تعدادشان نامشخص است، یکبار گروه چندهزارنفری میشوند؛ ۱۴ تا ۲۰ هزار. گاهی چندمیلیون؛ ۳ تا ۷ میلیون. سازمان بهزیستی تعداد کودکان کار در خیابان را ۱۴ هزار نفر پیشبینی کرده است ازآنطرف هم سازمانهای مردمنهاد میگویند تعداد کودکان زبالهگرد ۴ هزار نفر است. ۱۴ یا ۷ میلیون تفاوتی نمیکند، آنها حالا در سختترین و پیچیدهترین شرایط قرار گرفتهاند؛ رهاشدگی.
به گزارش هم میهن، قبلا سایت خبری تجارت نیوز، با استناد به گزارش مرکز آمار که در سال ۹۹ منتشر شد اعلام کرده بود که ایران با نرخ ۸۵/۷ درصد از میان ۱۱۴ کشور مورد مطالعه یونیسف درباره کار کودکان، رتبه ۴۴ را بهدست آورده بود. حالا هم بهاذعان صحبتهای مسئولان و مشاهدات میدانی، دایره این کودکان درحال بزرگترشدن است.
آبانماه سال گذشته محمدرضا حیدرهایی، سرپرست دفتر امور آسیبدیدگان اجتماعی بهزیستی خبر از افزایش این تعداد از کودکان را داده بود؛ او همان کسی است که پیشبینی کرد، ۱۴ هزار کودک کار و خیابان در کشور وجود دارد که ۷ هزار نفر از آنها شناسایی شدهاند؛ کودکانی که گفته میشود ۸۵ درصدشان ایرانی نیستند.
کودکان افغان، شرایط بحرانیتری نسبت به سایرین دارند، آنها بدون مدارک شناساییاند و در بدترین شرایط بهکار گرفته میشوند. در کنار همه اینها هم ایرانی یا غیرایرانی، برای مسئولان و سازمانهای متولی، شرایط یکسان است، آنها بار مسئولیت را از شانههایشان برداشتهاند و مصداق آن را در افزایش خشونت، آزارهای جسمی و روانی و گسترش دامنه فقر در میان این کودکان و خانوادههایشان میتوان دید. موضوعی که ازسوی فاطمه دانشور، مدیرعامل موسسه خیریه مهرآفرین مطرح میشود.
او سالهاست در حوزه کودکان کار و آسیبدیده فعالیت میکند و در روز جهانی مقابله با کار کودک میگوید که بررسیهایشان نشان میدهد میزان آسیبهای جسمی این کودکان چه در خانواده، چه در خیابان بالا رفته. در هفته دو تا سه مورد سوختگی این کودکان به آنها گزارش میشود و موارد خودکشی بیشتری در میان آنها دیده میشود. همه اینها در شرایطی است که محدودیتها برای فعالیت سازمانهای مردمنهاد در حوزه آسیبها هم بهپای فعالان اجتماعی زنجیر شده است. او توضیحات بیشتری درباره آخرین وضعیت کودکان کار میدهد.
بارها درباره آسیبهایی که گریبان کودکان کار را گرفته صحبت شده، سالهاست که طرحها و برنامههای ناموفقی در ارتباط با این کودکان اجرا میشود بدون اینکه نتیجهای داشته باشد. حالا آنچه شاهد هستیم افزایش تعداد این کودکان است. بررسیهای شما چهچیز را نشان میدهد؟
بالا رفتن آمار این کودکان را نشان میدهد. بعد از روی کار آمدن طالبان، موج مهاجرت خانوادهها از افغانستان بالا گرفت. بخش زیادی از کودکان کاری که ما میبینیم، کودکان مهاجرند. شاید بتوان گفت بیش از ۹۵ درصد از کودکان کار، مهاجران افغانستانیاند. البته در کنار آنها هم کودکان ایرانی سهمی دارند. اما مسئله اینجاست که روند مهاجرت این افراد به کشور بالا رفته و ازسویدیگر ورودشان به چرخه کار افزایش یافته است.
آنطور که بررسیهای ما نشان میدهد شرایط این افراد نسبت به سالهای گذشته سختتر شده است، کسانی که برای دریافت برخی حمایتها به ما مراجعه میکنند، اوضاع وخیمتری پیدا کردهاند. بههرحال شرایط اقتصادی و تورمی که در کشور وجود دارد، گریبان این افراد را هم گرفته است. همه اینها در شرایطی است که این افراد بهصورت غیرقانونی وارد کشور میشوند و در معرض انواع مخاطرات جدی ازجمله جانی و روانی قرار میگیرند و در ادامه راه، مسیرشان برای درمان به بیمارستان میرسد.
این کودکان بیشازهمه، چه آسیبی میبینند؟
ما اخیرا با مسئله سوختگی این کودکان مواجه میشویم. در هفته دو تا سه مورد سوختگی این کودکان به ما گزارش میشود. دلیل آن هم همان مسئله مهاجرت است. این خانوادهها در مسیر مهاجرت، با بحرانهای زیادی مواجه میشوند. خبر داریم که یکی از والدینشان یا حتی گاهی هر دو والد، در مسیر بهدست طالبان کشته میشوند و کودکان شاهد مرگ پدرومادرشان هستند.
گاهی که تنها پدر از دست میرود، مادر با هزار بدبختی بچههایش را به تهران میرساند و در روند پیدا کردن خانه و تامین معیشت، از مراقبت از فرزندانش باز میماند و بهدلیل ناتوانی در نگهداری از آنها، حوادثی گریبان کودکان را میگیرد که سوختگی یکی از آنهاست. در کنار آن حمله سگهای ولگرد را هم در ارتباط با این کودکان داریم؛ چراکه کسی نیست از آنها مراقبت کند.
قبلا هم شرایط اینگونه بود؟
خیر. قبلا این مهاجران، مهاجرتهای امنتری داشتند. زمانیکه طالبان روی کار نبود آنها برای زندگی بهتر به ایران میآمدند، اما حالا مهاجرتهای آنها سختتر شده است. نتیجه آن هم این شده که این کودکان با آسیبهای فراوانی وارد تهران میشوند و بلافاصله برای امرارمعاش، تبدیل به کودک کار میشوند. این کودکان حتی هویت مشخصی ندارند و هیچ جایی، مشخصاتشان ثبت نشده است. آنها جز اینکه سر چهارراهها بایستند و مشغول به شغلهای کاذب شوند، چه کار دیگری از دستشان بر میآید؟ آنهم کاری که آنها را در معرض انواع خطرات قرار میدهد.
تصادف و بهرهکشیهای جنسی، مسائلی است که برای آنها رخ میدهد. اینها موضوعاتی است که کودکان اصلا بیان نمیکنند و بعد از جلسههای روانشناسی متعدد، ماجرا را بازگو میکنند. در یکی از موارد، کودکی ازسوی مردی مورد آزار جنسی قرار گرفته بود و در مقابلش پولی هم دریافت کرده بود. او اساسا نمیدانست که این رفتار اشتباه است، اما بعدا متوجه صدمات آن شد. از این مسائل بسیار رخ میدهد. بههرحال شرایط نسبت به گذشته سختتر شده است.
این نوع آسیبها بیشتر متوجه دختران است یا پسران؟
برای هر دو. اتفاقا پسران در این مسائل کمتر موردتوجه قرار میگیرند. گزارش از آزارهای جنسی که به موسسه ما اعلام میشود، بیشتر متوجه پسران بوده است.
این آزارها بیشتر در خیابانها رخ میدهد یا در کارگاههای زیرزمینی؟
در خیابانها بسیار اتفاق میافتد. تعداد زیادی از این کودکان، تجربه آزار جنسی و تجاوز را در خیابان دارند.
کودکان کار در حال حاضر بیشتر در چه بخشهایی فعالیت میکنند؟
بیشتر سر چهارراهها هستند و البته در میانشان مهاجران افغانستانیاند که برای امرارمعاش خانواده کار میکنند. زبالهگردها بیشتر بهشکل تیمی کار میکنند. گروههایی هستند که این بچهها را بهکار میگیرند و بهصورت باند فعالیت میکنند. گاهی این کودکان را از خانوادههایشان اجاره میکنند. کودکان وارد باندها میشوند تا کار کنند و اندک درآمدی داشته باشند. برخی از آنها هم وارد کارگاههایی مثل کورههای آجرپزی و زیرزمینی میشوند. اینها بیشتر بچههای نوجوان بالای ۱۲-۱۱ سال هستند و البته مهاجران افغانستانی که برای امرارمعاش خانواده کار میکنند.
پیگیری وضعیت مهاجران افغان با ایرانیان چقدر متفاوت است؟
زمانیکه کودک ایرانی است، راحتتر میتوان او را از چرخه کار خارج کرد. اغلب کودکان کار از قوم غربت هستند، آنها فرهنگ خاص خودشان را دارند و تغییر سبک زندگیشان بسیار سخت است. بااینحال بهتر میتوان در موردشان مداخلهگری کرد؛ چون بههرحال هویت ایرانی دارند و ما مواردشان را به اورژانس اجتماعی گزارش میدهیم. اما در ارتباط با کودکان افغان مداخله سخت است. آنها هیچ اوراق هویتیای ندارند و بهصورت غیرقانونی در کشور زندگی میکنند.
ما این نگرانی را داریم که وقتی آنها را برای حمایت معرفی میکنیم، ممکن است منتهی به رد مرزشان شود. ما رد مرز را باتوجه به شرایط فعلی افغانستان به صلاح نمیدانیم. اگر شرایطشان در افغانستان خوب بود، قطعا به اینجا مهاجرت نمیکردند. راهکاری که در ارتباط با این کودکان وجود دارد، رد مرز کردن آنهاست که راهکار درستی نیست.
یعنی اگر آسیب این کودکان را به جایی مانند اورژانس اجتماعی گزارش دهید، پیگیری نمیکنند؟
پیگیری میکنند، اما درنهایت اغلب منجر به رد مرز کردن آنها ازسوی وزارت کشور یا ادارههای مربوطهاش میشود. رد مرز کردن تجربه تلخی برای این بچهها دارد. آنها از کشور خارج میشوند و دوباره بهصورت قاچاق برمیگردند وقتی به ما مراجعه میکنند، روند این رد مرز کردن را بازگو میکنند که بسیار آزاردهنده است و منجر به آزار روانی کودک میشود. باید راهکار درستی در ارتباط با این کودکان در نظر گرفته شود. باید جای دیگری دنبال راهحل بود.
سن اشتغال بهکار این کودکان هم پایین آمده؟
بله. ما مواردی داریم که کودک از سن ۶-۵ سالگی ازسوی والدینش به کار گرفته میشود.
بیشتر بهسمت چه مشاغلی میروند؟
مشاغل کاذب، مثل گل و فال فروشی و اسپنددودکنی. بیشتر این کارها سر چهارراهها انجام میشود. درصد کمی از آنها در مشاغل زیرزمینی فعال هستند، برخی از آنها هم تکدیگری میکنند.
به اجارهدادن این کودکان اشاره کردید، قبلا هم بارها درباره این موضوع صحبت شده، اطلاعات جدیدی بهدست شما رسیده است؟
بههرحال قبلا هم گفته شده که حتی شیرخوارهها هم اجاره داده میشوند. خانوادههای این کودکان، آنها را به باندهایی اجاره میدهند و در مقابلش پول میگیرند.
از قیمتها خبر دارید؟
قیمتها بسیار متفاوت است. اما مسئله این است که تعداد این کودکان زیاد است. خیلی از این خانوادهها، ۶-۵ فرزند دارند و آنها را اجاره میدهند. با اجاره دادن آنها ۱۲-۱۰ میلیون درمجموع بهدست میآورند که معیشتشان را تامین میکنند. بههمیندلیل است که ما سازمانهای مردمنهاد نمیتوانیم مانع از کار این کودکان شویم؛ چراکه نمیتوانیم درآمدی که آنها کسب میکنند، برایشان تامین کنیم.
ما فقط میتوانیم خدمات کاهش آسیب را ارائه دهیم. بههرحال آنها این بچهها را بهدلیل سنشان و ترحم گرفتن ازسوی مردم، بهکار میگیرند. احتمال خرید از این کودکان بیشتر از بزرگسالان است. خانوادهها هم برای تامین معیشتشان زالدوولد زیادی میکنند.
از میان آسیبهایی که گریبان این کودکان را گرفته، به خودکشی اشاره میشود. این آمار در میان کودکان کار و آسیبدیده بالا رفته است؟
بله. میزان خودکشی این کودکان بالا رفته است.
چه گزارشهایی در این زمینه به شما رسیده است؟
بههرحال کودکان هم آستانه تحملی دارند. بیشترشان در سن نوجوانی قرار دارند. یک موردی داشتیم که کودک ۷ سالهای شاهد خودکشی برادر ۱۱ سالهاش بود و بهشدت تحتتاثیر قرار گرفته بود. این کودکان اغلب شناسنامه ندارند، بههمیندلیل این مسائل هم برایشان ثبت نمیشود و کسی هم مطلع نمیشود. موارد دیگری از اقدام به خودکشی داشتیم که بهموقع متوجه شدیم و کودک را بستری کردیم. هزینه بستری آنها بسیار بالاست، چراکه حداقل آنها را دو هفته بستری میکنیم تا مطمئن شویم از فکر خودکشی بیرون آمدهاند. گاهی هزینه بستری آنها برای هر شب ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان میشود. متاسفانه آمار این اتفاقات بالا رفته است.
چرا؟ چه اتفاقی افتاده است؟
اغلبشان از شرایط زندگی خسته شدهاند. من، چون در زمینه خانوادههای کمبرخوردار هم فعالیت میکنم، شاهدم که در این خانوادهها هم خودکشی کودکان بالا رفته است، آنهم بهدلیل مشکلات اقتصادی. گروهی از این خانوادهها از پس اجارهها و خوردوخوراک برنمیآیند و حداقلهای زندگی را هم نمیتوانند تامین کنند. آنها آیندهای برای خودشان متصور نیستند بههمیندلیل به سمت خودکشی میروند. ما در میان آنها کودکان ۱۲-۱۱ و ۱۳ ساله داریم. لزوما هم بچههای کار نیستند.
شواهد نشان میدهد که در ماههای اخیر، سن کودکان زبالهگرد پایینتر آمده است. گاهی حتی کودکان زیر ۱۰ سال کیسه بزرگ زبالهای بر دوش دارند و در خیابانها میگردند. به اعتقاد شما کار کودک، سیستماتیکتر شده است؟
این مسئله به حساسیت نهادها بستگی دارد. در دورههایی از شهرداری که حساسیت نسبت به این موضوعها بیشتر بود، بهرهکشی از کودکان در شرکتهای پیمانکاری شهرداری هم کمتر دیده میشد. اما زمانیکه حساسیتها کمتر شد، میزان بهرهکشیها هم بالا رفت. مثلا اعضای شورای شهر در دوره پنجم اعلام کردند که آسیبهای اجتماعی ارتباطی به شورای شهر ندارد یا همین حالا نسبت به این موضوع بسیار منفعل برخورد میشود.
این مسائل منجر میشود تا پیمانکار جرأت کند از نیروی ارزان مثل کودکان استفاده کند. ما حالا در دورهای قرار داریم که هیچیک از دستگاهها مثل وزارت کار یا شهرداری، نسبت به مسئله کار کودک حساسیتی ندارند. قبلا در شورای شهر چهارم بهطور مرتب درباره این موضوع صحبت میشد یا روزنامه همشهری همیشه درباره این موضوع گزارش مینوشت و اظهارنظرها را منعکس میکرد. در دوره آقای خاتمی هم همینطور بود. اما در دورههایی که دولتمردانی سر کار آمدند و برنامهای برای این موضوع نداشتند، میزان بهرهکشی از این کودکان هم بالا رفت. الان کودکان کار و آسیبهایشان در دوره رهاشدگی قرار دارد.
چرا این اتفاق افتاده است؟
یکی از دلایلش این است که از نیروهای متخصص و دغدغهمند کمتر استفاده شد. افرادی روی کار آمدند که تخصص و تجربه کافی نداشتند. تا نیروها میخواهند تجربه بهدست آورند، برکنار میشوند. این مسئله گریبان بدنه مدیریت کشور را گرفته است؛ یعنی همان مدیران بیتخصص و آثارش به این شکل نشان داده میشود.
آنطور که گفته میشود در سالهای اخیر بهویژه در یکسال گذشته، فعالیت انجمنها هم بهشدت محدود شده است و آنها را برای فعالیتهای اجتماعی تحتفشار قرار دادهاند. خبرهایی هم میرسد که به آنها ازسوی وزارت کشور تذکر داده شده است. این مسئله در افزایش آسیبهای کودکان نقش زیادی دارد. درست است؟
بله. سازمانهای مردمی مطالبهگرند. حالا فضای مطالبهگری بسته شده است و این بستهشدن به شکلهای مختلفی مثل ندادن یا تمدیدنکردن مجوزها یا جلوگیری از فعالیت آنها خودش را نشان داده است. تمام اینها باعث شده است تا صدای مطالبهگری بلند نشود. وقتی صدایی ازسوی این نهادها بلند نشود، طبیعتا نهادهای قدرت و حاکمیت هم حساسیتی نشان نمیدهند. اینها سبب میشود تا آسیبها بهصورت پنهان و آشکار رشد کنند.
یکزمانی میبینیم که آنقدر این آسیبها بزرگ شدهاند که دیگر دیر شده است و دیگر نمیتوان برای آنها کاری کرد. ما نگران رسیدن به این وضعیت هستیم چراکه بهسرعت بهسمت آن در حرکتیم. هرچقدر شرایط اقتصادی کشور تورمیتر شود، احتمال استثمار از این کودکان هم بیشتر میشود. با همین روال پیش برویم، قربانیان زیادی خواهیم داشت. آمار این افراد بالاست، ما شاهد ازبینرفتنشان هستیم و کاری از دستمان بر نمیآید.
برای موسسه شما مشکلی پیش نیامد؟
ما هم بهسختی توانستیم مجوزمان را تمدید کنیم و حدود یکسال روندش طول کشید. در کنار همه اینها هنوز نتوانستیم برای مراکزمان مجوز بگیریم. مهمترین مشکل ما از جنس گرفتن مجوز است. در کنار همه اینها مسئله اصلی، قطع ارتباط با این کودکان و خانوادهها در فضای مجازی است. قبل از فیلترینگ ازطریق صفحهای که در اینستاگرام داریم، بسیاری از موارد به ما گزارش میشد.
خیلی از خانوادههای درگیر مشکلات اقتصادی و آسیبهای اجتماعی به ما پیام میدادند یا کسانی که مورد آزارهای جنسی قرار گرفته بودند، با ما ارتباط میگرفتند، ما هم در پی آن مداخله میکردیم. اما بعد از فیلترینگ این گزارشها به یکهشتم کاهش یافته و دیگر به این افراد دسترسی نداریم. در مداخلات اجتماعی، شناسایی و گزارش دادن اهمیت زیادی دارد. حتی گاهی مردم به ما گزارشهایی درباره همسایهشان میدادند. ما هم پیگیری میکردیم، اما وضعیت فعلی نگرانمان کرده است.
بهطورکلی حالا چه فعالیتهایی برای کاهش آسیب این کودکان دارید؟
بیش از یکدهه است موسسه مردمی خیریه مهرآفرین طی فعالیت مشترک با شهرداری تهران در منطقه سه و هفت اقدام به شناسایی کودکان کار فعال در سطح چهارراهها میکند و به آنها خدمات کاهشآسیب به هدف کمکردن ساعت کارشان ارائه میدهد، تاکنون بیش از ۴۰۰ کودک کار از خدمات مرکز پرتو مهرآفرین برخوردار بودهاند. خدمات کاهشآسیب عمدتا بر محور آموزش است و با آموزش تلاش میکنیم مخاطرات کار کودک را کمتر کنیم. همچنین این مرکز خدمات تغذیهای و بهداشت و درمان به این کودکان میدهد و با توانمندسازی مادرانشان سعی میکند جلوی کار کودکان را بگیرد.
به زودی نیز مرکز جدیدی در شهر رفسنجان راهاندازی خواهیم کرد که این مرکز قرار است به کودکان کار این شهر خدمات کاهشآسیب دهد. شهر رفسنجان یکی از شهرهایی است که خانوادههای مهاجر افغانستانی و پاکستانی زیادی را در خود جای داده که اغلب ازطریق کار کودکانشان امرارمعاش میکنند.
درحالحاضر چه سیاستی در ارتباط با این کودکان در پیش گرفته شده است؟
در دولتهای مختلف سیاستهای متفاوتی اعمالشده است، مثلا در دولت آقای روحانی، سیاست نسبت به فعالیت سازمانهای مردمنهاد، باز بود. بسیاری از نمایندههای این سازمانها در جلسات تصمیمگیری با مسئولان وزارت کشور، بهزیستی و... شرکت میکردند و از آنها دعوت میشد.
حالا، اما مدتهاست ما بهعنوان یکی از سازمانهای مردمنهاد به این جلسهها دعوت نشدیم. البته هماکنون قوهقضائیه در این بخش فعال شده است. اما نهادهای دولتی دیگر، هیچ فعالیتی ندارند و اصلا نظرات سازمانهای مردمنهاد در سیاستگذاریها در نظر گرفته نمیشود.
بیشتر برنامههای دولت در ارتباط با این کودکان هیجانی است و مبتنی بر منطق و عقل نیست. هیچ زیرساختی برای این کودکان و مداخلات برای کاهش آسیبشان وجود ندارد. آنها حتی این کودکان را از سطح خیابان جمع میکنند، اما جایی برای نگهداریشان ندارند.