مردی غریب و فقیر زنگ خانهای را به صدا درمیآورد و عاجزانه به صاحبخانه میگوید که مادر همسرم معلول است، زمینگیر شده، کنترل ادرار و مدفوع ندارد، دائم ناسزا میگوید و...
به گزارش همشهری آنلاین، مرد ادامه میدهد: «فرزندانم وقتی کوچک بودند، تحمل میکردند. حالا بزرگ شدهاند و، چون اتاق، متعفن و آلوده شده، عذاب میکشند و از خانه گریزانند. دستم به دامنتان، کاری بکنید.
این داستانی است که در یک شب سرد زمستانی برای «اشرف قندهاری»، بانی خانه سالمندان کهریزک، اتفاق میافتد و جرقه فعالیتهای خیرخواهانهای را میزند که تا آخر عمرش ادامه مییابد، خیرخواهیهایی که «مادرترزای ایران»، «بانوی رنگینکمان» و «مادرجون معلولان» را برازنده او میکند.
سال ١٣۵١ است. دکتر محمدرضا کاظمزاده لاهیجی، پزشک خیر، برای معلولان و سالمندان رهاشده، خانه خیریه کهریزک را در انتهای جاده قم، بعد از بهشت زهرا (س)، راهاندازی میکند، فقط برای اینکه این افراد جایی برای خواب و نانی برای خوردن داشته باشند. کمکهای خیران کم، اما تعداد معلولان زیاد است و دکتر دستتنها. اشرف قندهاری آدرس همین خیریه را به مرد غریب میدهد تا مادر پیرش را آنجا ببرد. میگوید: «پس از مدتی، دوباره به سراغم آمد و با التماس از من خواست که یک بار هم شده از آسایشگاه دیدن کنم.»
قندهاری که از ۱۷سالگی در حسینیه خانه پدری به نیازمندان کمک میکرد، عزم رفتن میکند. میگوید: «نزدیک که شدم نشانی کهریزک را پرسیدم، محلیها به من نشانی مکانی به نام «بو» را میدادند. به آسایشگاه رسیدم. بوی تعفن همهجا را فراگرفته بود. دکتر لاهیجی، اگرچه با نیت خیر شروع کرده بود، ولی دستتنها بود.» درخواست کمک به دکتر میدهد. دکتر میگوید: «اگر خودت آستین بالا میزنی، بسم الله!»
او میگوید: «چون آن منطقه دورافتاده و روستا محروم از هر امکاناتی بود، زبالهها را هیچ شهرداری حاضر نبود حمل کند. زبالهها را جمع کردیم، هیزم آوردیم و آب جوشاندیم و این شروع کار ما بود. بعد دستگاه زبالهسوز گرفتم و...»
کهریزک امروز شباهتی به کهریزک دیروز ندارد. از محوطهای ۱۰۰۰ متری با دو اتاق خرابه به ۴۸۰ هزار مترمربع رسیده است. ٤ هزار نفر در این شهر زندگی میکنند و فروشگاهها، بیمارستان، مدارس مختلف و ۵۰ کارگاه دارد. دیگر سالمندان تنها نیستند و با ساختههایشان در کارگاهها پول در میآورند و احساس بهتری دارند. ٩٠٠ بانوی نیکوکار، همان گروهی که بانیاش قندهاری بود در آسایشگاه و در کنار پرسنل، به بیماران و نیازمندان کمک میکنند و برای آنها پول جمع میکنند تا چرخ این آسایشگاه بهتر بچرخد. مادرجون خانه سالمندان، که همه داراییاش را وقف کار خیر کرد، سال ١٣٩۵ از دنیا رفت و در همین خانه آرام گرفت.