روزنامه سازندگی نوشت: خانوادههای مهمی پس از انقلاب تکثیر و در عرصه سیاسی نقشآفرین شدند. مشهورترین خانواده سیاسی ایران، دو خانواده خمینیها و هاشمیها هستند که اکنون تقریباً مشهورترین خانواده سیاسی ایران، دو خانواده در هیچ یک از مناصب حکومتی حضور ندارند و برکنار شده و حتی یک عضو از خانواده هاشمیها نیز در زندان است. با این حال خانوادههای مهم سیاسی به این دو خانواده محدود نمیشوند.
از خانواده خزعلیها، علمالهدیها و خاموشیها تا خاتمیها و لاریجانیها، بجنوردیها، جمعیت وسیعی را در برمیگیرند. در این میان درصدد هستیم یک خانواده نوظهور دیگر را نیز معرفی کنیم که در دولت رئیسی به نفوذ قابل چشمگیری دست پیدا کرده است و کمتر کسی از آنها سخن میگوید: «خانواده آقامیریها».
خانوادهای که یکی از اعضای آن با دختر جواد لاریجانی وصلت کرده و بدینترتیب با آن خانواده پرنفوذ ارتباط برقرار کردهاند. از خانواده آقامیریها چه میدانیم و چه کسی از میان آنها را میشناسیم؟ احتمالا مشهورترین چهره این خانواده، سیدحسن آقامیری است. منبری معروف که منتقد نظام سیاسی است و خلع لباس شده است. او با اصولگرایان زاویه دارد، منتقد جدی شرایط فعلی است و ویدئوهای او در شبکههای اجتماعی و یوتیوب، دستبهدست شده و دیده و شنیده میشود. اما لطفاً این خانواده را به این فرد خلاصه نکنید.
خانواده آقامیریها، که یکی از آنها اخیراً توسط سیدابراهیم رئیسی بهعنوان سرپرست وزارت جهاد کشاورزی معرفی شده و احتمالاً وزیر آینده خواهد شد، بسیار پرنفوذتر از آن هستند که بدانید. در این گزارش که به بهانه معرفی سرپرست جدید وزارت جهاد کشاورزی تهیه شده، ابتدا به حلقه آقامیریها میپردازیم و بعد به سراغ، سیدمحمد آقامیری، سرپرست جدید وزارت جهاد کشاورزی میرویم.
آقامیریها از شهر خوانسار آمدهاند و آرامآرام جای خود را در سیاست ایران، بیسروصدا باز کردهاند. سیدمحمد آقامیری یکی از آنهاست درحال حاضر عضو شورای شهر تهران است، دومین سیدمحمد آقامیری اخیراً توسط ابراهیم رئیسی بهعنوان سرپرست وزارت کشاورزی منصوب شده و محتمل است به مجلس معرفی شود تا این وزارتخانه مهم را که به سفره مردم گره خورده است در دست بگیرد. سومین آقامیری، سیدمحمدامین است که هم داماد جواد لاریجانی است و هم رئیس مرکز ملی فضای مجازی است.
او پیش از این در یکی از معاونتهای وزارت ارتباطات مشغول به کار بود و معاون عیسی زارعپور به حساب میآمد، اما در همین دولت ارتقا سمت او سرعت گرفت و جایگزین سیدابوالحسن فیروزآبادی در مرکز ملی فضای مجازی شد. البته ناگفته نماند که ابوالحسن فیروزآبادی نیز خود به خانواده بجنوردیها متصل بود. خانواده بجنوردیها، یکی از بزرگترین خانوادههای سیاسی مذهبی در ایران هستند که با چندین خانواده در ارتباط میباشند. از یکسو با خانواده خمینیها، از یکسو با خانواده خزعلیها، از یکسو با خانواده خاتمیها و از یکسو با خانواده صدرها.
سیدمحمدامین آقامیری نهتنها از سوی خانواده آقامیریها حمایت میشود، بلکه از سوی جواد لاریجانی، پدر زن خود نیز حمایت میشود. جواد لاریجانی در بین برادران لاریجانی با مواضع تندی که دارد مشهور است. او که روزگاری درسال ۷۶ مذاکراتش با نیک براون یکی از مدیران کل وقت وزارت خارجه انگلیس لو رفت، این روزها و سالها به یک اصولگرای دو آتشه تبدیل شده است.
دیگر عضو حلقه آقامیریها، سیدمحمودرضا آقامیری دانشآموخته رشته فیزیک هستهای است که این روزها از او به عنوان رئیس دانشگاه شهید بهشتی نام میبرند. او پیش از این در دانشگاه آزاد بود و از آن دانشگاه به دانشگاه شهید بهشتی آمد و با سرعتی که آقامیریها در عرصه سیاسی اجتماعی دارند، دور از ذهن نیست که روزی وزیر علوم ایران شود.
یکی دیگر از آقامیریها، سیدحسین آقامیری است. منبری پرنفوذی در قم است که حتی علیه برادر خود سیدحسن آقامیری نیز اعلامیه و اطلاعیه داد و از مواضع سیاسی او برائت جست و نوشت: «حقیر از جهت مبانی فکری و برآیند عملی، با ایشان اختلاف نظر مبنایی دارم. برای فهم صحیح و دقیق از گوهر معارفدینی باید از التقاط و برداشت ذوقی و سلیقهای و مطالعات پراکنده و سطحی احتراز کرد. تفکر اگر از یک مبدا و مبنای روشن نباشد جز به هم بافتن حق و باطل، ماهیتی برای توجیه مسیر غلط ندارد. متاسفانه نتیجه نگاه سطحی به دین بیش از هر کسی دامنگیر جوانان بیدفاع میشود و این گناهی بزرگ است.»
و حسن آقامیری تنها آقامیری است که شباهتی با قبلیها ندارد. او نیز روحانی است، اما به علت محکومیت خلع لباس شده و مواضع تند سیاسی نسبت به سیاسیون و اصولگرایان دارد. مجله همشهری جوان در سال ۱۳۹۵ او را بهعنوان روحانی سال انتخاب کرد و این مجله درباره او نوشت: «سیدحسن آقامیری، یکی از روحانیونی است که راه شهرت را جور دیگری طی کرد، از مسیر تلویزیون و تریبونهای مهم و مراسم شناخته شده به شهرت نرسید، بلکه از راه جوانان و فضای مجازی سری بین سرها پیدا کرد و بین قشر خاصی از جوانان محبوب شد.
آقامیری به گفته خودش، به دلیل خاطره خوبی که در زمان کودکی از هیات نزدیک محل سکونت خود داشت و همچنین داشتن پدر روحانی، به هیئت رفت و به روحانیت علاقهمند شد و در حوزه به تحصیلات دینی پرداخت.»
آنچه باعث نگارش این گزارش شد، معرفی سیدمحمد آقامیری، بهعنوان سرپرست وزارت کشاورزی است. او کیست و از کجا میآید؟ ادامه این گزارش به او میپردازد. در سالهای تحریم، تنگنا و خشکسالی و کمبود، کمترین انتظار از رئیس دولت این است که سکان وزارتخانههای مهم را به باهوشترین، خوشنامترین و سالمترین مدیران بسپارد؛ بهخصوص اگر این وزارتخانه با سفره و معیشت مردم سروکار داشته باشد.
بدونشک برکناری «سیدجواد ساداتینژاد» از وزارت جهاد کشاورزی بهترین کار ممکن از سوی سیدابراهیم رئیسی بود، اما آیا فردی که بهجای او سکان وزارت را بر عهده گرفته، توانایی اداره این وزارتخانه مهم را دارد؟ هنوز کسی بهصورت رسمی درباره اتفاقات ناگوار دوران ساداتینژاد سخن نگفته و سخنگوی دولت برکناری او را به گران شدنها و ناکارآمدیها ربط داده. اما واقعیت این است که وزارت جهاد کشاورزی در دوران ساداتینژاد یکی از بدترین دوران خود را پشت سرگذاشته است.
وزیر برکنار شده که در دانشگاه دولتی مسکو درس خوانده، بهصورت جدی قصد داشت کشاورزی را در ایران شبیه دوران شوروی، متمرکز و دولتی کند. او طرحهای خطرناکی در دستور کار داشت که به سرانجام نرسید و در نهایت به برکناری او منجر شد. اما سرپرست جدید نیز، گذشتهای دارد که فعالان کشاورزی را نگران میکند.
فردی که این روزها بهعنوان سرپرست وزارت جهاد کشاورزی جایگزین سیدجواد ساداتینژاد، وزیر سابق جهاد کشاورزی شد، در دولت احمدینژاد، معاون اقتصادی دفتر بازرسی ریاستجمهوری بود. داوود دانشجعفری، وزیر اقتصاد دولت محمود احمدینژاد که جزو معدود چهرههای معقول و قابل احترام آن دولت بهشمار میرفت، در جلسه تودیع خود به افشاگری علیه فردی پرداخت که اکنون سرپرست وزارت جهاد کشاورزی و جایگزین ساداتینژاد شده است.
سیدمحمد آقا میری گزارش ما، اصالتاً اهل خوانسار است، در تهران متولد شده و در قم و اراک زندگی کرده و در نهایت برای تحصیلات دانشگاهی به تهران بازگشته است. او فرزند ارشد آیتالله هاشم آقامیری است که در سالهای آغازین انقلاب، امام جمعه خوانسار بوده و مدیریت یکی از مدارس علمیه قم را بر عهده داشت و به ریاست حوزه علمیه اراک نیز رسید؛ این روحانی در اوایل دهه ۹۰ و در سن ۷۱ سالگی درگذشت.
سیدمحمد آقامیری، دانشآموخته دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران است. او که پیش از انتخاب، بهعنوان سرپرست وزارت جهاد کشاورزی در سمت ریاست سازمان دامپزشکی فعالیت میکرد، به مدت ۶ سال ریاست سازمان نظام دامپزشکی کشور را به عهدهداشته و یکی از افرادی است که در تدوین سیاستهای این حوزهنقش عمده ایفا کرده است. او که مدرک دکترای دامپزشکی دارد، تحصیلات خود را در حوزه اقتصاد ادامه داده و موفق به اخذ مدرک دکترای تخصصی در اقتصاد شده است.
در رزومه او تنها به «تحصیلات تکمیلی در حوزه اقتصاد» اشاره شده، اما به محل تحصیل او هیچ اشارهای نشده است. او در گفتگو با سایت «مرکز مجازی پژوهشهای دامپزشکی» گفته: «من متولد ۱۳۵۱ تهران هستم. تا سال ۵۵ تهران بودیم و در آن سال به قم در یک محلهای که تقریباً جزو محلات متوسط و زیر متوسط بود رفتیم. در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. قبل از انقلاب پدرم مبارزات و زندان سیاسی را تجربه کرد. در سال ۶۲، عضو پایگاه مقاومت بسیج شدم و فعالانه و شبانهروز عضویت داشتم. همزمان با این فعالیتها در مدرسه درس میخواندم. تا اینکه سال ۶۹ به دلایلی به اراک رفتیم و از کارهای اجتماعی قدری دور شدیم.»
این درست زمانی است که پدرش آیتالله هاشم آقامیری به ریاست حوزه علمیه اراک منصوب میشود. او در توصیف تفاوت فرهنگی دو شهر گفته: «بافت فرهنگی شهر اراک را با شهر قم هیچ وقت نمیتوانید یکی بدانید. من از بافت فرهنگی شهر قم با اورکت کرهای و پوتین و یقهبسته و پیراهن روی شلوار رفتم، بهجایی که در کلاس مثلاً بچهها موهایشان را به سبک آلمانی میتراشیدند، خلاصه این تفکر ما را نمیپذیرفتند. مهمترین فعالیت آقامیری در دوران دبیرستان، تشکیل گروه سرود است که موفق میشود با این گروه مقام استانی کسب کند.
سیدمحمد آقامیری در همین شهر دیپلم میگیرد و در رشته دامپزشکی در دانشگاه تهران قبول میشود.
آقامیری در میانههای دهه ۷۰ برای تحصیل به تهران میآید، اما چون توان پرداخت اجاره خانه را ندارد، همزمان با تحصیل کار هم میکند: «مجبور بودم به خاطر تامین مخارج زندگی و اجاره منزل، علاوه بر تحصیل، کار کنم. پدر من از خانوادهای نبود که بتواند خرج زندگی من را بدهد، حتی خرج زندگی خودشان را هم نمیتوانستند بهخوبی تامین کنند.» با این حال، آقامیری جوان بهواسطه پیشینه بستگانش، وارد بازار لوازم خانگی میشود و به فروشندگی لوازم خانگی و توزیع به استانها و شهرستانها میپردازد. او میگوید در این زمینه بهقدری موفق شده که حتی از بستگانش پیش افتاده است.
آقامیری در این زمینه گفته: «کارخانه صنعتی ایجاد کردیم و مارکتینگ خوبی انجام دادیم. البته همزمان درس میخواندم و در بازار تهران مغازه و شاگرد داشتم. بعد کارخانه تولیدی زدیم و لوازم خانگی تولید میکردیم و به شهرستانها میفرستادیم و، چون این زمینه را داشتم بعد از فارغالتحصیلی دنبال کار دامپزشکی نرفتم».
سیدمحمد آقامیری همزمان با تحصیل کار هم میکند و در عین حال، به کار سیاسی هم میپردازد. دیری نمیپاید که درسش به پایان میرسد و از سال ۸۰ تا ۸۴ در دانشگاه آزاد ساوه به تدریس میپردازد، اما خیلی زود با حکم محمود احمدینژاد عهدهدار ریاست سازمان نظام دامپزشکی میشود و از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۱ در این سمت میماند. اما ریاست این سازمان، تنها کاری نیست که آقامیری به آن مشغول است؛ او معاون امور اقتصادی و بازرگانی دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور در زمان داوود احمدینژاد نیز میشود؛ همان سمتی که داوود دانشجعفری روز وداعش با ساختمان باب همایون به آن اشاره میکند.
بزرگترین حامی آقامیری برای ترقی در نظام اداری، محمدرضا اسکندری بوده است. او زمانی که در دولت محمود احمدینژاد، وزیر جهاد کشاورزی بود، سیدمحمد آقامیری را به او معرفی کرد. اسکندری حتی پس از آنکه به ریاست سازمان اقتصادی کوثر رسید، از آقامیری بهعنوان مشاور اقتصادی دعوت به کار کرد.
به همین دلیل، آقامیری در تنها مصاحبهای که از او موجود است درباره محمدرضا اسکندری چنین گفته: «بهجرأت بگویم که تکیهگاه من بعد از خداوند ایشان (اسکندری) هستند. انصافاً هر کجا که گیر میافتم آنجا میروم و مثل پدر دلسوزی میکنند و من خیلی راضی هستم و خدا حفظشان کند انشاءالله.» نام سیدمحمد آقامیری زمانی سر زبانها افتاد که داوود دانشجعفری در مراسم تودیعاش ماجرای عجیبی از او تعریف کرد.
دانشجعفری، وزیری میانهرو در دولت تندرو محمود احمدینژاد بود. او زمانی که در دولت حضور داشت، از خیلی تندرویها جلوگیری کرد. شاید اگر او وزیر اقتصاد دولت احمدینژاد نمیشد، بانک ملی به بانک قرضالحسنه تبدیل میشد، بانکهای خصوصی منحل میشدند، بانک مرکزی تبدیل به یک بانک تجاری دولتی میشد و خیلی اتفاقات ناگوار دیگر رخ میداد. اما دانشجعفری با سیاست خاصی که داشت، مقابل خیلی از این حرکتها ایستادگی کرد.
به خاطر همین درگیریها، زیاد دوام نیاورد و پس از ۳۲ ماه از آغاز دولت محمود احمدینژاد، در اردیبهشت سال ۱۳۸۷ ساختمان وزارت امور اقتصادی و دارایی را ترک کرد. او در نطقی جنجالی به افشای یکی از چالشهای دوران کاری خود پرداخت و برای اولین بار نام جوانی ۳۵ ساله را سر زبانها انداخت.
او گفت: «به قرار اطلاع در قسمت بازرسی رئیسجمهوری افرادی نفوذ کرده بودند که جزو ناراضیهای دستگاهها بودند. عدهای هم بودند که صلاحیت پذیرش شغل را نداشتند. بهطور مثال، معاون اقتصادی بازرسی یک دامپزشک بود. قاعدتاً اشراف او به مسائل اقتصادی نمیتواند بالا باشد. این افراد بادسترسی محدودی که داشتند، به خود اجازه میدادند در مسائل پیچیده گزارش تهیه کنند و با دسترسی آسانی که به مقام بالا داشتند، ذهنیت کارشناسی نشده خود را منتقل کنند. اینها مدیران بالای دستگاهها اجرایی، حتی وزارت را نیز که منتخب مجلس و رئیسجمهوری بودند و از مجلس رأی اعتماد گرفته بودند، به راحتی زیر سوال میبردند و در موارد بسیاری باعث شکلگیری مدیریت دوگانه یا موازی در دستگاه میشدند.»
دانشجعفری در ادامه گفت: «تهیه این نوع گزارشها فقط مختص بازرسی رئیسجمهوری نبود و از اشخاص درون دستگاهها هم استفاده میشد. گاهی با تشویق و گاهی هم با تهدید.، ولی ویژگی همه این گزارشها این بود که با رئیس دستگاه مشورت نمیشد و به یکباره تصمیم بر علنی شدن گزارش میگرفتند.
یکبار نامه آوردند که کلیه مدیران شعب خارجی بانکها به دلیل اینکه بازنشسته هستند باید برکنار شوند، کی؟ موقعی که تحریم بانکی شروع شده بود! یکبار نامه آوردند که گروهی از مدیران سطح میانی بانکها به دلیل حرف گوش نکردن باید برکنار شوند. فشار بیمه ایران، از ناحیه دیگر اعمال شد. یک گزارش ساده در مورد تخلف مدیران قبلی بیمهایران که در دوره من هم نبود، بهزودی تبدیل به یک مساله ملی شد و بعد جمع کردن موضوع چقدر نیرو برد.»
پس از این سخنرانی اعتراضی، همه دنبال نام جوانی بودند که گزارشهای مورد اشاره دانشجعفری را تهیه کرده بود و او کسی نبود، جز سیدمحمد آقامیری. زمان زیادی از آن روزها گذشته و آقامیری هیچگاه در دفاع از خود سخن نگفته بنابراین نباید درباره سرپرست وزارت جهاد کشاورزی قضاوت زودهنگام کرد. اما دو مساله کاملاً روشن است، یکی اینکه آقامیریها بیشتر از آنکه فامیل باشند، حلقه هستند و دیگر اینکه، سیدمحمد آقامیری به شکلی صحیح از نردبان نظام اداری بالا نرفته که بتواند در زمانه عسر و حرج کشاورزی، برای این حوزه سیاستگذاری کند.