فرارو- استفن والت؛ پژوهشگری برجسته در مکتب رئالیسم (واقع گرایی) در روابط بین الملل است. او در سال ۲۰۱۸ میلادی کتابی را با عنوان «جهنم نیات خوب» منتشر کرد که در آن استدلال کرده بود ظرف سه دهه گذشته «هژمونی لیبرال» که در آن امریکا سیاست استقرار اقتصاد بازار آزاد، لیبرال دموکراسی و حقوق بشر را در سراسر جهان دنبال کرده باید با استراتژی «خارج از مرز» جایگزین شود.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، اگر بتوان محتویات اسناد فاش شده پنتاگون را باور کرد که من فکر میکنم میتوان باور کرد ایالات متحده به یک طرح "ب" برای اوکراین نیاز دارد. به همان اندازه که همه ما دوست داریم آزادسازی سریع خاک اوکراین را شاهد باشیم نیروهای اوکراینی که مجهز و آموزش دیده نیستند و اکنون برای یک حمله بهاری آماده میشوند بعید است که بتوانند دستاوردهای گستردهای در برابر دفاع روسیه داشته باشند.
وعدههای جسورانه دولت مبنی بر پیروزی نهایی اوکراین احتمالا عملی نخواهد شد و در این بین اوکراین آسیب بیشتری خواهند دید. آن چه اوکراین به آن نیاز دارد صلح است نه یک جنگ فرسایشی طولانی مدت علیه دشمنی پرجمعیتتر که رهبرش اهمیت زیادی به قربانی شدن جان افراد در گرداب نمیدهد.
من گمان میکنم اکثر مقام دولت بایدن این واقعیت ظالمانه را درک میکنند فارغ از هر آن چه که ممکن است در ملاء عام بگویند. اگرچه در زمان جنگ هر چیزی ممکن است، اما آنان انتظار ندارند اوکراین به یک پیشرفت چشمگیر دست یابد یا ارتش روسیه از هم فروبپاشد. در عوض، آنان امیدوار هستند که نیروهای مسلح اوکراین به اندازه کافی خوب عمل کنند تا "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه را متقاعد سازند که به سوی آتش بس حرکت کند و در نهایت برای یک توافق صلح کامل مذاکره کنند. با این وجود، اگرحمله اوکراین ضعیف پیش برود پوتین برای مذاکره عجله نخواهد کرد. اگرچه روسیه نیز در صورت پایان جنگ وضعیت بهتری خواهد داشت، اما بعید است که او تا زمانی که هدف اصلی جنگی اش یعنی خنثی سازی استراتژیک اوکراین محقق نشود حاضر به متوقف ساختن کارزارش شود.
پس چه باید کرد؟ خارجیها از زمان آغاز جنگ امیدوار بودند که چین ممکن است از نفوذ و اهرم خود برای ترغیب مسکو به توافق و پایان دادن به جنگ استفاده کند. این امیدها تا کنون ناامید شده اند تا حدی بدان خاطر که چین از چندین طریق آشکار از جنگ سود برده است. تحریمهای غرب روسیه را بیش از پیش به چین وابسته کرد، چین اکنون با تخفیفهای چشمگیری نفت و گاز مورد نیاز خود را از روسیه تامین میکند و هم چنین جنگ اوکراین باعث شد ایالات متحده از تمرکز بیش از حد بر آسیا خودداری ورزد.
با این وجود، اجازه دادن به طولانی شدن جنگ بیپایان مشکلاتی را برای پکن نیز ایجاد میکند. چین مشتاق ترمیم روابط خود با اروپاست تا تجارت، سرمایه گذاری و فناوری پیشرفته بدون مانع در جریان باشد و به تدریج بتواند از این طریق شکافی بین اروپاییها با ایالات متحده ایجاد کند.
بنابراین، دلایلی برای این باور وجود دارد که رهبران چین ممکن است دوست داشته باشند جنگ زودتر پایان یابد و در شرایط مناسب، آنان مایل هستند از نفوذ خود در این راستا استفاده کنند.
این احتمال به تنهایی باید سیاستگذاران ایالات متحده را نگران کند: اگر پکن تلاش میانجی گرانه موفق خود را بین ایران و عربستان سعودی با قرار دادن خویش به عنوان واسطه صلح را این بار در مورد جنگ اوکراین دنبال کند چه خواهد شد؟ اگر چین بتواند این کار را انجام دهد که مسلما یک "اگر" بسیار بزرگ است این موضوع باعث خواهد شد تا تلاشهای پکن برای ترسیم وجهه امریکا به عنوان قدرتی رو به زوال مورد تایید قرار گیرد و وجهه چین به عنوان قدرتی در حال ظهور که قادر به برقراری صلح و هماهنگی و همکاری بین کشورهاست برجسته شود؛ بنابراین در اینجا یک ایده وحشی وجود دارد: با توجه به این که پکن و واشنگتن هر دو علاقمند به پایان دادن به جنگ هستند دولت بایدن باید از چین برای پیوستن به آن کشور در تلاشی مشترک برای کشاندن دو طرف به میز مذاکره دعوت کند. در واقع، ایالات متحده پیشنهاد استفاده از نفوذ بر کی یف به منظور متقاعد کردن اوکراین را ارائه خواهد داد و پکن نیز موافقت خواهد کرد که از اهرم فشار خود برای متقاعد ساختن مسکو استفده کند. اگر چین و امریکا در این مسیر موفق شوند اعتبار آن به صورت مشترک نصیب هر دو کشور خواهد شد و هیچ یک نخواهد توانست ادعای پیروزی تبلیغاتی بر دیگری را داشته باشد.
به نظر دور از ذهن است؟ البته که این طور است، اما پیشینههای تاریخی برای این نوع همکاری قدرتهای بزرگ وجود دارند. برای مثال، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در اوج جنگ سرد به صورت مشترک از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد که به جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ پایان داد حمایت کردند. همان قطعنامهها در طول جنگ اکتبر در سال ۱۹۷۳ میلادی باعث برقراری آتش بس شدند. تا حدودی آن شرایط شبیه به وضعیت امروز است تا جایی که هر دو ابرقدرت میخواستند جنگ متوقف شود و هر یک باید مشتریان خود را برای توافق تحت فشار قرار میدادند. در واقع، همانطور که "گالن جکسون" در کتاب جدید فوق العاده اش تحت عنوان صلح" از دست رفته نشان میدهد رهبران شوروی بارها سعی کردند واشنگتن را به برگزاری یک کنفرانس صلح جامع در مورد خاورمیانه دعوت کنند که در آن هر یک نقش مساوی را ایفا کنند، اما مخالفت ایالات متحده مانع از تحقق آن ایده شد.
توافقی که به طور مشترک با میانجی گری ایالات متحده و چین حاصل شود نیز به احتمال زیاد دوام خواهد آورد، زیرا کمتر احتمال دارد مسکو و کی یف از توافقی که توسط پشتیبانان شان حاصل شده صرفنظر کنند. بنابراین، اگر چین و ایالات متحده واقعا بخواهند یک راه حل صلح را در مورد اوکراین تنظیم کنند دلایلی وجود دارد که فکر کنیم چنین تلاشی میتواند موفقیت آمیز باشد.
البته این بدان معنا نیست که چنین اقدامی کار آسانی باشد. برقراری آتش بس ممکن است نسبتا ساده باشد، اما این امر باعث میشود روسیه کنترل بخش عمده سرزمینهایی را که ادعا میکند به خاک خود ضمیمه کرده در اختیار بگیرد و یک درگیری منجمد ناپایدار ایجاد کند.
یک معاهده صلح واقعی مستلزم توافق بر روی مجموعهای از مسائل پیچیده (مانند مرزها، کمکهای بازسازی، بازگرداندن اسرا، پاسخگویی در مورد جنایات جنگی، تضمینهای امنیتی، ترتیبات ترانزیتی برای دریای سیاه و دریای آزوف) است. حل و فصل هیچ یک از این موارد آسان نخواهد بود. دولت بایدن باید از شعارهای پیشین خود درباره لزوم پیروزی اوکراین در جنگ علیه روسیه عقب نشینی کند و بدون شک هرگونه تلاشی در این راستا باعث انتقاد شدید متحدان جنگ طلب امریکا در ناتو به ویژه کشورهای شرق اروپا و هم چنین مقاومت برخی (اگر نه اکثر) اوکراینیها خواهد شد.
علاوه بر این، مقامهای امریکایی ممکن است از اعطای موقعیت برابر به پکن در این تلاش بیزار باشند و بدون شک نگران هستند که دادن نقش کلیدی به پکن در پایان دادن به جنگ تعامل مجدد آن کشور با اروپا را تسهیل میکند و تلاش طولانی مدت برای متحد کردن دموکراسیهای جهان را تضعیف خواهد کرد.
در مقابل پکن نیز در معرض خطرات آشکاری قرار دارد: پایان دادن به جنگ دست امریکا را برای تمرکز بر آسیا باز خواهد گذاشت که احتمالا آخرین چیزی است که "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین میخواهد.
با این وجود، تداوم جنگ یا به عبارت دقیقتر عدم تلاش جدی برای پایان دادن به آن از دید سایر نقاط جهان به سختی قابل دفاع خواهد بود. به همین دلیل است که دولت بایدن باید این ایده را جدی بگیرد. دست کم درخواست از چین برای همکاری مشترک به منظور کار بر روی یک راه حل صلح چین را مجبور میسازد به جای محدود کردن خود به "پیشنهادات صلح" بی معنی آن کشور که هیچ بازیگری آن را جدی نمیگیرد پیشنهاد امریکا برای همکاری در یک ابتکار عمل صلح مشترک را بپذیرد. در آن صورت اگر چین در مقابل درخواست امریکا این موضوع را نپذیرد توخالی بودن تعهد ادعایی اش به صلح آشکار خواهد شد.
صرفا به همین دلیل چین ممکن است آن درخواست را جدی قلمداد کرده و برای کمک کردن و همکاری موافقت کند. اگر این ابتکار عمل موفق باشد مزایای همکاری قدرتهای بزرگ آشکار خواهد شد.
آیا این سناریو کارآمد است؟ من نمیدانم. صادقانه بگویم من گمان میکنم که شرایط دست کم در لحظه کنونی مساعد نیست و چنین پیشنهادی به نوعی جهش تخیلی نیاز دارد که در سالیان اخیر در میان دیپلماتهای آمریکایی کمتر مشاهده شده است. با این وجود، گزینههای اصلی بدتر به نظر میرسند و باعث میشود هزینههای تلاش برای همکاری و شکست آن اندک به نظر برسند.
امیدوارم اگر بایدن تمایلی به ایدهای که مطرح کردم از خود نشان ندهد ایده بهتری در ذهن داشته باشد. بی صبرانه مشتاق خواهم بود تا ببینم آن ایده چیست.