روزگاری کلهشاپوییها و داشهای این محله بروبیایی برای خود داشتند با کفشهای پاشنهخوابیده، صدای نخراشیده و چاقوی ضامندار تا ابهت خود را به رخ بکشند.
به گزارش همشهری آنلاین، چنان که میگویند، نفس این جماعت دستمالیزدیبهدست اهل مرام و درگیری به نفس محلههایشان بند بود و عمدتاً هم ساکن جنوب شهر بودند. «بیسیم» یکی از این محلههاست در شمال غربی منطقه ۱۵. و، چون یکی از همین داشمشدیها، «طیب حاجرضایی»، برای مدتی در آن ساکن بوده به نام او محله هم «طیب» خوانده میشد. اما داستان این محله چیست و چرا باید یک محله نام خود را از «بیسیم»های مرکز مخابرات وام بگیرد، خواندنی است؛ لااقل برای کسانی که به تاریخ تهران علاقهمندند.
محله بیسیم تا اواخر سلطنت رضاشاه خارج از محدوده تهران بود و در دوره محمدرضاشاه با گسترش شهر وارد بافت شهری شد و شد محلهای که جمعیت زیادی از شهرهای دیگر به آن سرازیر شدند به امید پیدا کردن یک زندگی بهتر. «ناصر تکمیلهمایون» نویسنده کتاب تاریخ اجتماعی فرهنگی تهران میگوید: «تا اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی منطقه کنونی محله بیسیم خارج از محدوده شهر تهران قرار داشت. در فاصلهای کمتر از ۱۰ سال با افزایش مهاجرت به تهران و توسعه مرزهای آن، بیسیم وارد محدوده شهر تهران شد.»
تاریخ شکلگیری محله بیسیم به سالهای ۱۳۳۵ میرسد. دلیل اینکه این محله، که زمانی قریه نجفآباد خوانده میشد و جزء دروازه دولاب بود، در این سالها برای مهاجران عمدتاً گیللک، کرد و جنوبیها جذاب بوده برمیگردد به متراژ کوچک خانهها و زمینهای بسیار ارزان که خانهدار شدن را برای قشر ضعیف جامعه آسان میکرد «جعفر تبریزی»، یکی از اهالی قدیمی این محله، که داستان محله را از زبان شورایاران شنیده، میگوید: «دهه ۳۰ و ۴۰ بود که مردم در بیسیم نجفآباد که خارج از محدوده شهری بود ساکن شدند. علت نامگذاری محله به نام بیسیم هم دکلهای مخابرات بود که به فاصله کوتاه از هم در جای جای محله قرار داشت.»
چنین بود که نخستین دکلهای مخابرات در پارک امام (سپه سابق) نصب شد. بعد از دهه ۴۰ اینجا به بیسیم نجفآباد معروف شد. اینجا تا چشم کار میکرد زمین خاکی بود و بایر. کمکم ساختوساز شروع شد. زمینداران بزرگی مثل حاج عبدالله نقاش، آقای خزاعی و حاج اسماعیل رضایی با واگذاری زمینها و سرمایهگذاری و تلاش برای آبادانی در شکلگیری و توسعه محله نقش زیادی داشتند.
یکی از افراد معروفی که بین تهرانیها خیلی شناخته شده است و بیسیم اکنون به نام او خوانده میشود طیب است که در این محله زندگی میکرده برای مدتی کوتاه، ولی گویا در همین مدت کوتاه آنقدر اثرگذار بوده که یک محله به نامش خوانده شود و قدیمیها داستانهای زیادی از او میگویند. طیب داشمشدی، مردمدار و پایبند به ائمه معصوم (ع) و یکی از بزرگترین هیئتداران منطقه محسوب میشد. انس غریب او با خاندان اهلبیت (ع) سبب شد اتفاقی مهم در زندگی شخصی او و حتی تاریخ انقلاب ثبت شود. هنگامی که از او خواستند تا علیه حکومت پهلوی و به نام حامیان امام خمینی (ره) شورشی خیابانی راهاندازی کند، به علت سید بودن امام، نپذیرفت و به خیانت به شاه محکوم شد. در این خصوص داستانی هم وجود دارد که بین اهالی نقل میشود و آن وجود اختلاف شخصی بین نصیری (رئیس ساواک وقت) و طیب بود. طیب از قدرت و نفوذ بالایی در سیستم پهلوی بهرهمند بود، به همین خاطر این حق را برای خود قائل شد که روزی در پاسگاه کلانتری همین محله (بیسیم)، سیلی محکمی بهصورت نصیری، رئیس کلانتری، بزند. نصیری بعدها رئیس ساواک شد و محتمل است که این دام را او برای طیب گذاشته باشد.
طیب مدتی کوتاه اینجا زندگی کرد، ولی مرامش شد مرام اهالی نه این محله که همه منطقه. همانها که پاشنه کفشهایشان را ورکشیدند و شدند مردمدار و همسایهدوست. مثل «علیرضا رضایی»، قهرمان ووشوی کشور، که هوای بچههای محل را دارد و قهرمانان ورزشی زیادی را تحویل کشور داده یا جوانانی که در حسینیه طیب به فکر کاهش آلام کارتنخوابها و نیازمندان هستند.
سالهاست در محله طیب زندگی میکند و همین جا مغازه دارد. «جعفر تبریزی» میگوید: «کوچک که بودم خیلی دوست داشتم بدانم این دکلها چه هستند و چه کاری میکنند. فقط میدانستیم که تهران با آنها روشن میشود. بعد از مدتی جمع شدند و دیگر اثری از آنها باقی نماند.»
دکلهای مخابراتی که ۸۰-۹۰ سال پیش خارج از حریم شهر کاشته شد تا وجه تسمیه نام یک محله باشد سال ۱۳۶۰ جمعآوری شد و اکنون بقایای آن در گوشه و کنار باغ بیسیم سابق و بوستان، ولی عصر (عج) امروز باقیمانده است. همان دکلهایی که به گفته تبریزی، از همه جای تهران دیده میشد. بهخصوص شبها که چراغهای آن روشن میشد. این دکلها برج میلادی بودند برای خودشان که اکنون فقط از آنها سنگهای سفیدی به جا مانده و خاطراتی که سینه به سینه نقل میشود.