محمد رهبری، پژوهشگر شبکههای اجتماعی در هم میهن نوشت: موضوع حجاب و پوشش زنان در سالهای اخیر تبدیل به یکی از مهمترین مسائل کشور شده است. تصاویر برخورد گشت ارشاد با زنان و دختران در سالیان گذشته مرتباً باعث ایجاد التهاباتی در جامعه میشد که با مرگ مهسا امینی، در پاییز ۱۴۰۱ به اوج خود رسید. حال انتشار تصاویر ماستپاشی بر سر یک دختر و یک زن بار دیگر باعث افزایش توجهات به موضوع حجاب و پوشش زنان شده است.
در تمام طول این سالها سیاستگذاران فرهنگی کشور تلاش کردهاند تا سیاستهایی را جهت اجبار حجاب و تحمیل یک پوشش خاص اجرا کنند؛ اما اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ نشان داد که این سیاستها کاملا شکست خوردهاند. حضور دختران و زنان که بدون روسری در خیابانهای شهرهای مختلف کشور تردد میکنند، نشاندهندهی شکست این سیاستها در سالهای اخیر است.
حالا دغدغه سیاستگذاران فرهنگی و رؤسای قوای مجریه و مقننه مسئله «بیبندوباری» است. این دغدغه محدود به آنها نیست. برخی از اقشار مذهبی و سنتی جامعه نیز دغدغهی گسترش بیبندوباری را دارند؛ البته مسئله آنها کمی متفاوت از مسألهی افراطیون و افراد صاحبتریبونی است که تغییرات جامعه را نمیخواهند بپذیرند. بهنظر میرسد اقشار مذهبی و سنتی در جامعه تا حدی با موضوع تردد زنان و دخترانی که حجاب بر سر ندارند کنار آمدهاند و بهطور مسالمتآمیز آن را پذیرفتهاند؛ اما آنچه برای آنها دغدغه است در رفتنِ فنرِ حجاب است.
آنها نگران هستند که این تغییرات محدود به حجابِ سر نماند و پوشش باز در جامعه عادی شود. به همین خاطر مخالف «رها کردن» مسئله حجاب و طرفدار کنترل آن هستند. این نگرانیها باعث شده است که سیاستگذاران فرهنگی شروع به اعمال محدودیتهای جدید برای موضوع پوشش کنند. اما پیشاپیش مشخص است که این سیاستها با شکست مواجه خواهد شد. مهمترین دلیل شکست این سیاستها آن است که مردم و خصوصاً زنان و دخترانی که به حجاب اعتقاد ندارند از فرایند سیاستگذاری حذف شدهاند.
نکته مهم این است که بر خلاف تصور سیاستگذاران فرهنگی کشور، دخترانی که روسری از سر برداشتهاند مسئله نیستند، بلکه بخشی از راهحل هستند. آنها را باید در این فرایند سیاستگذاری دخیل کرد. اما آنها چگونه بخشی از راهحل هستند؟
اگر کسانی واقعاً و صادقانه دغدغه وضعیت حجاب در «تابستان سخت» را دارند و نگران وضعیت پوشش در جامعه هستند، باید بدانند که کنترل دولتی و حکومتی نمیتواند مسئله را حل کند بلکه بحران را تشدید میکند؛ همانگونه که در تمامی این سالها کرده است. سیاستگذاران فرهنگی باید تغییر را در جامعه بهرسمیت بشناسند و بدانند که هنوز در زمینه پوشش، هنجارهای مسلط دیگری برقرار هستند که میتوانند وضعیت پوشش را با سازوکار «کنترل اجتماعی» تنظیم کنند.
سیاستگذاران فرهنگی با یک گفتوگوی دوسویه با آحاد مختلف مردم، اعم از اقشار مذهبی و سنتی و گروههایی که به حجاب اعتقاد ندارند میتوانند این هنجارهای مسلط را تحکیم بخشند. راهحلِ رفعِ دغدغه اقشار مذهبی این است که با زنان و دخترانی که حجاب بر سر ندارند راجع به این هنجارها گفتگو شود. ازآنجاییکه این هنجارها در جامعه مسلط هستند، احتمالاً موردپذیرش آحاد مختلف مردم اعم از افراد معتقد و غیرمعتقد به حجاب قرار میگیرد و اینگونه هنجار و نظم جدیدی بر جامعه حاکم میشود که اکثریت مردم اعم از محجبه و بیاعتقاد به حجاب سر با آن همراه هستند و شاید فقط اقلیتی با آن مخالفت کنند.
اما آنچه اکنون دارد اتفاق میافتد کاملا برخلاف این روند است؛ سیاستگذاران با نپذیرفتن تغییرات اجتماعی میخواهند در برابر آن بایستند و این امر در شکلگیری یک هنجار جدید که موردپذیرش گروههای مختلف مردم باشد اخلال ایجاد میکند. بدون این اخلال، مردم، فارغ از حجاب سرشان، دارند در کنار هم بهطور مسالمتآمیز زندگی میکنند. اما این مداخلات، در این زندگی عادی اخلال ایجاد کرده و جامعه را نیز دودسته میکند. بههمین جهت ضرورت دارد که نیروهای مذهبی که دغدغه پوشش دارند نیز به این مداخلات از سمت سیاستگذاران فرهنگی، با صراحت و علنی اعتراض کنند چراکه این مداخلات مانع از شکلگیری یک هنجار مسلط در زمینه پوشش و ایجاد تعادل میشود و دغدغه آنها را هم رفع نمیکند؛ لذا با توجه به اینکه در حال حاضر شکست سیاستهای فرهنگی کشور در زمینه پوشش بر همگان ثابت شده است، لازم است که در فرایندهایی که به آن سیاستها ختم شده است تجدیدنظر شود.
مردم در فرایندهای سیاستگذاری فرهنگی کشور غایب هستند. حالا با عبرتگیری از این شکستها، باید مردم را در سیاستگذاری شریک کرد. بهطور خاص در زمینه پوشش، سیاستگذاری که زنان و دخترانی که روسری بر سر ندارند را بهرسمیت نشناسد و با آنها به گفتگو ننشیند، محکوم به شکست خواهد بود.