اخیرا دو کشور از بزرگترین رقبای خاورمیانه، یعنی عربستان سعودی و ایران، از کنفرانسی در پکن بیرون آمدند و اعلام کردند که تغییراتی در روابط خود صورت خواهند داد. مقامات دو کشور گفتند که پس از بیش از هفت سال روابط تلخ و تقابلجویانه، روابط دیپلماتیک خود را عادی میکنند، سفارتخانههای خود را در تهران و ریاض بازگشایی کرده و گفتگوهای بیشتری را برای نزدیک شدن به هم دنبال خواهند کرد؛ اقدامی که خیلیها را شوکه کرد و نباید هم تعجبآور باشد.
به گزارش هم میهن، بیثباتی داخلی در ایران، موج اخیر تلاشهای عادیسازی روابط بین دشمنان سابق در منطقه (مانند ترکیه، عربستان سعودی، امارات، قطر و اسرائیل)، مرگ آهسته توافق هستهای ایران و نشانههایی از کنارهگیری بیشتر آمریکا از برجام، بذر گفتگو میان عربستان و ایران را کاشت.
در شرایطی که ایالات متحده در خاورمیانه از نظر نظامی در جایگاه دوم قرار گرفته و هیچ چارچوب امنیتی منطقهای برای جلوگیری از تشدید سریع تنش وجود ندارد، ریاض و تهران روابط گرمتری را میان خود میآزمایند. اما تنشهای چنددهساله میان دو کشور هنوز در زیر سطح پنهان است و نزدیکی دو کشور را به یک قمار برای هر دو کشور تبدیل میکند.
نقطه بحران روابط عربستان و ایران در شامگاه دوم ژانویه ۲۰۱۶ زمانی رخ داد که تظاهرکنندگان ایرانی در اعتراض به اعدام شیخ نمر النمر، روحانی شیعه سعودی، سفارت عربستان در تهران را به آتش کشیدند. در پاسخ، ریاض سفارتش را بست، روابط دیپلماتیک را قطع کرد و شرکای خود را برای منزوی کردن ایران تحت فشار قرار داد.
هر دو کشور خود را بهعنوان رهبران طبیعی در خاورمیانه به حساب میآورند. از نظر جغرافیایی و ایدئولوژیک، هر دو کشور معتقدند که برای ارائه قدرت و شکل دادن به ژئوپلیتیک منطقهای به نفع خود از قدرت مناسبی برخوردارند. عربستان سعودی خود را رهبر جهان عرب سنی میداند و نفوذ قابل توجهی بر همسایگان خلیجفارس و دیگر کشورهای عرب سنی دارد. ریاض که بین دریای سرخ و خلیجفارس و در مرز شام قرار گرفته، در مرکزیت جهان اسلام قرار دارد.
یکی از بزرگترین نقاط قوت عربستان سعودی نفوذ ایدئولوژیک آن است. عربستان زادگاه اسلام و متولی دو شهر مقدس اسلام، یعنی مکه و مدینه است. این جایگاه به لطف ذخایر بالای نفت، با ثروت بیاندازه همراه شده است. عربستان سعودی دومین ذخایر بزرگ نفت در جهان را در اختیار دارد.
در مقابل، ایران بیش از یکسوم مسلمانان شیعه جهان را در خود جای داده است. هویت شیعی از بعد از انقلاب سال ۵۷ عمیقا به بخشی از سیاست داخلی و خارجی ایران تبدیل شده است. ایران پس از انقلاب در طول سالیان متمادی توانسته جنبشهای شیعی منطقه را فعال کند و به نوعی ناسیونالیسم عربی را تضعیف کرده و رهبری کشورهای حاشیه خیلجفارس بر جهان عرب را بیثبات کند. در حال حاضر ایران در کشورهایی نظیر سوریه، لبنان و عراق نفود قابلتوجهی دارد؛ بنابراین به جرات میتوان گفت که از این منظر، عربستان سعودی و ایران بهطور طبیعی و اجتنابناپذیر رقیب یکدیگر بوده و هستند.
اختلافات ایدئولوژیک دو کشور بهشدت در عراق، سوریه و یمن خود را نشان داده است. از یکسو ایران از شبهنظامیان مسلح در این کشورها حمایت میکند و از سوی دیگر عربستان سعودی نیز با کمک به مخالفان ایران سعی کرده تا نفوذ ایران در منطقه را مهار کند. اما درحالیکه مقابله با حضور ایران در منطقه شامات، همواره در صدر فهرست اولویتهای عربستان سعودی قرار دارد، اما هیچ درگیری و رقابتی به اندازه جنگ یمن، به لحاظ جغرافیایی به مرزهای عربستان نزدیک نبوده است. شبهنظامیان حوثی که از حمایت دیپلماتیک ایران برخوردار بودند، نیروهای تحت رهبری عربستان سعودی را عقب راندند و این کشور را مجبور کردند که ائتلافی متشکل از ۹ کشور را سازماندهی و مستقیماً در یمن به صورت نظامی مداخله کند.
گفتگوهای محرمانه چین بههیچوجه اولین تلاش برای میانجیگری صلح بین عربستان سعودی و ایران نبود. پیشتر، کشورهایی مانند عراق و ایالاتمتحده تلاش کرده بودند تا مذاکرات منطقهای بین ایران و عربستان را با هدف کاهش تنش انجام دهند، اما این تلاشها نتایج کمی به همراه داشت. آنچه تلاشهای دیپلماتیک در پکن را حائز اهمیت میکند، نه صرف نقش چین بهعنوان یک بازیگر بیطرف، بلکه شرایطی است که در وهله اول موجب شده که هر دو طرف پای میز مذاکره حاضر شوند.
برنامه هستهای ایران و شکست در احیای توافق هستهای، رقابت و بیاعتمادی بین عربستان سعودی و ایران را تشدید کرد. از آنجایی که ایران به غنیسازی اورانیوم در سطوحی فراتر از حد توافقشده ۶۷/۳ درصدی براساس برجام سال ۲۰۱۵ ادامه میدهد و درحالیکه ایالات متحده همچنان سیگنالهایی مبنی بر خروج نظامی از خاورمیانه ارسال میکند، عربستان سعودی و دیگر بازیگران منطقه شروع به بررسی گزینههای دیگر برای خود کردهاند. این کشورها از این بیم دارند در صورت ادامه تنشها میان ایران و غرب بر سر برنامه هستهای، ایران به یک بازیگر قاطع و غیرقابل پیشبینی در منطقه تبدیل شود.
پیشتر کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس، با همین انگیزه موجی از عادیسازی روابط با اسرائیل و ترکیه را به راه انداختند. این عادیسازی روابط، تا به اینجای کار عمدتاً در راستای مسائل اقتصادی اتفاق افتاده است، اما هدف اساسی این کشورها، همکاری امنیتی نهایی علیه یک قدرت منطقهای بزرگ به نام ایران بود. با این حال، با افزایش سطح نظامیگری در منطقه، پتانسیل بیشتری برای تشدید تنش به وجود خواهد آمد. ادراک عربستان این است که برجام یک موجود غرقه در آب است و برنامه هستهای ایران نیز در مرحله گریز هستهای قرار گرفته است، بنابراین تصمیم گرفته که به سمت کاهش تنش با ایران حرکت کند.
در مورد زمانبندی توافق ایران و عربستان نیز باید گفت که ناآرامیها در داخل ایران فرصتی را برای عربستان سعودی و پکن- بهعنوان میانجی، فراهم کرد تا در مسیر گفتگو پیشرفت کنند. اعتراضات در ایران شکافهای عمیق سیاسی و نارضایتی از سیاستهای اجتماعی و سیاسی کشور را آشکار کرد که با فشار اقتصادی تحریمهای بینالمللی تشدید نیز شده است.
دولت در ابتدا با معترضان برخورد کرد، اما اخیراً دهها هزار نفر عفو شدند و این خود میتواند نشان از تغییر برخی سیاستها در داخل ایران باشد. این سیگنالهایی است که کشورهایی نظیر عربستان سعودی آن را به خوبی دریافت میکنند. تهران مشغول به اعتراضات داخلی و ایران در جستوجوی راهی برای خروج از بنبست منطقهای، در موقعیت ایدهآلی برای ریاض قرار داشت تا به میز مذاکره بیاید و توافقی را شکل بدهد.
اینجا قسمت دشوار ماجرا است. اگرچه ایران هیچ تغییر عمدهای را در سیاست خارجی خود وعده نداده است، اما به هدف جلب اعتماد سعودیها حاضر شده امتیازاتی به ریاض بدهد. بنا به گزارشها، ایران موافقت کرده است که از حملات فرامرزی حوثیهای یمن به عربستان سعودی جلوگیری کند. اما حتی این توافق نیز خطراتی را به همراه دارد. هر دو کشور میدانند که شبهنظامیان حوثی همسو با ایران همیشه از خواستههای ایران پیروی نمیکنند؛ بنابراین اگر در آینده حملاتی از سوی حوثیها علیه عربستان صورت بگیرد، اگرچه ایران میتواند استدلال کند که نقشی در این حملات نداشته، اما بعید است ریاض در این خصوص استدلال تهران را بپذیرد.
مسلما ایران نیز حاضر نخواهد شد که از سطح روابط خود با حوثیهای یمن بکاهد. چنانکه این کار دامنه نفود منطقهای ایران را آنطور که در سیاستهای کلی منطقهای ایران لحاظ شده، کاهش میدهد.
ایران این نفوذ را یک ضرورت اصلی ژئوپلیتیکی برای خود میداند و به همین دلیل بود که در مذاکرات برجام در سال ۲۰۱۵، حاضر نشد در این خصوص مذاکره کند. وقتی آمریکا و اروپا نتوانستند در مذاکرات برجامی در سال ۲۰۱۵ ایران را متقاعد کنند که از این نفوذ دست بشوید، عربستان سعودی چطور خواهد توانست چنین هدفی را محقق کند؟
نکته بعدی که بسیار اهمیت دارد، مسئله اسرائیل است. اسرائیل یکی از سرسختترین دشمنان منطقهای ایران است و مسلما اسرائیل به این زودیها از تغییرات در روابط ایران و عربستان استقبال نخواهد کرد. کاهش ردپای امنیتی ایالات متحده در منطقه، اسرائیل را ترغیب کرد تا چارچوب امنیتی منطقهای جدیدی را ایجاد کند. نقطه آغاز این چارچوب امنیتی جدید، عادیسازی روابط با امارات، بحرین، سودان، مراکش و دیگران بود.
از نظر اسرائیل، عادیسازی روابط تحت توافقنامه موسوم به ابراهیم، راهی برای ایجاد این چارچوب امنیتی بود که بهعنوان ائتلافی برای محدود کردن ایران و نیروهای وابسته به آن عمل میکرد. اما توافق عربستان و ایران به طرحهای اسرائیل ضربه وارد میکند. اسرائیل فشار قابلتوجهی را بر دوستان جدید خود در خلیجفارس وارد خواهد کرد تا برای دریافت امتیازات اساسی از سوی ایران، بهویژه در مورد حمایت این کشور از حزبالله که در امتداد مرزهای اسرائیل مستقر است، تلاش کنند.
در غیر این صورت، اسرائیل تهدید خواهد کرد که روند پیشرفت پروژههای زیرساختی، تجاری و مالی وابسته به توافق ابراهیم را که کشورهای حاشیه خلیجفارس امیدوارند به تنوع بخشیدن به اقتصادشان کمک کند، کُند خواهد کرد. از آنجایی که ریاض بهدنبال تعامل بیشتر با تهران است، باید آسیبهای وارده به روابطش با اسرائیل و توافق ابراهیم را بسنجد.
طبق جدول زمانی توافق، عربستان سعودی و ایران دو ماه فرصت دارند تا ثابت کنند که به عادیسازی روابط متعهد هستند. قرار است مذاکرات در ماه مه پس از بازگشایی سفارتخانهها و اجرای مجدد قرارداد همکاری امنیتی در سال ۱۹۹۸ برای مبارزه با تروریسم، قاچاق مواد مخدر و پولشویی از سر گرفته شود. اما بهرغم تغییر عظیمی که عادیسازی روابط بین ایران و عربستان سعودی نویدش را میدهند، بیاعتمادی زیربنایی و منافع متفاوت دو کشور، احتمالاً تلاشها برای عادیسازی روابط را با دشواریهایی روبهرو خواهد کرد. اما باید دید که آیا دو کشور خواهند توانست از پس این دشواریها برآیند یا خیر؟
یاسمین فاروق تحلیلگر مسائل خاورمیانه نوشت: در تاریخ ۱۰ مارس، عربستان سعودی، ایران و چین با صدور بیانیهای مشترک از توافق برای ازسرگیری روابط دیپلماتیک بین ریاض و تهران خبر دادند. پس از هفت سال خصومت نظامی و دیپلماتیک، دو قدرت خلیجفارس توافق کردند تا براساس مجموعهای از قوانین بینالمللی و دو قرارداد دوجانبه امضا شده در سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۱، برای حل اختلافات خود تلاش کنند.
توافق امسال پس از پنج روز مذاکرات جامع و فشرده در پکن و دو سال مذاکرات پشت درهای بسته عربستان و ایران در عراق و عمان بهدست آمد. بیشتر تحلیلها بر نقش رو به رشد چین در خاورمیانه در بحبوحه رقابت قدرت جهانی متمرکز شده است. اما انگیزههای سعودی فراتر از محافظت در برابر خروج ایالاتمتحده از منطقه یا ایجاد تعادل بین یک قدرت بزرگ در برابر قدرت دیگر است.
هم ماهیت و هم فرآیند این توافق، یک مطالعه موردی از درک مشترک چین و عربستان سعودی از نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین و امنیت بینالمللی است. این توافق بر سر اصول حل تعارض بین دو کشور است، نه توافقی بر سر راهحلهایی که باید به دست آید. این سند، تعهد مکرر عربستان و چین به هنجارهایی مانند عدم مداخله در امور داخلی کشورها را که از سال ۲۰۰۶ ستونهای ثابت مشارکت چین و عربستان بودهاند، تکرار میکند.
میانجیگری چین همچنین به حل اختلاف طولانیمدت بین عربستان سعودی و ایران بر سر درگیری در یمن کمک کرد. مواضع اولیه ریاض شامل پیششرطهایی از جمله «سپردن یمن به یمنیها» از سوی تهران بود، زیرا عربستان سعودی حمایت ایران از حوثیها را مانع اصلی در برابر هرگونه تنشزدایی میدانست. اما در طول دو سال گذشته، موضع عربستان تغییر کرده است و چین به میانجیگری مصالحهای کمک کرد که طی آن ریاض با درخواست تهران برای اعلام احیای روابط دیپلماتیک قبل از توقف حمایت ایران از حوثیها موافقت کرد.
بیانیه سهجانبه علنی فاقد هرگونه موضع ایران در مورد یمن است، اما لحن و گزارشهای مطبوعاتی پیاپی آن تأیید میکند که میانجیگری چین در نهایت طرفها را به توافقی رساند، که به آنها یک مهلت دوماهه برای نشان دادن حسننیت قبل از شروع احیای روابط دیپلماتیک ارائه میکند. عربستان سعودی نمیتواند نقش سازنده ایران را تضمین کند، اما روی چین حساب باز میکند. عربستان سعودی همچنین روی منافع چین در موفقیت اولین آزمون رهبری دیپلماتیک پکن در منطقه شرطبندی کرده است. علاوه بر این، بیانیههای عربستان، تعهدات ایران براساس این توافق را بهعنوان قول تهران به چین تصویر میکند.
یک مقام سعودی که نامش فاش نشده، نقش چین را بهعنوان یکی از دشوارترین مسائل برای حلوفصل در جریان مذاکرات فهرست کرده است. برخلاف میانجیهای قبلی (عمان و عراق)، چین اهرمی برای تضمین احترام ایران به تعاملاتش در این فرآیند سهجانبه، حداقل از دیدگاه عربستان، دارد. پکن قبلاً با حضور مقامات بلندپایه امنیتی ایران در مذاکرات، نه دیپلماتهای ایرانی، که عربستان سعودی آنها را فاقد توانایی کنترل رفتار ایران در منطقه میداند، ریاض را خشنود کرده است.
ریاض بهطور سنتی فاقد ابزارهای دیپلماتیک اجبارآمیز و بازدارندگی نظامی برای تحت فشار قرار دادن عوامل امنیتی و نظامی در داخل ایران، برای سازش بوده است. میانجیگری چین ممکن است این ضعف را جبران کند، اما اگر تهران تعهدات خود را نقض کند، پکن را نیز در کانون توجه قرار میدهد.
آخرین تجارب شکستخورده شامل رویکرد سعودی از جمله تکیه بر قدرتهای غربی و منطقهای برای تحت فشار قرار دادن ایران برای سازش بوده است. چین برای اولین بار نقش «حامی و میزبان» را بازی میکند و از شک و تردید ریاض بهره میبرد. چین، اولین قدرت جهانی است که از اهرم فشار خود با ایران برای رسیدگی به درخواستهای عربستان در مورد سیاست منطقهای تهران استفاده میکند، بدون اینکه علناً آنها را بهعنوان ابتکارات امنیتی چین یا توافق هستهای معرفی کند.
دو جنبه منفی در انتخاب پکن برای برجسته کردن مالکیت منطقهای این توافق وجود دارد. اول، چین خود را بهعنوان «دوست قابل اعتماد دو کشور» معرفی کرد و خود را در فاصله برابر از هر دو نگه داشت. این موضعی است که عربستان سعودی لزوماً طرفدار آن نیست، حتی اگر از اهرم فشار چین بر ایران منتفع شود. ثانیاً، چین همچنین با وجود تکرار این وعده که «به نقش سازنده خود ادامه خواهد داد» فاصلهگذاری خود با نتیجه نهایی توافق نشان میدهد. اولویتهای چین در خاورمیانه عمدتاً اقتصادی هستند و امنیت تابعی از آنهاست.
تنشزدایی عربستان سعودی با ایران بخشی از تمرکز سیاست بزرگ سعودی بر حمایت از طرح توسعه اجتماعی-اقتصادی آن است که بهعنوان چشمانداز ۲۰۳۰ شناخته میشود. سعودی میلیاردها دلار برای اجرای این طرح سرمایهگذاری کرده و تنش با ایران از سرمایهگذاری خارجی بسیار مورد نیاز جلوگیری میکند و رویای عربستان برای تبدیل شدن به یک قطب منطقهای و جهانی بهویژه برای رایانش ابری، لجستیک، تجارت و صنعت را از بین میبرد.
میانجیگری چین در زمانی انجام شد که توازن قدرت دیپلماتیک و اقتصادی منطقهای به سمت عربستان سعودی متمایل شده است. قیمت بالای نفت به سعودی اجازه میدهد تا برنامههای توسعه اقتصادی خود را پیش ببرد و بر دیپلماسی اقتصادی «اول عربستان سعودی» برای بازیابی نفوذ منطقهای و بینالمللی تاکید میکند.
رهبری عربستان سعودی از سال ۲۰۱۸ با اصلاح روند سیاستگذاری خارجی، پایان دادن به تقابلهای دیپلماتیک و بهبود وجهه بینالمللی در مورد نقش عربستان در جنگ یمن، برای تحکیم جایگاه بینالمللی این کشور تلاش کرده است. ایالات متحده در حال حرکت برای کاهش ضعف دفاعی عربستان سعودی در برابر ایران و شبه نظامیان آن است.
اسرائیل بالفعل به یک شریک امنیتی در سنتکام تبدیل شده است و اشتیاق آن برای عادیسازی روابط با عربستان سعودی تهدیدی برای ایران است. نکته مهم، گزارشهای مربوط به پوشش عربستان سعودی از ناآرامیهای داخلی ایران و سرمایهگذاری خصوصی آشکار آن در رسانههای اپوزیسیون ایران، برگ برنده قدرتمندی را در اختیار سعودی قرار داد.
در سوی دیگر خلیجفارس، ایران هم تحت فشار اعتراضات داخلی و هم تحریمهای اقتصادی بینالمللی و انزوای دیپلماتیک است. این عوامل نیاز ایران به حمایت اقتصادی را نهتنها از سوی چین بلکه از سوی همسایگان ثروتمندش به رهبری عربستان سعودی افزایش میدهد. اگرچه ممکن است این وضعیت برای ریاض ایدهآل به نظر برسد، اما اینطور نیست.
کارنگی در ادامه مدعی شد که ایران سابقه حمله به همسایگان خود را در زمانی که ثبات کشور در خطر است، دارد. بهعنوان مثال میتوان به حملات ۱۹۹۶ برج «خبر» و حملات ۲۰۱۹ به زیرساختهای نفتی اشاره کرد که منجر به گزارشهایی درباره «حمله قریبالوقوع ایران» در پی تهدیدات عربستان سعودی در بحبوحه اعتراضات ایران در نوامبر گذشته شد. تهران همچنین به دستیابی به اورانیوم غنیشده با درجه تسلیحات نزدیکتر است، که احتمالاً بازدارندگی ایران را به سطح جدیدی افزایش میدهد و اقدامات جدید را علیه ریاض آغاز میکند.
چین ممکن است از لحاظ اقتصادی و دیپلماتیک از تنشزدایی بین ایران و عربستان سعودی حمایت کند، اما این لزوماً به این معنا نیست که اگر تهران تصمیم به نقض آن بگیرد، پکن مداخله خواهد کرد.
این توافق تفاوت بین روابط عربستان سعودی با چین و مشارکت آن با روسیه را برجسته میکند. وقتی صحبت از سیاست خارجی به میان میآید، مهمترین توافق بین روسیه و عربستان سعودی، توافق اوپکپلاس است. در واقع، توافق روسیه برای فروش تجهیزات نظامی پیشرفته و قابلیتهای جنگ سایبری ایران در ازای پهپادهای ایران که در اوکراین از آنها استفاده کرده است، تهدیدی مستقیم برای امنیت عربستان سعودی است. توافق ۱۰ مارس به عربستان سعودی در دور کردن چین از محور بالقوه روسیه-ایران-چین که ممکن بود اقدامات تهاجمی ایران در منطقه را تقویت کند و قدرت بیشتری برای فرار از تحریمهای آمریکا و تصاحب سهم بازار نفت سعودی در چین بدهد، سهمی میدهد.
رقابت بین ایالات متحده و چین، دوری غرب از روسیه و ایران به دلیل جنگ در اوکراین، و مرگ توافق هستهای ایران، این سه کشور را به هم نزدیکتر میکند. این توافق را باید تلاش عربستان برای محافظت از خود در برابر گرفتار شدن در میانه تنشهای غرب با ایران، روسیه و چین دانست.
در نهایت، موضع اساسی عربستان این است که ایران هیچ نقشی در جهان عرب نباید داشته باشد. این عاملی برای تقویت همکاری ریاض با ایالات متحده و قدرتهای غربی برای حرکت از دفاع به بازدارندگی در برابر ایران باقی خواهد ماند. در حال حاضر، عربستان سعودی تصمیم دارد با یک عملگرایی در برابر ایران برخورد کند. اساساً، «ما نمیتوانیم از شر آنها خلاص شویم، و آنها نمیتوانند از شر ما خلاص شوند.» براساس این منطق، عربستان سعودی بر همزیستی در خلیجفارس و ترکیبی از رقابت و مهار در سوریه و عراق چشم دوخته است.
پایان درگیری با ایران آسان نخواهد بود، حتی اگر دو کشور به قوانینی که در پکن بر سر آن توافق کردند، احترام بگذارند. ریاض باید پیوند پیچیده بین انتظارات ایران برای سود اقتصادی ناشی از تنشزدایی با عربستان سعودی و تشدید تحریمهای تحت رهبری ایالاتمتحده بر همکاری اقتصادی با ایران را مدیریت کند. ریاض همچنین نیاز به کاهش احتمال سرایت جنگ در سایه اسرائیل با ایران و کاهش تاثیرپذیری از روابط رقابتی ایران با امارات متحده عربی و اقدامات نیروهای نظامی ایران و شبهنظامیان آنها در سراسر منطقه دارد. در حال حاضر، به نظر میرسد که هر دو دولت در ریاض و تهران عزم این را دارند که به یکدیگر نزدیکتر شوند.