bato-adv

سینمای ایران چگونه از بحران خارج می‌شود؟

سینمای ایران چگونه از بحران خارج می‌شود؟
درصد قابل‌توجهی از تهیه‌کنندگان فعال سینمای ایران بسیار منفعلانه عمل می‌کنند. کارت و نام خود را خرج فیلم می‌کنند و نه بیشتر. حضور تهیه‌کننده در یک فیلم می‌تواند کیفیت اثر را تضمین کند؛ اما امروز از این نقطه بسیار دور هستیم. تهیه‌کنندگان بعضا یک پروژه حاضر و آماده حتی با حضور سرمایه‌گذار را می‌پذیرند که این حضور بی‌تاثیرترین حضور است. حتی بقیه کار‌ها و پیگیری‌های اکران و جشنواره و ... هم، همچنان بر دوش کارگردانان یا سرمایه‌گذاران خواهد بود.
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۳ - ۰۸ اسفند ۱۴۰۱

علی حضرتی در اعتماد نوشت: سینمای ایران در سخت‌ترین روز‌های تاریخ خودش است. اگر به معضلاتش بی‌تفاوت باشیم به یک خاطره بدل خواهد شد و از این سینمای صاحب سبک و تاثیرگذار و بزرگ، فقط نامی می‌ماند در کتاب‌ها و روایاتی گنگ برای نسل جدید.

پیش از ورود به بحث، لازم به یادآوری است که سینمای ایران نقش مهمی برای معرفی فرهنگ ایرانی به جهانیان داشته و دارد. در قیاس با همه حوزه‌ها، سینما چند سر و گردن موفقیت‌های چشمگیرتری داشته و بسیاری از مردم جهان، ایران را با کیارستمی و فرهادی می‌شناسند و این شاید یکی از بهترین و دلچسب‌ترین تصاویری است که جهانیان از ایران امروز می‌توانند در ذهن خود داشته باشند که متاسفانه این تصویر روز به روز کمرنگ‌تر می‌شود.

برای زنده ماندن سینما و ادامه راهی که حاتمی‌ها و تقوایی‌ها و شهید ثالث‌ها و بیضایی‌ها و کیارستمی‌ها برای ما ساختند، نیاز است که همه صاحب‌نظران فعالانه‌تر فکر کنند و وارد میدان شوند تا بتوان سینما را از این برهه تاریخی به سلامت عبور داد.

اگر بخواهیم با معضلات سینما رو به رو شویم با یک چندوجهی منشورمانند طرف هستیم که از هر سو به آن نگاه می‌کنیم یک معضل و درنهایت از بالا که می‌نگریم یک مشکل مرکزی وجود دارد که در ادامه بیشتر و در مثال‌های متعدد منظور نظر را خواهم رساند. تقریبا در همه مراحل یک فیلم، مشکلات عدیده‌ای وجود دارد. از قدم اول که ایده و فیلمنامه است تا قدم بعد که ورود تهیه‌کننده و کارگردان و بعد مجوز‌ها و... تا اکران و جشنواره‌ها که در ادامه به ترتیب تقدم و تاخر، تفصیلا به آن‌ها خواهم پرداخت.

۱- فیلمنامه: سانسور طولانی‌مدت بدل به خودسانسوری ناخواسته شده است

از قدیم‌الایام سینمای ایران با بحران سناریو و ایده دست و پنجه نرم می‌کرد. بخشی از این ضعف متوجه سانسوری است که در ذهن هنرمندان و نویسندگان نهادینه شده و شاید نتوان به زودی این معضل را حل کرد. همان «خودسانسوری» که در ناخودآگاه نویسنده رفته و نشسته است. شاید تا روزی که سانسور هست، فقط بتوان علاج مقطعی برای این معضل پیشنهاد داد؛ آن‌هم اعلام رسمی چارچوب تفسیرناپذیر سانسور ازسوی وزارت ارشاد به نویسندگان است که سناریست غیر از موارد مشخص اعلامی در فضایی سیال و باز بتواند درام و روایت خود را پیش ببرد، در غیر این صورت مثلا با عنوان کلی سیاه‌نمایی بسیاری از فیلم‌ها می‌توانند ساخته نشوند یا توقیف شوند؛ ولی سیاه‌نمایی یعنی چه؟ از منظر کی؟ چه مواردی سیاه‌نمایی است؟ در پاره‌ای از اوقات تصویر واقعی از یک موقعیت آن‌قدر سیاه است که بازنمایی آن در سینما اتفاقا از سیاهی‌اش می‌کاهد.

تفسیرپذیر بودن اصولا سوءتفاهم‌برانگیز است و در خودش تقویت نگاه سلیقه‌ای را دارد. راه‌حل دیگر گفتگو‌های طولانی بین نویسندگان و مولفین با تهیه‌کنندگان و سیاست‌گذاران است. گفت‌وگویی که به شفاف‌تر شدن و کشف حقیقت بینجامد، نه فقط صرفا دسته‌ای، دسته دیگر را مجبور به کاری کند. در این مورد بیشترین فشار روی نویسندگان و فیلمسازان حوزه اجتماعی است که متاسفانه نگاهی بدبینانه ازسوی سیاست‌گذاران به آن‌ها وجود دارد. درحالی که آن‌ها یک مشکل واقعی و مغفول مانده را به پرده می‌آورند و بازگو می‌کنند و از پس گفت‌وگوی طولانی می‌توان امیدوار بود که طرفین، اهمیت این بازگویی را بیشتر درک کنند و تاثیر مثبت آن را بر جامعه یا تصمیم‌گیران عمیقا حس کنند و اگر کج گویی یا اغراقی هم هست، در همین رد و بدل اطلاعات و آمار‌ها روشن‌تر و اثر واقعی‌تر و باورپذیرتر می‌شود.

این نکته را هم باید یادآور شویم که فیلمنامه‌نویس یا فیلمساز برای ساخت یک اثر، تحقیقات گسترده میدانی و غیرمیدانی می‌کند؛ تامل می‌کند، تجربه می‌کند، حس می‌کند. دستاورد‌های آن هنرمند بسیار ارزشمند است و بستن باب گفتگو به معنی بستن چشم بر حقایق جامعه و پاک کردن صورت‌مساله است.

بخش دیگر معضل فوق، قطع بودن سیستماتیک ارتباط تهیه‌کنندگان و کارگردانان با خیل عظیم نویسندگان است که این پیوند را به شکل ارگانیک در خانه سینما و بعدتر در بستر‌هایی مثل ورک شاپ یا فستیوال‌های تخصصی فیلمنامه و بستر آنلاین بانک فیلمنامه تاحدودی می‌توان رفع کرد؛ که امیدوار باشیم هر ساله تعدادی نویسنده و سناریست جدید به سینمای ایران اضافه شوند.

۲-تهیه‌کنندگان بدون امضا و سبک و تاثیرگذاری خاص

متاسفانه درصد قابل‌توجهی از تهیه‌کنندگان فعال سینمای ایران بسیار منفعلانه عمل می‌کنند. درواقع کارت و نام خود را خرج فیلم می‌کنند و نه بیشتر. تهیه‌کننده می‌تواند صاحب سبک باشد. حضورش در یک فیلم می‌تواند کیفیت اثر را تضمین کند؛ اما امروز از این نقطه بسیار دور هستیم. تهیه‌کنندگان بعضا یک پروژه حاضر و آماده حتی با حضور سرمایه‌گذار را می‌پذیرند که این حضور بی‌تاثیرترین حضور است. حتی بقیه کار‌ها و پیگیری‌های اکران و جشنواره و ... هم، همچنان بر دوش کارگردانان یا سرمایه‌گذاران خواهد بود. در این موقعیت یا تهیه‌کننده خنثی است یا حضورش دردسرساز و بعضا مشکل‌آفرین خواهد بود. درحالی که تهیه‌کننده فعال و صاحب سبک باید بتواند طراحی مسیر درست پروداکشن و حتی توانایی انتخاب کارگردان متناسب با فیلمنامه داشته باشد. استراتژی اکران و جشنواره‌ها را بچیند و در شکل کلی سرنوشت اثر را رقم بزند نه فقط نظاره‌گر باشد.

مشکل دیگر که به خود تهیه‌کنندگان برمی‌گردد، اختلاف چهار صنف فعال تهیه‌کنندگی است که متاسفانه بیش از یک دهه است این اختلاف هنوز حل نشده است. برگزاری دوره‌های تخصصی تهیه‌کنندگی به بازتعریف این شغل کمک بسزایی می‌کند که به نوعی تهیه‌کننده را از سرمایه‌گذار یا سرمایه‌آور بتوان تمییز داد و کم‌کم منتظر ظهور و بروز کمپانی و تهیه‌کنندگانی باشیم که سبک و سیاق مختص خود را دارند.

در مرحله انتخاب کارگردان و برای ورود کارگردانان جدید به سینمای حرفه‌ای باز هم شاهد قطع بودن سیستماتیک ارتباط تهیه‌کنندگان با فیلمسازان کوتاه هستیم. برای پویایی بیشتر سینما لازم است در سال حداقل سه، چهار کارگردان کوتاه به سینمای بلند راه پیدا کنند. جشنواره فیلم کوتاه تهران می‌تواند در اینجا نقش مهم‌تری ایفا کند و بخشی را برای معرفی کارگردانان اختصاصا برای تهیه کنندگان و فیلمنامه‌نویسان داشته باشد که از این راه بتوانند شناخت دقیق‌تری از یکدیگر پیدا کنند.

۳-سخت‌ترین بخش تولید یک فیلم که هر روز هم سخت‌تر می‌شود، جذب سرمایه است

سینمای ایران به شکل معمول بازگشت مالی به‌شدت سختی دارد. هزینه‌های تولید هم روز به روز افزایش پیدا می‌کند و این گره کورتر از قبل هم می‌شود. در اینجا با دو یا سه مدل فیلم طرفیم. فیلم تجاری که معمولا آثار کمدی را در برمی‌گیرد، به نسبت مسیر راحت‌تری دارد. دلیلش تجاری بودن آن است و احتمالِ بیشتر بازگشت سرمایه. دسته دیگر آثاری است که به خودی خود مسیر سخت‌تری دارند و آن‌هم آثار جدی‌تر یا پیشروانه‌تر است که ریسک سرمایه‌گذاری را بالاتر می‌برد، اما تاریخ سینما را معمولا با چنین آثاری می‌شناسند. در این بخش چند راه‌حل وجود دارد. نقش سازمان‌هایی مثل فارابی یا حوزه هنری مهم‌تر از قبل می‌شود. با نگاهی عادلانه و هدفمند برای ارتقای کیفی سینمای ایران در پروژه‌های اینچنینی حضور مالی پررنگ و شفافی داشته باشند. از سوی دیگر پلتفرم‌های فعال در سال حداقل حضور مالی در ۴ یا ۵ فیلم داشته باشند و سرمایه خود را در بعد از اکران و با رایت وی او دی و اکران آنلاین تضمین کنند.

همچنین شرکت‌ها و بنگاه‌های تجاری برای خود مسوولیت اجتماعی تعریف کنند و بخشی از سود خود را در محصولات فرهنگی بالاخص سینما خرج کنند. البته در ساز و کاری که رانت برای افرادی خاص ایجاد نکند و کل مجموعه سینمای ایران را پویا‌تر کند. برای جلوگیری از رانت و کارا بودن موارد فوق خانه سینما به عنوان دموکراتیک‌ترین نهاد صنفی سینما می‌تواند متولی انتخاب آثار و توزیع سرمایه شود؛ با این تعریف عملا هنرمندان منتخب خانه که با رای اعضا بر کرسی تصمیم‌گیری نشسته‎اند، می‌توانند پاسخگوی چگونگی توزیع سرمایه و کیفیت آثار باشند. نکته مهم در این بخش معیشت جمعیت زیاد سینماگران است که تنها راه‌حل برطرف کردن این مشکل از مسیر تولید می‌گذرد. با وام و کمک‌های مقطعی نمی‌توان مشکل را حل کرد بلکه با راه افتادن چرخه کار و تولید می‌توان مشکل معیشتی را برطرف کرد. هنرمند با خلق هنرش زنده است. با تقسیم و دسته‌بندی عوامل در سال و با برنامه‌ریزی دقیق می‌شود از پتانسیل همه هنرمندان استفاده کرد که هنرمندان کمتر به‌کار گرفته شده هم هنر خلق کنند و هم مشکل معیشت‌شان برطرف شود.

۴- خط قرمز‌ها مثل یک توده بی‌شکل و فرم هستند؛ حداقل شفاهی و مشخص چارچوبش را بگویید

مرحله اخذ مجوز چه ساخت و چه نمایش. یکی از موانع اصلی فیلمسازهاست. پروسه طولانی اداری، نگاه سخت‌گیرانه برای ممیزی و سانسور و استاندارد‌های دوگانه از سختی‌های این بخش است. همچنین غیر از اینکه موارد فوق باعث کند شدن پروژه و به‌هم ریختن برنامه‌ریزی تولید می‌شود، ازسوی دیگر باعث فرار سرمایه می‌شود، چون حس ناامنی برای سرمایه به وجود می‌آورد. باید بدانیم که با هر توقیف یا تهدید به توقیف حداقل ۱۰ سرمایه‌گذار از سینما فرار می‌کنند و به این روزی که هستیم دچار می‌شویم. با برداشتن پروانه ساخت می‌توانیم منتظر تولید بیشتری از آثار باشیم و شکل و مدل پروانه نمایش و اکران را کمی تغییر دهیم که عنوان توقیف پای فیلمی ننشیند و با تعداد سالن‌ها و موارد دیگر بتوانیم حضور حداکثری فیلم‌ها را در سالن‌ها مشاهده کنیم. در واقع به جای توقیف اثر، در سالن‌های محدودتری همان اثر را نمایش دهیم که در بخش هنر و تجربه لزوم این تصمیم را بیشتر توضیح خواهم داد.

۵- رقابت بخش خصوصی لاغر و نحیف با دستگاه‌های عریض و طویل دولتی

بخش خصوصی تقریبا در سینما نابود شده است، چون مثلا بازیگری در فلان پروژه ارگانی با دستمزدی بسیار بالا ایفای نقش می‌کند. برای آن ارگان خاص هم مهم نیست که بودجه اثر برگردد یا خیر. بعد با همان بازیگر نمی‌توان با دستمزدی پایین‌تر قرارداد بست، مگر روی قدرت تشخیص و تحلیل منصفانه‌اش حساب کنی که در یک پروژه خصوصی با دستمزدی تقریبا ۲۰ درصد قرارداد قبلی‎اش بشود توافق کرد. در غیر این صورت بعد از یک یا دو پروژه، آن شرکت بخش خصوصی دفتر را تعطیل می‌کند و کم‌کم فقط فیلم‌های ارگانی می‌مانند و عوامل محدودتر. خانه سینما و همه عوامل بالاخص بازیگران باید ساز و کاری برای آثار بخش خصوصی داشته باشند. تولید فیلم‌های تعاونی شکل بیش از پیش جدی گرفته شود که در آن همه عوامل در مالکیت اثر سهیم هستند و قرار دادن کف و سقف قرارداد در فیلم‌های بخش خصوصی شاید راه‌حل دیگری باشد.

۶- ارایه تصویر غیرواقعی و معوج از زندگی ایرانی اسلامی

در بخش تولید معضل قدیمی اخیرا به بحران بدل شده است، آن‌هم بحث حجاب است که از دو منظر می‌توان به آن نگریست؛ اول بحثی فلسفی و اعتقادی و اجتماعی و ناگزیر سیاسی است که در این بحث موضوعیتی ندارد و دومی بحث رئالیسم و باورپذیری در سینماست. تصور کنید مخاطب غیرایرانی که با فرهنگ ایران و دین اسلام آشنایی چندانی ندارد، به واسطه تماشای یکی از فیلم‌های سینمای ایران می‌خواهد آشنایی پیدا کند. آیا برای او این تصور به وجود نمی‌آید که زن خانواده در کنار همسر و فرزندانش هم حجاب می‌کند یا با حجاب زیر دوش می‌رود یا می‌خوابد؟

خب طبیعی است مادامی که قانون حجاب اجباری در سطح شهر یا سازمان‌ها برقرار است، می‎توان -البته به فراخور شخصیت قصه در فیلم- حجاب را بر سر زن در چنین جا‌هایی قرار داد و مخاطب فرضی غیرایرانی هم این واقعیت را درک کند، اما در زندگی خصوصی و در تنهایی و در خانه چه؟ چگونه می‌توان چنین گره سختی را به آن مخاطب توضیح داد؟ پس مخاطبین ناآشنا به ایران تصویری معیوب و کج و معوج از زندگی ایرانی و اسلامی می‌بینند! راه‌حل این گره عجیب هم قبل‌تر فکر شده و حتی در مواقعی اجرا شده، اما متاسفانه همان هم تحمل نشد. استفاده از کلاه‌گیس در آثاری، چون سریال شمقدری و فیلم «کاناپه» که البته با همان استاندارد دوگانه یکی در سینما توقیف و دیگری در تلویزیون پخش شده بود.

نکته مختصر ولی مهم دیگر در این بخش هم تفاوت تصویری که در سینما دیده می‌شود و تصویر واقعی کف جامعه است که هر لحظه این شکاف و فاصله بیشتر و بیشتر می‌شود. باید با تمهیداتی از سوی سازمان سینمایی و ایجاد پل بین مولفین و نسل جدید بشود که چهره واقعی از مردم، شهر و مطالبات نسل جدید را با رعایت کمترین ممیزی روی پرده مشاهده کنیم.

۷- مقوله اکران و جشنواره‌ها

جشنواره فجر به نوعی تنها فستیوال داخلی است که سابق بر این نقش مهم‌تری در سرنوشت فیلم و آینده عوامل داشت؛ اما امروزه کارکرد خود را اگر نگوییم از دست داده، به حداقلی‌ترین تاثیر خود رسیده. برای برون‌رفت از این بحران باید دبیر جشنواره را یک هنرمند غیرسیاسی با اعتبار و با دست و انتخاب‎های باز قرار دهیم که خود او شروع‌کننده دعوت از هنرمندان اصیل و نامی شود و جایگاه جشنواره را به اوج خود برگرداند. همچنین دولت حتی‌المقدور پای خود را از جشنواره کنار بکشد و جای خود را به هنرمندان و خانه سینما بدهد تا جشنواره رنگ و بوی غلیظ دولتی خود را از دست بدهد.

درکنار این تغییر می‌توانیم با همکاری کشور‌هایی از لحاظ فکری و سیاسی نزدیک‌تر، جشنوار‌های بین‌المللی در یکی از کشور‌های همسایه با موضوع انسانی و اساسی مثل «عدالت» برگزار کنیم و بعد از یک یا دو دوره موفق، امیدوار باشیم که آن جشنواره پاتوق فیلمساز‌هایی بشود که در جشنواره‎های درجه یک جهانی جایی ندارند و این نبودن، نه برای کیفیت بلکه به خاطر موضوع فیلم و رویکردشان است. فیلم‎های بسیاری در تاریخ سینما هستند که آثار بسیار خوبی بودند و هستند ولی در هیچ جشنواره مهمی نتوانستند عرض اندام کنند و در اندازه‎ای بسیار محدود دیده شدند. کاری که مدتی اسکورسیزی و کاپولا انجام می‌دادند، با ذره‌بین فیلم‌هایی را پیدا می‌کردند که نتوانسته بودند از لابیرنت سیاست‌گذاری فستیوال‌ها عبور کنند و آن آثار را به جهان معرفی می‌کردند. با فرض قبول نگاه بعضا سیاسی در فستیوال‌های معتبری مثل کن یا برلین نباید سلبی عمل کرد و فقط عملکرد آن‌ها را نقد یا نفی کرد بلکه باید با یک اقدام کیفی بتوان تاثیرگذار بود و خلأ فستیوالی با چنین رویکردی را پر کرد.

در اکران هم باید اقدامات عادلانه و عینی صورت گیرد. می‌توان یک توافقی بین سازمان سینمایی با شهرداری صورت گیرد که بیلبورد‌ها و فضا‌های تبلیغاتی به مساوات برای همه فیلم‌ها ایجاد شود که هم مردم از اکران مطلع شوند و هم نگاه عادلانه و بدون رانت را بتوانیم در عمل مشاهده‌گرش باشیم. از سوی دیگر بعد از بحران دو ساله کرونا و بعد هم ناآرامی‌های اخیر فرهنگ سینمارفتن از عادات مردم رخت بربسته. سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها و حتی بنگاه‌های خصوصی طی توافقی با پخش‌کنندگان و سینماداران، سهمیه بلیت با تخفیف سینما به کارمندان خود بدهند که هم هزینه بلیت بار بیشتری بر کمر خمیده مردم زیر فشار وحشتناک اقتصادی نیاورد و هم فرهنگ سینما رفتن را دوباره در بین خانواده‌ها جا بیندازیم و این سرگرمی آگاهی‌بخش را یادآوری کنیم.

۸-فقدان نگاه بین‌المللی در ارگان‌های سفارش‌دهنده مثل اوج، حوزه هنری و حتی فارابی

اگر بخواهیم این واقعیت را که سفارشی‌سازی بالاخره وجود دارد بپذیریم، می‌توانیم پیشنهاد‌هایی را به چنین ارگان‌هایی هم بدهیم. به نظر می‌آید این ارگان‌ها نگاهی کمیت‌زده دارند و از کیفیت و تاثیرگذاری جهانی ناآگاهند، در غیر این صورت، بعد از شهادت قاسم سلیمانی و واکنش همدلانه مایکل مور به چنین حادثه تلخی و موضع‌گیری صریح این کارگردان بین‌المللی علیه ترامپ، چرا کسی پا پیش نگذاشت تا ساخت فیلمی یا مستندی در مورد شهید سلیمانی را چنین کارگردانی انجام دهد؟ در یک نظرسنجی واقعی می‌توانند نتیجه آثاری را که تا به حال تولید کردند رصد کنند؛ شعارزدگی و دخل و تصرف زیاد باعث عدم همکاری کارگردانان

صاحب سبک با چنین ارگان‌ها یا آثاری می‌شود که با تغییر ریل و سیاست‌گذاری می‌توان از پتانسیل بسیار بالای مولفین داخلی استفاده کرد و با ساز و کاری حرفه‌ای هم به همکاری‌های بین‌المللی اندیشید.

کارگردانان مطرحی در جهان هستند که دغدغه مشترکی راجع به موضوعات و مفاهیم اساسی و اخلاقی که در دنیا کمتر به آن‌ها پرداخته شده، دارند. سفارش کار با کمترین دخل و تصرف می‌تواند مضامینی مثل عدالت، نگاه ضد استعماری و روایاتی علیه فقر و تحریم را به آثاری با بازتاب‌های جهانی و تاثیرگذار تبدیل کند.

در تکمیل مورد فوق سازمان سینمایی با اقداماتی مثبت و همدلانه، کارگردانانی مثل اصغر فرهادی را مجاب کند که در داخل ایران فیلم بسازند. ساختن فیلم در ایران توسط فرهادی و امثالهم برای نسل جدید می‌تواند امیدبخش باشد و اتفاق برعکس این نیز می‌تواند ویرانگر باشد؛ همچنین فضایی را مهیا کند که فیلمسازان منتقد هم حتی در بستری دیگر بتوانند فیلم بسازند و سختگیری خود را به فیلم‌های بدون مجوز کاهش دهد. در بدبینانه‌ترین حالت یک هنرمند با یک اثر هنری دارد نقدش را می‌گوید و این مدنی‌ترین شکل اعتراض و انتقاد است.

۹- سینمای نوستالژیک کودک و نوجوان

موضوع دیگری که باید به آن پرداخت، تعطیل بودن سینمای کودک و نوجوان است. سینمایی که در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ بسیار تاثیرگذار ظاهر شده بود، با سیاست‌گذاری غلط و بی‌اعتنایی رو به محاق رفت و از آن کانون پرورش فکری و تولیدات متنوع فقط فستیوال بی‌خاصیتی مانده به نام جشنواره کودک اصفهان. طبق گزارش میدانی مختصر روزنامه «اعتماد» از تعدادی از کودکان، هیچ کدام از افراد مصاحبه‌شونده هیچ یک از آثار کودک و نوجوان تولید ایران را تا به حال ندیده بودند! البته می‌توان گزارش‌های تحقیقی با همین موضوع در ابعاد وسیع هم تهیه کرد که حدس بنده این است که نتیجه آن هم کمابیش مطابق با همین گزارش اخیر خواهد بود.

زنجیره‌ای باید ساخت از فیلمنامه تا بودجه معقول برای تولید. اکران مختص این سینما که می‌تواند از صبح تا ظهر باشد که از قضا زمان خلوتی سینماهاست. توافق و همکاری با مهدکودک‌ها و آموزش و پرورش و همچنین حمایت تلویزیون از همه آثار در این حوزه و بعدتر هم راه‌اندازی یک وی او دی مختص کودک و نوجوان. نهاد نوستالژیک کانون پرورش فکری را هم با تغییر سیاست‌گذاری و مدیرانش می‌توان به ریل موفقیت برگرداند. این معضل محدود به سینمای کودک و نوجوان نمی‌شود بلکه در حوزه کتاب، موسیقی و حتی رسانه برای این مخاطبان هم مشخصا هیچ اقدام مثبت و تاثیرگذاری صورت نگرفته است.

۱۰- مخاطبین با سلیقه خاص سینمایی دیگر ندارند

بخش هنر و تجربه از ابتدا غیر از چند ماه اولش نتوانست جایگاه خود را پیدا کند و به نظرم -به عنوان کسی که چند فیلم در این حوزه تهیه کرده- امروز به حالت نیمه تعطیل درآمده و می‌‎شود نادیده‌اش گرفت. هنر و تجربه می‌تواند جریان فکری و پیشروانه و آوانگارد سینمای ایران باشد. پاتوق دانشجویان و خبرنگاران و متفکرین شود. هنر و تجربه می‌توانست خودکفا شود و هنوز هم می‌تواند. اگر با اختصاص چند سالن سینمای مشخص، این گروه به یک انسجام حداقلی برسد، می‌توان کارت‌های طلایی را بین مخاطبانش با تخفیفات متنوع توزیع کرد و تبلیغات ابتدای آثار را با اسپانسر‌ها توافق یا تهاتر کرد. همچنین در سطح شهر هم می‌تواند تعداد مشخصی بیلبورد برای معرفی آثار خود داشته باشد.

به دلیل محدود بودن سالن‌ها و اکران این گروه، می‌شود سانسور را نادیده گرفت و با فیلم‌هایی با فضای بازتر رو به رو شد. در آن صورت اقبال به این گروه که از قضا موتور محرک فکری سینمای ایران می‌تواند باشد، بیشتر خواهد شد. همه موارد فوق نشان از این دارد که یک نسخه را نمی‌توان برای سینمای ایران و راه برون‌رفت از بحران امروزی ارزیابی کرد، بلکه این کلاف، پیچیده و سردرگم است و باید طبق یک نقشه دقیق پیش رفت. این منشور ابعاد و زوایای دیگری هم دارد که نیازمند تحلیل همه صاحب‌نظران این حوزه است.

مشکل مرکزی این منشور اگر از بالا بنگریم، بی‌‎اعتمادی است؛ بی‌اعتمادی مخاطب به سینما، بی‌اعتمادی مدیران به هنرمندان و... جمیع جوانب و ته‌نشین همه مباحث فوق، به بی‌اعتمادی در ناخودآگاه مخاطب تبدیل می‌شود که نیازش به سینما رفتن را از بین می‌برد و به آثار به دیده شک می‌نگرد.

با ترمیم معضلات و موانع می‌توانیم درنهایت امیدوار باشیم که اعتماد به سینما برگردد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
پرطرفدارترین عناوین