طرحواره یک رویکرد درمانی جدید است که در روانشناسی اهمیت زیادی دارد. هدف طرحواره درمان اختلالات شخصیتی و مشکلات روانشناختی است که به صورت کاملا اصولی رفتارهای فردی و اجتماعی افراد را مورد بررسی قرار می دهد. طرحواره ها نمونه های مختلفی دارند و هر کدام برای اختلال خاصی مورد استفاده قرار می گیرند. برای درمان اختلال شخصیت این رویکرد درمانی بسیار عالی بوده و می تواند نتایج خوبی را به همراه داشته باشد. طرحواره توسط روانشناس اجرا می شود و قوانین مختص به خود را دارد.
درمانگر در طول طرحواره درمانی با شما همکاری می کند تا به شناختی کلی از شما دست پیدا کند. طرحواره یک اصل سازمان یافته بوده که در روان درمانی نقش مهمی را ایفا می کند. برای درک تجارب در زندگی فردی می توان از همین طرحواره ها کمک گرفت. طرحواره های سازگار همیشه با شرایط وفق داده می شوند و می توان به کمک آنها به نتایح خوبی دست پیدا کرد. برخی طرحواره ها در اوایل زندگی شکل می گیرند و به مرور زمان بر قسمت های دیگر زندگی هم تاثیر می گذارند. پس طرحواره از این جهت مهم است که به زندگی انسان جهت می دهد
دلیل دیگر مهم بودن طرحواره ها منعطف بودن آنها است به طوری که می توان طرحواره را به راحتی تغییر داد. طرحواره به صورت ناهشیار در ذهن ما ایجاد و مدام تکرار می شود. تبدیل طرحواره به یک الگوی روانی باعث می شود تا درمانگر بتواند به راحتی آن را شناسایی کند. طرحواره ها در حوزه آگاهی ما نیستند بنابراین نمی توانیم مانع از تکرار آنها شویم. چیزی که اهمیت طرحواره را بیشتر می کند داشتن یک چهارچوب فکری است که می توان به کمک آن اطلاعات را سازماندهی و تفسیر کرد. نقش طرحواره در سلامت روان زیاد بوده و باعث حذب عقاید و باورهای غلط می شود.
طرحواره محرومیت هیجانی یک طرحواره مهم بوده که خود را با عدم ارضای نیازهای عاطفی نشان می دهد. فردی که درگیر این طرحواره است حس خوشایندی نسبت به خود ندارد و مدام به این فکر می کند که او فردی دوست داشتنی نیست و مورد توجه دیگران هم قرار نمی گیرد. او خود را از هر گونه هیجانی محروم می کند. این طرحواره در بیشتر افراد شکل می گیرد اما خود از آن بی اطلاع هستند. آنها همیشه با یک سری احساسات مبهم به مشاور مراجعه می کنند. فرد احساس غم و بی پناهی دارد و مثل این است که در حال یافتن فرد گمشده ای است.
محرومیت هیجانی به سه شکل خود را نشان میدهد:
این طرحواره در افراد زیادی مشاهده م شود چون آنها علائمی دارند که می توان به کمک آن محرومیت هیجانی را دد آنها شناسایی کرد. آنها اطلاعی از مشکل درونی خود ندارد و نمی دانند که احساساتشان از چه جایی نشات می گیرد. حس مبهم توام با افسردگی و ناراحتی دد بیشتر آنها دیده می شود. آنها بد این باور رسیده اند که از طرف دیگران مورد توجه قرار نمی گیرند و هیچ حمایتی نمی شوند. در این شرایط حتی به درمانگر خود هم چنین حسی را دارند. احساس پوچی و بی معنایی همیشه با آنها هست. این افراد حتی به نزدیکان و خانواده هم احساس نیاز ندارند و حمایتی نمی خواهند.
طرحواره دیگری که امروزه بیشتر افراد با آن روبرو هستند طرحواره شکست لست. افرادی که در این طرحواره گرفتار شده اند مدام احساس شکست و بی کفایتی می کنند و انگیزه و امیدی برای پیشرفت و رسیدن به هدف ندارند. این طرحواره ذهنی در افرادی رخ می دهد که همیشه نا امید هستند و حتی هنگام فکر درباره آینده هم به شکست فکر می کنند. او مدام خود را با دیگران مقایسه می کند و بر این باور لست که فردی بی کفایت است. آنها خود را شخصی نادان و بی استعداد می دانند. اعتماد به نفس در این افراد پایین است به همین دلیل خود را دیوانه خطاب می کنند.
افرادی که درگیر طرحواره شکست هستند ویژگی هایی دارند که شما در افراد دیگر آنها را مشاهده نمی کنید. این افراد ممکن است کاملا موفقی باشند اما همیشه این احساس را دارند که موفقیت آنها ساختگی است و هیچ تلاشی برای آن نکرده اند. آنها با این احساس درگیر هستند که در مقایسه با دیگران بی کفایت هستند و خود را بی استعداد و نا لایق می دانند. در طرحواره شکست افراد بر این باور هستند که به صورت ذاتی از استعداد و توانایی محروم می باشند. آنها برای جبران حس شکست سعی می کنند تا روی برخی جنبه های زندگی مثل زیبایی و پوشش تمرکز کنند.
اما با این تمرکزها باز هم حس شکست با آنها همراه است و باعث کاهش اعتماد به نفس در آنها می شود. این افراد بیشتر شغل هایی را انتخاب می کنند که پیشرفت در آنها سخت است. آنها اشتباهات را بزرگ می کنند و موفقیت ها را کوچک. به همین دلیل است که موفقیت برای آنها معنا پیدا نمی کند. در عمل کاملا محتاط هستند و برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت همیشه گام های خود را سخت و محتاطانه بر می دارند.
طرحواره دیگری که افراد را درگیر کرده طرحواره رهاشدگی است. در این شرایط فرد حس ترک شدن دارد و نمی تواند به دیگران اعتماد کند و آنها را کنار خود داشته باشد. افرادی که درگیر این طرحواره هستند مدام با خود درگیری دارند و به این فکر می کنند که نکند دیگران او را رها کرده و تنها بگذارند. بنابراین این حس ترک شدگی همیشه همراه آنها هست. پر رنگ شدن این طرز فکری او باعث می شود تا نگرانی زیادی هم از فوت اطرافیان داشته باشد.برای این افراد طراحان اولویت اول هستند بنابراین نمی تواند به راحتی با سایرین ارتباط بگیرد و تمام تمرکز او روی خانواده است.
آنها ناراحت و غمگین می شوند وقتی تماس و یا پیامشان آنها بی پاسخ ماندن است. مدام در حال تجربه کردن احساس ترک برای از دست دادن دیگران هستند و خشم نسبت به اطرافیان در او شعله ور می شود. کابوس همیشگی این افراد ترس از رها شدن است. تنها ماندن ترس زیادی برای آنها دارا و نمی توانند آن را تحمل کنند. افرادی که گرفتار این طرحواره هستند رفتارهای خاصی از خود نشان می دهند. آنها وابستگی زیادی به افراد مهم زندگی دارند به طوری که نمی توانند یک لحظه دوری از آنها را تحمل کنند. وابستگی حس ترس از دست دادن را بیشتر می کند.
آنها حس خودخواهی دارند جون افراد خانواده را فقط برای خود می خواهند و این حس مالکیت برای دو طرف خوشایند نیست. فردی گه درگیر این طرحواره است مدام دیگران را سرزنش می کند که چرا او را ترک کرده اند. گله و شکایت آنها از شرایط موجود زیاد است.