فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان، چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم میلعلی که میخورم خون است
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
شرح لغت: شکنج: به کسر اول و فتح دوم و سکون سوم چین و شکنج/ رود عزیز: فررند گرامی
طالبان راه معشوق که از ازل شراب محبت او را نوشیده اند؛ پیوسته در این گردون او را یاد میکنند و در طلب او هستند.
زمانی به آسایش میرسی که عزت خویش را در جمع آوری ثروت منحصر ننمایی! عزت هر انسانی اول به دست خداست و دوم در گرو معنویت و شخصیت اوست.