فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای، چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
شرح لغت: نفحه به فتح اول و سکون دوم بوی خوش/ برافشانم: نثار کنم/ هیهات: دور و بعید است
سالکان راه دوست که پیوسته در راه طلب قرار گرفته اند در جستجوی معشوق حقیقی بر میآیند که نشانی از او بیابند و سرانجام جان خود را فدای دوست کرده و در راه او از وجود مادی خود میگذرند تا در او مستغرق گردند.
از دنیا و اطراف خود ناراحتی. از دست زمانی مینالی و از سرنوشت خود ترس داری. میخواهی خیلی زود به همه چیز برسی، ولی نمیتوانی. دنبال کسی یا چیزی هستی که از دست دادهای و افسوسش را میخوری. به خدا توکل و مایوس نباش.