فرهاد مهراد، نامی است که به یاد آوردنش، ترانههای ماندگاری را از ذهن عبور میدهد. خوانندهای که مسائل اجتماعی و سیاسی در تاروپود ترانههایش جریان داشت. هنرمندی دغدغهمند و مطالعهگر که سوادش در هنرش تاثیر شگرفی داشت. معترضی ایدهآلگرا که برای ارایه هنر و باورهایش از آنچه در نظر داشت، کوتاه نمیآمد و برای این کوتاه نیامدن، تاوان هم میداد. خیلی وقتها هنرمندان برای ارایه هنرشان حاضر هستند هر چیزی را مستمسک کنند و این تمسک، ممکن است برای خیلیها تا جایی پیش رود که از اصل آثارشان هم بگذرند تا مجوزی برای ارایه داشته باشند. فرهاد، اما از این قاعده مستثنی بود.
به گزارش اعتماد، برای فرهاد ارایه هنر برابر بود با اصل اثر، اثری که از بطن احساسی زاییده میشود و نه کمتر... اگر بنا بود این اثر در چارچوبی قرار گیرد، ترجیح فرهاد بر منتشر نکردنش بود نه انتشار عقیم اثرش. این همه از آن جهت گفتنی بود که فرهاد تمام اینها را زیسته بود نه اینکه تنها حرفش را زده باشد. همان راه زیاد حرف تا عمل که بسیاری میگویند و عمل نمیکنند. در اینجا مصداقی برای این ادعا در زندگی هنری فرهاد وجود دارد که دوستدارانش بر آن واقفند، اما تکرارش خالی از لطف نیست.
سالها بعد از انقلاب، فرهاد برای صدور مجوز آلبوم «خواب در بیداری» درخواست داد؛ اما انتشار آن هر بار بنا به دلایلی میسر نشد. جالب اینجاست که آخرین اشکالی که انتشار این آلبوم را به تعویق انداخت و مانع گرفتن مجوزش شد، تصویر روی جلد اثر بود. عکسی که گویای درونش بود و فریادهای فروخورده او. آنطور که گفته میشود، مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تصویر خواننده را تلخ و غمگین دیدند و به همین سبب مناسب انتشار ندانستند.
همانطور که گفته شد، فرهاد به میل و خواست کسی اثرش را تغییر نمیداد و به همین دلیل در پاسخ به مدیران، تصویر غمگینتری به همراه یک نامه خطاب به سلمانیان، معاون وقت وزیر نوشت که در آن آمده بود: «در مورد عکس که مورد قبول واقع نشده، عکس دیگری همراه این نامه هست که به گمان مخلص، از تصویر قبلی تلختر است، اما علیایحال امیدوارم رد نشود. نکتهای را لازم میدانم به عرض برسانم و آن روح و هویت نوع موسیقی و به خصوص صدای بنده است که کاملا نماینده خلقیات و روحیه صاحب صداست و البته بد یا خوب هیچگونه شباهتی با دیگران ندارد و به ناچار اگر به فرض محال تصویر خوش و خرمی هم مخلص در اختیار داشت، نماینده واقعی بیست و هشت و نه سال جنس کار من نبود و اگر قبول کنیم که سکه بیاعتبار زندگی دو روی تلخ و شیرین دارد (چه بخواهیم و چه نخواهیم) و هر کدام دارای مظاهر بیشمار، این بنده هم یکی از مصادیق بارز روی تلخ سکه...»
اگر چه پس از این نامه، آلبوم «خواب در بیداری» مجوز انتشار دریافت کرد ولی این نامه و این پافشاری بر مواضع و نحوه ارایه اثر برای هنرمندی که زندگیاش موسیقی بود، ستودنی است از آن جهت که او بر «اصلِ خویشتنِ خویش بودن» تاکید داشت چه در هنرش و چه در ارایه آن از این اصل در هیچ شرایطی حاضر نشد کوتاه بیاید.
نحوه دکلماسیون فرهاد منحصر به خودش بود و شاید این موضوع ارتباط داشته باشد به مطالعهگری و سوادی که او دارایش بود. هنرمندی که اهل مطالعه باشد، اغلب هوشمند است و ناقد و از اینرو کمتر دستاویز این و آن قرار میگیرد. کتابخانه شخصی فرهاد هم گویای مطالعهگر بودن اوست. نه از آن جهت که قفسههایش پر از کتاب بود؛ از آنرو که آنها را به دقت خوانده بود و در ارایه هنرش از مطالعاتی که داشت استفاده میکرد؛ چنانکه بهروز غریبپور، کارگردان تئاتر معتقد است حساب فرهاد را باید از دیگر خوانندگان موسیقی پاپ و راک ایران جدا کرد، او در بخشی از گفتوگویش با روزنامه همدلی گفته بود: «فرهاد برخلاف بسیاری از موزیسینهای زمانه خود علم فراوانی داشت و علاوه بر زبان فارسی به زبانهای دیگر از جمله انگلیسی مسلط بود.
فرهاد مهراد کتابخانه بزرگی در منزل داشت که کتابهای بسیاری را در خود جای داده بود. شاید تصور شود این کار تنها جنبه نمایشی داشته و شاید فرهاد اصلا سراغ این کتابها هم نرفته است، اما من این فرصت را داشتهام که کتابهای فرهاد را ببینم و ورق بزنم. نکتهای که به شدت توجه من را جلب کرد نتبرداری فرهاد از تمام کتابهای موجود در کتابخانه بود. یعنی او تکتک این کتابها را خوانده و زیر مواردی که برایش جالب و مهم بودهاند، خط کشیده بود. این دانش و تعمق را میتوان در آثار فرهاد شنید و لمس کرد. ترانههای فرهاد به دل مینشستند و در خاطرهها میماندند، چون او با دقت فراوانی کلمات را ادا کرده و عاطفه، خشم، احساس، درد و عشق موجود در واژهها را به مخاطب منتقل میکرد.»
یکی از دلایلی که فرهاد هر چیزی را نمیخواند و به ترانههایش احترام میگذاشت، ناشی از همان سوادی بود که داشت. هنرمندی که نان به نرخ روزخور باشد، معنای ترانه و آنچه میخواند و آلبوم میکند، برایش اهمیتی ندارد. همین که بخواند و نانش بیاید برایش مکفی است، اما فرهاد هیچگاه نان به نرخ روز نخورد و از همین رو هر آنچه برای خواندن انتخاب میکرد پیش از آنکه بخواندش با آن ارتباط میگرفت و شاید برای همین وقتی که با صدای بیصدا «مثِ یک کوه، بلند، مثِ یک خواب، کوتاه» را میخواند تمام حسش را به مخاطب میدهد تا شنونده خود را در جایگاه آن مردِ تنها ببیند.
فرهاد چونان که خودش را یکی از مصادیق بارز روی تلخ سکه زندگی خوانده بود، ترانههایش هم اکثرا بوی خوش و تلخ کندر را میداد؛ تلخی که نشان از حقیقت داشت، همان حقیقتی که تلخ است... وجه اعتراض علاوه بر ترانهای که میخواند، در انعکاس موسیقی صدایش هم جریان داشت. چه آنجا که «جمعه» را میخواند و چه وقتی که ترانه گنجشکک اشی مشی را میخواند؛ تنها متن نیست که مخاطب را به تعمق وا میدارد، بلکه تاکیدات خواننده و نحوه خوانش کلمات با بار عاطفی ویژهای که برای ادای هر کلمه قائل است، جلب توجه میکند. تصویرسازی در ادای واژگان کار متفاوت فرهاد در خواندن ترانههاست.
این موضوع را حتی هر شنونده غیرحرفهای موسیقی با گوش دادن به صدای فرهاد حس میکند وقتی که فرهاد ترانه «کوچهها باریکن دکونا بسته/ خونهها تاریکن طاقا شکسته/ از صدا افتاده تار و کمونچه/ مرده میبرن کوچه به کوچه» حس فرهاد در خواندن این ترانهها تا آنجاست که مخاطب نه تنها این شعر را گوش میدهد، بلکه برایش در ذهن تصویر میسازد. از این آهنگ که «شبانه» نام داشت، استقبال کمنظیری شد و قیمت بالایش هم تاثیری روی فروش آن نداشت و دانشجویان و جوانان را از خرید آن منصرف نکرد. ایلنا درباره این قطعه از قول خسرو لاوی، مدیر استریو دیسکو که منتشرکننده این آهنگ و تمامی کارهای فرهاد در فاصله سالهای ۵۰ تا ۵۷ بوده، نوشته است: «بعد از آنکه ساواک این صفحه را جمع کرد، دانشجویان جلدهای خالی صفحه شبانه را به چند برابر قیمت خود صفحه میخریدند.».
اما رنج فرهاد گویا پایانی نداشت و او همیشه با بیستون روبهرو بود؛ در سالهای پس از انقلاب هم فرهاد با فشار روبهرو شد؛ فشاری که هیچ هنرمندی را یارای رویارویی با آن نیست؛ هنر وقتی ارایه نشود، همچون گنجی پنهان است و فرهاد هم با گنجهای پنهانش خشم فروخورده را فریاد میزد. فرهاد سالها نتوانست برای آثارش مجوز دریافت کند. آلبوم «خواب در بیداری» را آماده کرده بود، آلبومی که بعدها و در سال ۷۲ موفق شد که راهی بازار شود و این تازه اولین اثر فرهاد بعد از انقلاب بود.
حق کپیرایت آثار هنرمندان همیشه موضوعی مورد مناقشه بوده، مسالهای که هیچگاه حل نشد. خوانندهای که قبل از مرگ به دنبال دریافت مجوز بود، ترانههایش بیاجازه پخش میشوند. این حکایت غمانگیز همان مرد تنهایی است که هنرش قدر دانسته نشد و بعد از مرگش بیمجوز صاحبان اثر بارها پخش و البته مورد اعتراض هم واقع شد. پوران گلفام، همسر فرهاد مهراد که صاحب اصلی حقوق مادی و معنوی آثار اوست، در این خصوص نامهای به رییس سازمان صدا و سیمای وقت نوشته بود.
این نامه در اعتراض به پخش بدون اجازه آثار فرهاد از رادیو و تلویزیون، نوشته شده و در بخشی از آن آمده بود: «من همسر فرهاد مهراد، خوانندهای که ترانههای او در هر دورهای ممنوع بود، هستم. متاسفانه از تاریخ دوازدهم تا بیست و دوم بهمن ماه ترانه وحدت، بدون توجه به حقوق قانونی هیچ یک از عوامل تهیه یا صاحبان امتیاز پخش این اثر، از شبکههای رادیویی و تلویزیونی آن سازمان به دفعات پخش شد.» آن طور که گفته میشود این رسانه حتی خبر درگذشت فرهاد را منتشر نکرد و بعد از مرگ هنرمند، آن هم بدون کسب اجازه آثارش را پخش کرد.
فرهاد مهراد آیینه تمامنمای یک هنرمند معترض است که به قول همسرش «ترانههای او در هر دورهای ممنوع بود»، اما این ممنوعیت همچون همیشه، از محبوبیت او نکاست بلکه نام او را ماندگارتر کرد و فریاد برنیاوردهاش را نزد مخاطبان شنیدنیتر.
* عنوان گزارش برگرفته از ترانه «مرد تنها»ی فرهاد، سروده شهریار قنبری است.