«مرگ دلقک گیتاریست»؛ اثری از پیکاسو، هنرمند نقاشِ مشهور است که در گنجینه موزه ملی ایران نگهداری میشود. درست زمانی که این تابلو برای نمایش عمومی میانِ هزاران اثر دیگر انتخاب شده بود، گمانهزنیها دربارهی اصالت این اثر، آن را نیمکت نشینِ مخزن موزه کرد. در همین راستا برخی کارشناسان هنری با آخرین بررسیهایی که درباره اصالت این اثر انجام دادهاند، بیان میکنند که این تابلو هیچ ارزشی ندارد!
به گزارش ایسنا، بحثِ اصالت اثر هنری یکی از موضوعاتی است که همواره کارشناسان را به چالش کشیده است. مکانهای مهمی مانند موزهها که به نمایش آثار هنری و تاریخی اختصاص دارند، اما فارغ از چالشهایی که این موضوع ایجاد میکنند، باید توانایی آن را داشته باشند که بتوانند درباره اصالت داشتن یا نداشتن اثری با دقتِ لازم اظهار نظر کنند.
تابلویِ پرحاشیهی پیکاسو با عنوان «مرگ دلقک گیتاریست» نیز از این قاعدهی کلی جدا نیست. در همین راستا و پس از اینکه حواشیای دربارهی اصالت این اثر هنری به میان آمد، فارغ از هجمههای رسانهای کارشناسان با بازدید از این اثر به نتایج تازهای دست پیدا کردهاند.
بهرام کلهرنیا، هنرمند و کارشناسی است که از این اثر هنری بازدید داشته و یافتههای خود درباره این اثر را در میان میگذارد. یافتههایی که نشان میدهند این اثر پیکاسو که در موزه ملی ایران نگهداری میشود، چاپِ اُفست است: «این کار گونهای از چاپ محسوب میشود که روی بوم انجام شده است. به عبارتی بوم را به گونهای آماده کرده و با دستگاه چاپ اُفست اقدام به چاپ این اثر کردهاند. برای مثال ممکن است شما از موزه لوور بازدید کنید و پرترهای از دوران طلایی رم ببینید و مایل باشید آن را در دفتر کار یا منزل خود داشته باشید. لوور یک قالب از کار اصلی دارد و یک کپی از آن را با یک قیمت و شمارهای که پشتش است، میفروشد، اما درواقع این نمونهها ارزش هنری ندارند.»
بهرام کلهرنیا، هنرمند و کارشناس هنری
او با اشاره به پیشرفتهای چاپ اثر هنری اظهار میکند: «گاهی اوقات یک اثر هنری به ضرورت، نیاز به نشر اجتماعی دارد. برای مثال فرض کنید میخواهیم کتابی از آثار پیکاسو چاپ کنیم و تصویر او را برای کتاب چاپ کنیم؛ ممکن است ۱۰ هزار تیراژ هم برای آن داشته باشیم. امروز با توجه به پیشرفتهایی که صورت گرفته نمونه آثار هنری به راحتی در اختیار مردم و هنردوستان قرار میگیرد، اما گاهی اوقات برخی آثار با تیراژ محدود نشر پیدا میکنند مثل کارهای لیتوگرافی یا حکاکی.»
کلهرنیا اضافه میکند: «به کمک تکنیکهای متنوعی میتوانیم یک نمونه طراحی را اجرا کنیم و بعد با ابزارهای مختلفی آن را ماکسیموم تا ۳۰۰ نسخه تکثیر کنیم؛ اما با تکیه بر قوانین چاپی تا چاپ دیگری از آن اثر صورت نگیرد. در چنین موقعیتی خودِ استادی که کار چاپ انجام داده، شماره نسخه چاپ شده را پشت اثر مینویسد و همه را امضا میکند و اگر شرحی باشد، با دست مینویسد و با عنوان کار اورجینال ارائه میدهد. در موزههای مختلفی مانند موزه هلند و استانبول نمونه آثار چاپ دستی داریم که به صورت مخصوصی از آنها نگهداری میشود. اما موضوع چاپ اُفست متفاوت است.»
این کارشناس هنر دربارهی علتِ چاپ شدن «مرگ دلقک گیتاریست» چنین فکر میکند: «تولیدکنندگانِ نمونهای که در موزه وجود داشت، برای اجتماعی کردن این اثر اقدام به چاپ اُفست آن با حفظ ویژگیهای کار اصلی کردهاند. من پیگیری کردم موسسهای که در فلورانس چاپ این اثر را انجام داده، آن را در ابعاد مختلف دیگری نیز تکثیر کرده و حتی اندازه اصلی و اورجینال پیکاسو را رعایت نکرده است. کدهای مربوط به این موسسه به صورت جداگانه در لبهی بوم چاپ شده بود.»
او دربارهی ارزش این اثر آن را یک «عتیقهی به درد نخور» توصیف میکند و ادامه میدهد: «با توجه به اینکه امروزه چاپ اُفست و تکنیک چاپ خیلی توسعه پیدا کرده، کار به لحاظ چاپی هیچگونه ارزشی نداشت و به لحاظ نگهداری نیز مورد کم لطفی قرار گرفته بود و آنگونه که من متوجه شدم، این تابلو جزو اموالِ توقیفی بوده که به موزه تحویل داده شده بود. در موزه اشیای خیلی زیادی وجود دارد که یا از قاچاقچیان یا از طاغوتیان گرفته میشود و یا قاضی به عنوان امانت به موزه تحویل میدهد تا تکلیف آن مشخص شود و متأسفانه بسیاری از این اشیاء فاقد ارزش هستند و باید توجه کرد که، چون به موزه وارد شدهاند، لزوما ارزش موزهای ندارند.»
این هنرمند در ادامه مثال میزند: «در یکی از این مخزنها که من دو هفته پیش برای بازدید رفته بودم، با مقدار زیادی از اشیاء مواجه شدم که قاچاقچیان تاریخی به جعل ساخته بودند تا به کلکسیونر بفروشند. این مسأله در تمام دنیا وجود دارد و این کارشناسان هستند که باید برای تشخیص اصالت یک اثر دقت لازم را به کار بندند. متأسفانه درباره این اثر اشتباهی صورت گرفته و لفظ چاپ دیجیتال به زبان آمده که یک سوء تفاهم در فضای خبری ایجاد کرده است.»
کلهرنیا همچنین تأکید دارد که این اثر حتی تابلو هم محسوب نمیشود؛ «برای نقاشی ابتدا بوم آماده میشود و هنرمند بافتی را میسازد که قلم و رنگ روی آن به نتیجه برسد. این کار یک اثر چاپی است که میتوان گفت یک عتیقهی به درد نخور است. من آن روز به شوخی سر به سر دوستان گذاشتم که سطل آشغالی نیست این اثر را به داخل آن بیندازیم؟»
او اضافه میکند: «با توجه به تحولات صنعت چاپ این اثر دیگر ارزشی ندارد. تکنولوژی چاپ به قدری توسعه پیدا کرده که ما میتوانیم یک کپی برابر اصل را از یک تابلو داشته باشیم و به دیوار بزنیم و به داشتن یک نمونه خوب افتخار کنیم. این کار هیچ ارزشی ندارد و حتی به میزانی بد است، که شایسته موزه نیست مگر اینکه موزه جا داشته باشد و بخواهد به عنوان یادگاری آن را نگه دارد. این اثر وارد موزه شده و یک سند اداری دارد که چه تاریخی به چه دلیلی به گنجینه راه پیدا کرده و باید طبق قوانین اداری با این اثر برخورد شود که کار سختی است. من به دوستان پیشنهاد کردم که در شأن موزه نیست که این اثر را نگه دارند.»