اعتماد نوشت: جریان راست با تابلو حاکمیت یکدست از انتخابات مجلس یازدهم و ریاستجمهوری سیزدهم عبور کرد. حالا، اما یکدستی این حاکمیت اصولگرایی، در حال کمرنگ شدن است، مردان این اردوگاه به دنبال تعریف نقش خود در دهه آتی هستند.
در یک هفته گذشته سیاست داخلی ایران شاهد صحبتهای تازهای با پیامهای نوین از جانب چهار چهره سیاسی بود، چهرههایی با ریشه در جریان راست که این روزها در عزلت اجباری سیاسی اصلاحطلبی به دنبال رقم زدن آینده نقشه سیاسی کشور از طریق نقشآفرینی خود هستند.
«سعید جلیلی»، «علی لاریجانی» و «حسن روحانی» در هفته گذشته با اظهاراتی کوتاه این پیام را مخابره کردند که یکسال و اندی بعد از آغاز به کار دولت سید ابراهیم رییسی، آماده هستند تا نقشهای جدید در عرصه سیاست داخلی با چشماندازی تا مجلس و دولت آتی برای خود ترسیم کنند. ابراهیم رییسی و محمدباقر قالیباف هم به اقتضای ریاست دو قوه از سه قوه کشور، در متن تحولات هستند، اما حتی اظهارات اخیر آنها نیز نشان میدهد این دو نیز از تعریف نقش برای آینده سیاسی خود غافل نیستند.
اظهارات هفته گذشته این ۵ چهره و تحرکات و صحبتهای قبلی آنها، اما چه پیامهایی دارد؟ آنها به دنبال چه نقشی برای خود در عرصه سیاست داخلی ایران هستند.
سعید جلیلی همچون همیشه از گفتمان خود برای طرح دوباره بحث استفاده کرده است؛ «ضدیت با برجام و تاکید بر مخالفت با هرگونه مذاکره». چارچوبی ضدغرب که ریشه تمام مشکلات کشور را در مذاکره میداند و اگرچه شاید به زبان نیاورد، اما قطعنامهها را از کاغذپاره هم کاغذپارهتر معرفی میکند.
جلیلی امیدوار بود تا در پایان دولت حسن روحانی، با همانندسازی زمان و شرایط، چرخه انتقال دولت از «اصلاحات به احمدینژاد» را در قالب انتقال دولت از «روحانی به جلیلی» تکرار کند. او تصور میکرد شکست نسبی مذاکرات در دولت حسن روحانی - با کمک مصوبه ضدبرجامی مجلس تحت مدیریت قالیباف- در کنار مشکلات معیشتی و عدم تمایل شرکت آرای خاکستری در انتخابات- فضای این رقابت را مهیای تکرار الگوی خاتمی- احمدینژاد برای وی کند. حضور ابراهیم رییسی در عرصه انتخابات، ردصلاحیت گسترده چهرههایی که میتوانستند رقبای جدی رییسی باشند و پایگاه رای او را به چالش بکشند، در کنار درگذشت حامی همیشگیاش مصباحیزدی که بارها جلیلی را «نورچشم» خود میخواند، اما معادله جلیلی را بر هم زد.
یکسال و ۴ ماه بعد از آغاز به کار دولت ابراهیم رییسی، سعید جلیلی، اما ناامید نیست و همین که در هفته گذشته ادعا کرده که «ایران هرگز «تحت فصل هفتم» قطعنامههای شورای امنیت نبوده که برجام بخواهد او را از این مخمصه نجات دهد»، نشان از مقدمهچینی او برای بازگشت دارد. هر اندازه اصل حرف به اذعان کارشناسان حوزه بینالملل اشتباه باشد، برای جلیلی اهمیت ندارد چرا که او در حال تعریف زمین حرکت جدید است.
وضعیت دولت رییسی و شرایط کشور نیز به شکلی است که حتی خود اصولگرایان تکدورهای شدن دولت او را غیرمحتمل نمیدانند. بنابراین به نظر میرسد سعید جلیلی میخواهد دوباره شانس خود را برای تشکیل دولت امتحان کند؛ دولتی «ضدمذاکره»، با تکرار شعارهای پوپولیستی و مولفههای ساده زیستی، دولتی که میخواهد ادبیات و گفتمان «مردمی و احمدینژادی» را در پیش بگیرد، اما به دام جریان «انحرافی» نیفتد؛ دولتی با همراهی بخشی از جوانانی که از دولت ابراهیم رییسی سرخوردهاند و منبر آیتالله مصباح نیز برپا نیست تا پای آن بنشینند.
محمدباقر قالیباف در برنامه ملک سلیمان در اواخر هفته گذشته به شیوهای سخن گفت که نشان داد برنامههای درازمدت دارد. اظهاراتی در نقد وضعیت حکمرانی فعلی، تاکید بر اهمیت نوسازی حکمرانی و فراتر از آن تاکید بر اینکه پلیس باید در موضوع مهسا امینی عذرخواهی میکرد.
اما این تصمیم تازه قالیباف نیست. او همان روز که بر صندلی ریاست بهارستان تکیه زد، رویای رفتن به پاستور را در سر داشت. همان لحظه که اعتراضات ۱۴۰۱ در پی مرگ مهسا امینی شروع شد، او واژه «حکمرانی نو» را از گوشه ذهنش بر زبان آورد تا به نام خودش ثبت کند و شاید بعدها در کمپین انتخاباتیاش هم از آن استفاده کند. قالیباف همان روز که در ایام انتخابات مجلس یازدهم از «نواصولگرایی» سخن گفت در ذهن خود مسیر و مشی هاشمیرفسنجانی را تکرار میکرد؛ حرکت از ریاست مجلس به ریاستجمهوری و تشکیل یک دولت توسعهگرا البته با چاشنی اصولگرایی.
قالیباف در این سالها بارها سعی کرد تا الگوی هاشمی- سازندگی را در اردوگاه راست پیاده کند، از تاکید بر مفاهیم توسعهگرایی ابایی نداشت و با جبهه پایداری و برخی تشکلهای راست سنتی در نقد تند هاشمیرفسنجانی همنوا نمیشد.
علاوه بر این، از سال ۱۳۹۲ تا به امروز، جسته و گریخته از اصولگرایان گلایههایی کرده که همواره رییسی را بر او ترجیح دادند تا جایی که برای سال ۱۴۰۰ از اساس کاندیدا نشد. امروز قالیباف، اما مهمترین رقیب دوران جریانی خود یعنی ابراهیم رییسی را پشت سر گذاشته است.
از یاد نبریم که نامه ۲۲۰ نماینده مجلس یازدهم در حمایت از کاندیداتوری ابراهیم رییسی، قالیباف را ناچار کرد تا از ورود به عرصه انتخابات انصراف دهد، نامهای که حرف و حدیث درباره آن زیاد بود و هست؛ ماحصل جلسهای که نزدیکان قالیباف با کنایه میگفتند رییسی قوه قضاییه را ستاد انتخاباتی کرد تا به آن دست یابد.
عملکرد یکساله دولت رییسی بیش از آنکه برای اصلاحطلبان فرصت بازگشت باشد، فرصت تحقق رویای «دولت تکنوکرات - توسعهگرای» محمدباقر قالیباف است. حامیان او در بخشهای مختلف کم نیستند، چهره مقبول سیاسیون و نظامیون که خیال کنار رفتن از عرصه سیاسی ندارند و انقدر هم در میان اصولگرایان کوتاه آمدند که حالا سهم خود را بخواهند. قالیباف میتواند بخشی از جوانان اصولگرا، از تشکلهای پایداری و ناامیدان دولت رییسی را به سمت خود جلب کند کما اینکه در یک نمونه جذب وحید یامینپور، بعد از انتخابات مجلس یازدهم و سرخوردگی او از پایداریها نشان داد که به «جوانان راستگرای اصولگرا» توجه ویژه دارد و آینده را از آنِ آنها میداند.
بالغ بر دو دهه از آن روزها که علی لاریجانی و حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی کنایههای پیدا و پنهان برهم میزدند، میگذرد- فارغ از اینکه این نقدها چقدر واقعی بود یا تقسیم کار برای پیشبرد مذاکرات. حالا آنها تنها یاوران در برزخ میانهروی در سیاست داخلی جمهوری اسلامی در سال ۱۴۰۱ هستند.
در شرایطی که اصلاحطلبان در سکوت اجباری به امید امکان بازگشت به حاکمیت به سر میبرند و اصولگرایان تصور میکنند، میتوانند مدل حزب روسیه واحد را در ایران پیاده کنند، میانهروی متاع بیبازاری در دست لاریجانی و روحانی است. تجربه سالهای ۹۲ تا ۹۸ به هر دو آنها نشان داده بقایشان در ائتلافشان است. حالا هر دو در هفته گذشته سخنهایی مبنی بر تمایل به بازگشت دارند.
اینکه علی لاریجانی در برنامه ملک سلیمان، «قبول تفاوتهای افراد در جامعه» را از خصلتهای مقبول قاسم سلیمانی خوانده یا حسن روحانی در جمع استانداران دولتهای یازدهم و دوازدهم گفته است که برنامههایش برای برونرفت از وضعیت فعلی را مکتوب و تلفنی به رهبر انقلاب گفته است نشان میدهد سکوت طولانی این دو، رو به پایان است.
علی لاریجانی و حسن روحانی شاید از نگاه جوانان اصولگرا «راندهشدگان اردوگاه اصولگرایی» باشند، اما یک نکته درباره هر دوی این افراد قابل توجه است؛ مردانی همچون علی لاریجانی و حسن روحانی هر اندازه که از اسب افتاده باشند هنوز در اصل هستند، وابستگی مستقیم و بدون واسطه به اصلیترین سرچشمههای قدرت و تصمیمگیری نکته متمایزکننده آنها است. حسن روحانی و علی لاریجانی در شرایط لازم به احتمال زیاد هم از فیلتر شورای نگهبان عبور میکنند و هم گزینههای مورد توافق اصلاحطلبان و میانهروها خواهند بود.
روحانی و لاریجانی بر این باور حرکت میکنند که در شرایطی دیگر نقشهای جدید برای آنها تعریف میشود؛ نقشهایی که در آن نیازی به تایید گعدههای اصولگرایی یا همراهی راستگرایان افراطی راست ندارند، باقیمانده تشکلهای روحانی- سیاسی نیز بر آنها نمیتازند.
علی لاریجانی و حسن روحانی فرزندان رخدادهای سیاسی نیستند، فرزندان دهه ۶۰ و ۷۰ جمهوری اسلامی هستند و سربازانی محسوب میشوند که در زمان لازم میتوانند از ردیف سربازها خارج شوند و در جایگاه وزیر قرار بگیرند. آنها براساس همین آیندهنگری در مقابل بسیاری از مسائل سکوت میکنند و مسیر احمدینژادی در پیش نمیگیرند. اگر تا به امروز چند جریان نام «جریان سوم» را یدک کشیدند، ائتلاف روحانی و لاریجانی آیندهای را در ذهن دارند که به واقع «جریان سوم» باشند.
ابراهیم رییسی، اما کماکان در راس است، ریاست او بر قوه مجریه، اختیارات و منابع باعث میشود او خود را نقش اصلی مدیریت عرصه سیاست داخلی در سالهای آتی بداند. اگرچه نمایندگان مجلس پشت تریبون بر او و دولتش میتازند و تشکلهای اصولگرا از او انتقادات جدی در زمینه مدیریت اقتصادی کشور دارند، اما مگر ابراهیم رییسی با رای اصولگرایی رییسجمهور شده که حالا با از دست دادن حمایت آنها نگرانی به خود راه دهد؟ ابراهیم رییسی هنوز همراهی نهادهای حاکمیتی را با خود دارد.
دولتش مملو از گروههای بینام و نشان جوانان اصولگرا است، چپهایی که از راست برخاستهاند و در تاختن نفس تازه دارند و پشت گرم. ابراهیم رییسی میتواند با دو دیدگاه به آینده نگاه کند؛ جمهوری اسلامی جز در موارد ترور رییسجمهور، رییس دولت تکدورهای نداشته است بنابراین بهرغم تمام دستاندازهای فعلی او هنوز بیش از یک دولت زمان در اختیار دارد.
دوم اینکه هواداران او در جریان اصولگرایی جوانانی از گروههای مختلف هستند؛ امام صادقیها، پایداریها، جوانانی که در مصاف و سراج جلسه میگذارند. دولت او آنقدر مدیر میانی و مدیرکل و مسوول از این جوانان دارد که آنها برای حفظ حیات سیاسی خود هم که شده سعی در بقای این دولت دارند.
رییسی بهرغم همه مشکلات هنوز اجماع حاکمیت را پشت سر خود دارد. همین که با عبور از اعتراضات به ادبیات تحکمآمیز خود بازمیگردد نشان از اعتماد به نفس اوست. رییسی هنوز آینده را از آن خود میداند.