پیش از آنکه سرقتهای خطرناکش را شروع کند، شگردش را بارها امتحان و تمرین کرد. خودش را بیهوش میکرد تا ببیند اثر دارو چند ساعت است. مقدار دوز آن را بررسی کرد تا بتواند با خیال راحت آن را به خورد طعمههایش بدهد، اما خبر نداشت که واکنش افراد، در مقابل این داروها متفاوت است. سه نفر از طعمههایش پس از خوردن دارو به کما رفتند، اما یکی از طعمهها هوشیار ماند و در نهایت او را تحویل پلیس داد.
به گزارش شهروند، شهرزاد لباس پرستاری میپوشید و بالای سر بیماران حاضر میشد. به آنها نوشیدنی مسموم میداد و در نهایت یا خود بیمار یا همراه بیمار را بیهوش میکرد. طلاهایش را میدزدید و در حالیکه ماسک به چهره داشت فرار میکرد. او، چون هیچ سابقهای نداشت، شناسایی نمیشد تااینکه هوشیاری یکی از طعمههایش او را در تله انداخت.
از چند ماه پیش شکایتهای این پرونده مطرح شد. در ابتدا زن جوانی به پلیس مراجعه کرد و گفت: «چند روزی بود که بهعنوان همراه بیمار در بیمارستانی در شمال پایتخت بودم. یکی از بستگانم آنجا بستری بود. یک روز که برای هواخوری به حیاط بیمارستان رفتم، زن جوانی در کنارم نشست و سفره دلش را باز کرد. او گفت مادرش در این بیمارستان بستری است و او هم باید در کنارش بماند. هر دو با هم شروع کردیم به درد دل کردن و درنهایت من که چند روز سختی را گذرانده بودم، به گریه افتادم.
آن زن بلافاصله یک آبمیوه از کیف خود بیرون آورد و در حالیکه سعی داشت مرا تسلی دهد، آبمیوه را به من داد. من هم کمی از آن را خوردم، اما بلافاصله سرم گیج رفت و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم. فکر میکردم از شدت ناراحتی فشارم افتاده است، اما در کمال ناباوری دیدم هیچکدام از طلاهایم همراهم نیست. از آن زن جوان هم خبری نبود. گویا او مرا بیهوش کرده و تمام طلاهایم، شامل انگشتر، دستبند، گردنبند، گوشواره و ساعت مارکدارم را سرقت کرده بود.»
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت تلاش در خصوص شناسایی زن سارق آغاز شد. در حالیکه تجسسها در این باره ادامه داشت، شکایتهای مشابه نیز پیش روی پلیس قرار گرفت. این در حالی بود که ماموران پلیس به بررسی دوربینهای مداربسته بیمارستان پرداختند، اما زن جوان در همه سرقتهایش ماسک به صورت داشت. چهره او نیز قابل شناسایی نبود. با این حال ماموران مشخصاتی که قابل تشخیص بود را بررسی کردند، ولی تجسسها نشان داد که این زن هیچ سابقه ندارد.
این در حالی بود که تعداد شاکیان این پرونده نیز رو به افزایش بود. زن جوان هر بار همراه بیمار را در حیاط یا جایی خلوت از بیمارستانها پیدا کرده، پس از درد دل کردن و جلب اعتماد به آنها آبمیوه مسموم داده و سرفرصت دست به سرقت وسایل آنها میزد.
ولی این تنها شگرد زن سارق نبود. او که خود را به همه طعمههایش شهرزاد معرفی میکرد، در روشی تازه، لباس پرستاری را پوشیده و بالای سر بیماران حاضر میشد. این زن سارق به بیماران هم رحم نمیکرد. آنهایی که طلا داشتند را هم بیهوش کرده و دست به سرقت از آنان میزد.
سرقتهای خطرناک این زن تا جایی پیش رفت که دو بیمار و یک همراه بیمار بر اثر مصرف دوز بالای داروی بیهوشی به کما رفتند. زنده ماندن آنها معجزه بود. با اینحال آنها بر اثر مصرف دوز بالای دارو به کما رفته بودند. تحقیقات برای شناسایی این زن ادامه یافت تا اینکه اثر پایین یک دارو روی یکی از طعمههای این زن، راز سرقتهای او را فاش کرد.
چند روز قبل بود که به ماموران پلیس خبر رسید زنی سارق در یکی از بیمارستانهای شمال پایتخت دستگیر شده است. ماموران بلافاصله خود را به محل رساندند. یکی از طعمههای این سارق، زن جوانی بود که هنگام دزدی همچنان هشیار مانده بود.
او در تحقیقات به پلیس گفت: «من همراه یک بیمار هستم. چند ساعت قبل یک زن جوان آمد و با من سر درد دل را باز کرد. در ابتدا خوشصحبت بهنظر میآمد و من هم به او اعتماد کردم. برایش درد دل کردم. ولی او در ادامه یک آبمیوه به من تعارف کرد. من هم آن را خوردم. ولی بلافاصله دچار سرگیجه شدم. همان لحظه فهمیدم که در دام یک زن سارق گیر افتادهام. چشمانم را بسته بود. او با خیال اینکه من بیهوش شدهام سعی کرد اموالم را سرقت کند، اما من مچش را گرفتم و با داد و فریاد، حراست بیمارستان رسید و او را دستگیر کرد.»
بنابراین شهرزاد دستگیر شد و در بازجوییها به سرقتهای سریالی از بیمارستانهای پایتخت اقرار کرد. او با قرار قانونی در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات از او ادامه یافت.
شگردش را از یک سارق یاد گرفته بود. زمانیکه شاهد یک دزدی در بیمارستان بود، تصمیم گرفت خودش هم با همان شیوه دست به سرقت بزند. آن لحظه با داد و فریاد، مانع سرقت شده بود. سارق را ناکام گذاشت. ولی همان لحظه خودش تصمیم گرفت، برای بدست آوردن پول همان شگرد را تکرار کند و دست به دزدی بزند. زن تازه کاری که بیکاری و تامین هزینههای دو فرزندش باعث شد تا راه دزدی را انتخاب کند.
او ماجرای دزدیهایش را روایت میکند:
چند وقت است که سرقت میکنی؟
از تابستان بود که تصمیم گرفتم سرقت کنم و دزدیهایم را شروع کردم.
چه شد تصمیم گرفتی سرقت کنی؟
مدت زیادی است که بیکارم. گاهی اوقات برایم کار پیدا میشود. میروم سر کار، اما یا پولم را نمیدهند یا از کار بیکار میشوم. شوهرم سالها پیش فوت کرد. من هم باید خرج دو فرزندم را تامین میکردم. سرپرست خانوادهام هستم. مشکلات زیادی داشتم. برای همین فکر دزدی به سرم زد.
حالا چرا با این شگرد دست به دزدی زدی؟
یک بار خودم در بیمارستان همراه یک بیمار بودم. آنجا با چشمانم دیدم زنی با همراه یک بیمار دیگر شروع به صحبت کرد. بعد از آن به او آبمیوه تعارف کرد. آن زن بعد از خوردن آبمیوه بیهوش شد. من کاملا تمام حرکات آنها را زیر نظر داشتم. با چشمان خودم دیدم شروع به سرقت کرد. آن لحظه داد و فریاد کردم و سارق هم متواری شد. بعد دیدم که زن جوان پس از ساعتی به هوش آمد و حالش خوب بود. برای همین همانجا تصمیم گرفتم خودم هم با همین روش دزدی کنم.
فکر نمیکردی که ممکن است طعمههایت کشته شوند؟
من پیش از شروع سرقتهایم بارها خودم امتحان و تمرین و خودم را بیهوش کردم. میخواستم امتحان کنم، ببینم که چطور و چه حالی میشوند. بارها دوز دارو را کم و زیاد میکردم. میخواستم مقداری باشد که فقط دو ساعت بیهوش شوم. مثلا یک بار هفت ساعت بیهوش بودم. یک بار سرگیجه زیاد داشتم. خلاصه دوز آن را که متوجه شدم به سراغ سرقت رفتم.
این داروها در بدن هرکس متفاوت عمل میکند.
بله. این را نمیدانستم. متاسفانه دو سه نفر از طعمههایم به کما رفتند. یا مثلا یکی از آنها اصلا بیهوش نشده بود و مرا هم لو داد. خدارا شکر که کسی جان نباخت وگرنه الان قاتل هم شده بودم.
با چه شگردهایی سرقت میکردی؟
هرکس را که در بیمارستان میدیدم طلا دارد به سراغش میرفتم. مثلا در حیاط یا جایی خلوت، او را گیر میآوردم. صحبت میکردیم و در نهایت وقتی حسابی سر درد دلش باز میشد به او آبمیوه تعارف میکردم. معمولا هم میخوردند. گاهی اوقات هم خودم را به رختکن میرساندم. یک لباس پرستاری پیدا میکردم و میپوشیدم. بعد به سراغ بیماران میرفتم. اگر طلا داشتند، آنها را هم بیهوش میکردم و سر فرصت دست به سرقت میزدم.