مولوی عبدالواحد ریگی؛ امام جمعه یکی از مسجدهای شهرستان خاش پنجشنبه هفته گذشته ربوده و جسدش یک روز بعد در حوالی این شهرستان کشف شد. حالا پس از گذشت یک هفته روایتهای رسمی از این ترور منتشر شده است. «اعتماد» هم تلاش کرده با تماس با منابع بومی و نزدیکان مولوی عبدالواحد ریگی جزییات بیشتری از این واقعه تلخ به دست آورد.
به گزارش اعتماد، مولوی عبدالواحد ریگی از جمله علمایی بود که سابقه حضور مداوم در جبهههای جنگ داشت و سالانه در جبههها حضور داشت. وی همچنین یکی از فعالان وحدت شیعیان و اهل سنت در منطقه بود و عمده فعالیتهای وی معطوف به کارهای فرهنگی در این زمینه بوده است. کریمبخش کردی درباره فعالیت جبهه و جنگ مول وی هم گفت: «مولوی خودش یک بار در جلسهای که داشتیم به ما گفت؛ ۸ سال در جبهه و جنگ فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی داشته است.»
مولوی عبدالواحد ریگی روز پنجشنبه توسط افرادی ناشناس ربوده و یک روز بعد هم جسدش در اطراف خاش پیدا میشود. آنطور که شمسآبادی دادستان مرکز استان سیستانوبلوچستان روایت کرده «مولوی عبدالواحد روز حادثه در مسجد خاش حضور داشت که افراد ناشناسی از در پشتی مسجد او را صدا کرده و سوار یک خودروی پژو بدون پلاک میکنند. متهمان بعد از ربایش اقدام به قتل مولوی عبدالواحد میکنند. جسد او در حالی کشف شد که ۳ گلوله به او شلیک و گلولهها از ناحیه سر خارج شده بودند. بعد از این خبر بازپرس ویژه قتل در محل حاضر و پرونده قضایی در مورد این موضوع تشکیل شد.»
شمسآبادی چند روز بعد از دستگیری قاتلان مولوی خبر داد و اعلام کرد: «عوامل ترور مولوی شناسایی و دستگیر شدند. یک قبضه سلاح کلت نیز در زمان دستگیری از این عوامل کشف و ضبط شده است. پرونده این عوامل برای انجام تحقیقات مقدماتی در دادسرای عمومی انقلاب زاهدان تشکیل شده است. با دستگیری این عوامل مشخص شد آنان ترورهای دیگری را هم در دستور کار داشتند.»
«اعتماد» در جستوجوهای خودش توانست با یکی از افراد بومی در سراوان صحبت کند که قاتلان خانهای در همسایگی اجاره کرده بودند. طبق اظهارات او قاتلان قبل از اقدام به ترور، در سراوان اقامت کرده بودند.
او میگوید: «حدود پنج، شش ماه پیش قاتلان مولوی به منطقه ما در شهرستان سراوان آمدند. سراوان در حال حاضر طوری شده که افراد غریبه زیاد رفتوآمد میکنند. از پاکستان و افغانستان همه به سراوان میآیند برای همین اهالی هم به اینکه افراد چه کاره هستند توجهی نمیکنند و اصلا افراد را نمیشناسند. این افراد پژو نقرهای رنگی هم داشتند و اینجا زندگی میکردند تا اینکه بعد از کشته شدن مولوی عبدالواحد ریگی شناسایی و دستگیر شدند. شنیدیم که یکی از این پنج، شش نفر هم فراری بوده است.»
یک منبع مطلع به کانال بلوچنیوز- از کانالهای محلی استان- اطلاعات تازهای در مورد ترور مولوی عبدالواحد داده است. به ادعای این منبع «یکی از طلبهها شخصی را که مولوی را صدا زده و به ماشین پژو سپرده بود شناخته است. بعد از شناسایی آن شخص، طلبه فورا آن را شناخته که گفته میشود پسری جوان و فرزند خانم ف. از فامیلهای شهید مولوی ریگی بوده است. ظاهرا پسر خانم ف. بعد از چند مرحله اعتراف کرده است که دو پسر به همراه مادر خود عامل شهادت مولوی هستند. نیروی اطلاعات و انتظامی شهرستان خاش دست به کار شده و تلفن همراه اشخاصی که پسر خانم ف. نام برده را شنود میکنند. پس از شنود گوشی همراه، رد آنها در شهر جالق زده شده و قبل از خروج از مرز به طرف پاکستان دستگیر میشوند. این منبع ادامه داد عامل شهادت مولوی ریگی پسران و همسر بهزاد ن. هستند که تقریبا ده روز گذشته در ایرانشهر کشته شد.»
انتشار یک فیلم تقطیعشده، مزید برعلت شد؟
خبرنگار ما در ادامه جستوجوهایش به یکی از دوستان نزدیک مولوی دسترسی پیدا کرد و او، روایتی دست اول از لحظه ربایش و شهادت مولوی عبدالواحد ریگی به دست داد.
کریمبخش کردی تمندانی، یکی از نزدیکان مولوی عبدالواحد، در مورد ربایش و کشته شدن او میگوید: «مولوی امام جمعه مسجد امام حسین خاش بود. آبانماه جاری وقتی آقای علی اکبری، نماینده رهبری به زاهدان آمده بود تا مشکلات مردم را بررسی کند، عبدالواحد به من زنگ زد و گفت قرار است برای ملاقات با آقای علیاکبری به زاهدان برود. از من هم خواست که با او همسفر شوم. ما از خاش راه افتادیم و قرار بود افراد دیگری به ما ملحق شوند که با هم به زاهدان برویم، اما وقتی رسیدیم همین افرادی که قرار بود به ما ملحق شوند، آنجا نبودند.
من و عبدالواحد وارد سالن شدیم. مولوی به من گفته بود که وقتی رسیدیم من در سالن سخنرانی کنم، چون معتقد بود من بهتر میتوانم صحبت کنم، اما آنجا مولوی هرچقدر از منشی تقاضا کرد که به ما وقت بدهد منشی گفت که وقتها بسته شده و نمیتواند برای ما وقت ملاقات تنظیم کند. نهایتا آخرین سخنرانی مربوط به آقای علی اکبری بود و دو تا تریبون آنجا بود. عبدالواحد که متوجه شد به ما وقتی ندادند همان جا پشت تریبون رفت و از من خواست که برای صحبت پشت تریبون بروم. من قبول نکردم در نتیجه آقای علی اکبری یکی از دوستانش را فرستاد و از ما خواست که خصوصی صحبت کنیم ولی ما میخواستیم در میان جمع صحبت کنیم و گفتیم حالا که نشده است، هیچ اشکالی ندارد.
عبدالواحد ناراحت بود و موقع غذا، ناهار هم نخوردیم و به خاش برگشتیم. در مسیر هم از اینکه هیچوقتی برای صحبت به ما ندادند ناراحت بود و دربارهاش صحبت میکرد. به خاش که برگشتیم یکی از دوستان با ما تماس گرفت و گفت؛ حالا که شما ناراحت شدید ما در همین خاش برای شما زمانی را تعیین میکنیم تا صحبت کنید. ما هم گفتیم صحبتهایی که شما پشت تریبون میکنید با صحبتهایی که ما میکنیم متفاوت است و شما ناراحت میشوید.
گفتند نه صحبت کنید و واقعیت را بگویید. بالاخره من پشت تریبون صحبت کردم و مولوی هم چهرهاش خندان بود و مشخص بود از حرفهای من راضی است. بازتاب صحبتهای من هم در خاش خوب بود و مردم راضی شدند. جمعه بعد از این ماجرا مسوولان امنیتی با ما تماس گرفتند که فردا برخی از سرداران و مسوولان به خاش میآیند و شما در همان مسجدی که اعتراضات شروع میشود، میتوانید صحبت کنید. جلسه که تمام شد مولوی دست آقای علیاکبری را گرفت و از او گلایه کرد و گفت که ما آن روز از خاش آمده بودیم و میخواستیم دو کلمه حرف بزنیم که شما به ما فرصت ندادید.
در لحظهای که عبدالواحد با آقای علی اکبری صحبت میکرد، نمیدانم چه کسی این لحظه را با دوربین ثبت کرد و آن دوربین کجا بود که فقط هم حرفهایی را ثبت کرد که به دل مردم ننشست و راضی نشدند. چون فیلم صحبتهای عبدالواحد تقطیع شده بود و فقط قسمتهایی از آن را در فضای مجازی و برخی خبرگزاریها پخش کردند که مردم نمیپسندیدند.
به همین دلیل هجمه زیادی علیه مولوی به راه افتاد و برخی از مردم او را تهدید کردند. حتی عبدالواحد برای اینکه موضوع را روشن کند نزد شیخالاسلام مولوی عبدالحمید در زاهدان رفت تا واقعیتها را به ایشان بگوید و توضیح بدهد که صحبتهایش تقطیع شده است. به نظر من این فیلم هدفمند پخش شد.
بعد از این موضوع مولوی عبدالواحد فیلمی در زمینه اینکه واقعیت چیست منتشر کرد و در آن برای مردم همهچیز را توضیح داد که جریان از چه قرار بوده است، اما متاسفانه برخی از مردم این را نپذیرفتند و نهایتا این تهدیدها ادامه پیدا کرد. برخی از شاهدان عینی به ما گفتند که شخصی که به دنبال عبدالواحد آمده بود را میشناختند و از اقوام او بودند.»
او در ادامه در خصوص اشخاصی که به عنوان قاتلان مولوی شناخته و دستگیر شدند، میگوید: «حدود یکسال پیش در طایفه ریگی که مولوی هم از اقوام آنها بود اختلافاتی صورت میگیرد این اختلافات منجر به کشته شدن چند نفر میشود. در نهایت همان افرادی که در آن اختلافات به عنوان قاتل در طایفه شناسایی شده بودند به سراوان فرار میکنند. روز حادثه هم یکی از شاهدان عینی این شخص را که از اقوام مولوی بود شناسایی کرد.
پلیس هم از روی شناختی که ایشان داشت قاتلان را ردیابی کرد و در نهایت آنها را دستگیر کرد. همان روز هم که این اشخاص به دنبال مولوی آمده بودند مولوی حتما آنها را شناخته که با آنها سوار ماشینشان شده است.» از آقای کریمبخش کردی درباره جزییات روز حادثه و تروریستها پرسیدم.
این تهدیدها بیشتر از سوی چه افرادی صورت گرفت؟
شما در جریان هستید که دو، سه جمعه در خاش عدهای از نمازگزاران کشته شدند. خب مردم معتقد بودند که چندین نفر از آنها کشته شدند و مولوی عبدالواحد هم خلاف این اتفاقات صحبت کرده است در صورتی که مولوی یکی از اهدافی که داشت، میخواست صدای مردم باشد. نمیدانم چرا فیلم تقطیعشده را منتشر کردند.
از روز حادثه بگویید.
تقریبا دو جمعه از این تهدیدها گذشت تا اینکه پنجشنبه ۱۸ آذرماه یعنی همین چند روز پیش نزدیک ظهر یک نفر با ماشین بدون پلاک جلوی مسجد امام حسین به سمت در مسجد نه به سمت خیابان میایستد و پیاده میشود تا به داخل مسجد بیاید و با مولوی صحبت کند. یکسری مشخصات از خودش میدهد و میگوید که از اقوام عبدالواحد است. به عبدالواحد میگوید که داخل ماشینش بروند تا باهم صحبت کنند.
مولوی هم با همان دمپاییهایی که پایش بود به سمت ماشین میرود. مولوی را صندلی عقب مینشانند و با خود میبرند. بعد از چند ساعت ما با مولوی تماس گرفتیم، اما گوشیاش از دسترس خارج و خاموش شده بود. چون سیمکارت را از داخل گوشی در آورده بودند. هیچ خبری از مولوی نبود تا اینکه روز بعد از این ربایش بعد از نماز جمعه یک نفر در همان اطرافی که مولوی جسدش افتاده بود، میرود و پیکر بیجان مولوی را میبیند و خبر میدهد.
چند نفر مولوی عبدالواحد را با خود بردند؟ مشخصات ماشین چه بود؟
در اصل چهار نفر بودند. یک پژو نقرهای رنگ بود که پلاک نداشت و شیشههایش هم دودیرنگ بود. حتی شیشه جلوی ماشین هم پرده زده بودند که از بیرون چیزی دیده نشود.
با توجه به اینکه مولوی عبدالواحد با شلیک ۳ گلوله کشته شده، این گلولهها به کدام ناحیه از بدن ایشان اصابت کرده است؟
آنطورکه نهادهای امنیتی به من گفتند اینها در حال صحبت با مولوی بودند که ناگهان یک تیر به سمت قلب او، یک تیر به گوش او، یک تیر به گلویش و چند تیر هم به بازوی او شلیک میکنند.
حرف آخر
مولوی مسن بود شاید ۷۰ سال بیشتر داشت. یک بار هم عمل قلب باز انجام داده بود. خیرخواه مردم بود و آدم صادق و سادهای بود. خشونت و کشتن هرگز به سود جامعه ما نیست. باید تلاش کرد که گفتمان و صلح جای خشونت و قتل را بگیرد.
هاشمی، استاندار سابق استان سیستانوبلوچستان میگوید: «مولوی عبدالواحد ریگی در صحبتهایی که حدود یک ماه پیش بعد از سفرش داشت یکسری مواضعی را اعلام کرد که در بسیاری از خبرگزاریها و شبکههای اجتماعی منتشر شد. پس از آن مولوی چند بار توسط گروهکهای تروریستی تهدید شد و حتی اعلام کرد که برخی از گروهکها قصد ترور ایشان را داشتند. اینکه قاتلان به دلایل طایفهای مولوی را ترور کردند حدس و گمان است و نمیتواند درست باشد. این اتفاق تروری است توسط گروههای تروریستی مگر خلافش ثابت شود. اعترافات این قاتلان میتواند به جزییات پرونده کمک کند. در نهایت تا موضوع مشخص نشود نمیتوان قضاوت کرد.»