غم و شادی دو یار جدا نشدنی از کنار هم هستند. دو یاری که در زمان وقوعشان کلی داستانها روایتهای جالب در حاشیه آنها رخ میدهد. داستانها یا به زبان سادهتر دنگ و فنگهایی که به ویژه هنگام فوت یکی از اعضای خانواده، پوست از تن هر مرده و زندهای را میکند.
به گزارش همشهری، برپایی مراسم ختم برای شخص متوفی در تهران قدیم از آن دست رسومی بود که تقریبا تا روز چهلم درگذشت شخص با کلی داستان و روایات عجیب و جالب برگزار میشد. باورهایی که بعضی از آنها ریشه در عقاید خرافی مردم داشت و بعضی از آنها وسیلهای برای تسکین بازماندگان متوفی محسوب میشد.
معمولا میهمانان مراسم عزا که برای ادای احترام به متوفی و خانواده اش بیدعوت هستند. به همین دلیل هیچ تخمینی از تعداد آنها نمیتوان زد و اغلب بعد از اجرای مراسم تدفین اولین دغدغه خانواده متوفی تدارک نخستین وعده غذای که اغلب ناهار و شام شب اول بود.
اگر مراسم ظهر بود برای ناهار و اگر شب بود حتما همراهان به خوردن شام دعوت میشدند. بر اساس یک باور عامیانه مردم در این مراسم شرکت میکردند و حتما در مراسم باید سر سفره هم حاضر میشدند که متوفی اولین غذای خود را در آن دنیا تنها نخورد.
در همان شب اول در اتاق شخص تازه درگذشته شمع و چراغ روشن میگذاشتند، تا چراغ خانه روشن بماند. روز بعد هم مزار شخص متوفی را به نشانه منزل نو مبارکی به متوفی مزارش را با گلاب و شربت شست وشو میدادند.
با این کار به شخص متوفی خبر میدادند که شب اول قبر گذشته است. دادن پول و شیرینی به فقرا در کنار قبر تازه درگذشته، فاتحه و قرآنخوانی تا ٣روز در خانه و مسجد، خبر کردن واعظ و روضهخوان و برپایی مجلس زنانه در خانه از دیگر رسوم سوگواری در تهران قدیم محسوب میشد.
چیزی که باعث تسلای قلب بازماندگان و متوفی میشد، رسم سرسلامتی به نزدیکان و خانواده او بود. معمولا رسم این بود که مهمانان، دوستان و اقوام دور و نزدیک با گفتن جملاتی مانند «بقایای عمر شما و خانوادهتان باشد»، «مرگ حق است؛ کیست که مونس مرگ نباشد»، «هرچه آدم زودتر برود بارش سبکتر است» به خانواده شخص تازه درگذشته قوت قلب میدادند. نکته جالب ماجرا اینجا بود که اگر کسی روز اول به سرسلامتی رفته بود باید تا شب هفتم مرحوم پا به خانه مرده دیگری نگذارد. اگر روز دوم رفته بود باید روز سوم هم میرفت.
محزون و غمگین نشان دادن چهره و رفتار از واجبات مراسم عزا بهویژه برای خانواده درجه یک بود. هر قدر میزان اشک و آه و ماتم و گریه و بیقراری در میان اعضای خانواده بیشتر بود به همان اندازه میزان ارادت به متوفی سنجیده میشد. یکی از رسوم واجب که حتما در مراسم ختم برای نزدیکان تازه درگذشته باید آن را اجرا میکردند؛ یقه باز کردن بود.
در این رسم باید پدر، پسر و برادر به نشانه عزاداری چند روزی یقه لباسهایشان را باز میکردند. زنها هم لباس سیاه میپوشیدند و از آویزان کردن هرگونه زیورآلات دوری میکردند.
خنده، شادی، شوخی و حتی تفریح حداقل تا چهلمین روز درگذشت شخص متوفی ممنوع بود. حتی به اطفال و جوانان بیاطلاع هم توصیه میکردند برای احترام به خانواده متوفی از خنده و شوخی و بازی در مجلس عزا دوری کنند.
بعد از چند روز عزاداری نوبت به شروع زندگی و از سر گرفتن کسبوکارها از سوی اعضای خانواده متوفی بود. این اقدام هم مراسم و کارهای جانبی جالبی داشت. همه افرادی که از راه دور و نزدیک برای سرسلامتی میآمدند، بازماندگان شخص متوفی را برای حضور در محل کار همراهی میکردند. به این شکل که وارثان و منسوبان شخص درگذشته از پدر، پسر، برادر و داماد همراه جمع شرکتکننده در مراسم ختم با گردن کج و یقه باز لباسشان که از روز اول مراسم باز کرده بودند راهی محل کسبوکارش میشدند.
اگر کارشان اداری بود که وقتی به اداره میرسیدند یقه را میبستند و اگر هم شغلشان آزاد بود و دکان داشتند کرکره مغازه را بالا میکشیدند. هریک از حضار با گفتن «غم آخرتان باشد» بقای فرد و بازماندگانش را از خدا میخواستند و بعد از او خداحافظی میکردند.
اما بخش دیگر ماجرا به مزار متوفی و روشن نگه داشتن آن به مدت ٤٠ روز بود. مراسم تقریبا از شب هفتم شروع میشد. در این شب حتما سر مزار شخص تازه درگذشته میرفتند و با این باور که مرده چشم به راه است برای او خیرات میکردند.
خیلیها این کار را برای حفظ آبروی متوفی لازم و واجب میدانستند. چون معتقد بودند که او در میان مردههای دیگر خجالت میکشد. حتی بعضی دیگر هم معتقد بودند تا ٤٠ شب مرده چشم به راه زیارتکنندگان مزارش است و در واقع همین روزها دوست و دشمنش را میشناسد.