مجله «آگاهی نو» در شماره جدیدش طرحی از مرحومه مهسا امینی با شمایل مونالیزا را بهعنوان عکس جلد مجله انتخاب کرده است. وقتی عکس مهسا امینی در قالب مونالیزا روی جلد میآید، ناخودآگاه ذهن بهدنبال یک رابطه منطقی بین این دو شخصیت میگردد.
به گزارش هممیهن، لیزا دل ژوکوندو مشهور به مونا لیزا، یکی از اعضای خاندان گراردینی و توسکانی در ایتالیا است. شهرتش را مدیون پرترهای است که شوهرش به لئوناردو داوینچی سفارش میدهد.
او متولد فلورانس و در جوانی با یک تاجر پارچه و ابریشم ازدواج میکند، شوهری که بعدها به یک مقام بانفوذ محلی تبدیل میشود. پرتره لیزا به جهت نقاشی حرف بسیاری برای گفتن دارد. اقوال مختلفی درباره مدتی که لئوناردو روی این نقاشی کار کرده است وجود دارد.
یکی میگوید سه سال و یکی میگوید تا یکی دو سال قبل از مرگش. در عکسنوشت خیلی جایی برای بیان ویژگیهای نقاشانه این تابلو نیست، اما همین که میدانیم این نقاشی یکی از مهمترین آثار تاریخ هنر است حجت را بر ما تمام میکند.
چند روزی است که در اینستاگرام صفحاتی را میبینم که بعد از اتفاقات اخیر دوباره به عرصه فروش محصولاتشان میپردازند. عموم پیجهای مورد نظر یک هشتگ مهسا امینی را به شکل کاملا بیربطی ضمیمه محصولشان میکنند و به فعالیت ادامه میدهند. حرفم را غلط متوجه نشوید، منظورم این نیست که مجله «آگاهی نو» هم استفاده ابزاری از مرحومه امینی کرده است.
ممکن است مجله آگاهینو فکر کرده است مرگ مهسا رنسانسی در ایران ایجاد کرده است و از این منظر لبخند ژکوند را بهعنوان اثری از دوره رنسانس انتخاب کرده و مهسا را روی آن نشانده است.
واقعیت این است که برای آنکه دو سوژه روی هم بنشینند، دلایل ویژهتری لازم است. با هر نگاهی که به مرگ مهسا بنگریم، او یک قربانی است. در صورتی که لیزا دل ژوکوند قربانی ماجرایی نبود.
ضمن اینکه اهمیت مونالیزا در حقیقت اهمیت داوینچی است. کاری که «آگاهی نو» با مهسا کرد قبلتر هم اتفاق افتاده است. وقتی مجله «آسمان» محمدجواد ظریف را بدون در نظر گرفتن موقعیت و ویژگیهای شخصیتی با مصدق یکی دانست.
نگارنده در اینکه مجله آگاهی نو نشریه وزینی است شکی ندارد. در حقیقت متولیان نشریه را یکی از خودمان میدانم و در حسن نیتشان شکی ندارم، اما بد نیست حالا که در این ستون جوالدوز دست گرفتهایم و به دیگران میزنیم یک سوزن هم به خودمان بزنیم.