محمد مهاجری در روزنامه اعتماد نوشت: درگذشت مهسا امینی یک هشدار بود. همانگونه که «تب» یک هشدار است برای اینکه مطلع شویم دچار عفونت در بخشی از بدن شدهایم، داستان آن دختر، جامعه را متوجه اشتباهات بزرگی در حکمرانی کرد که یا از آن غافل بودیم، یا برای معالجهاش راهی پیدا نکرده بودیم. طبیب بیمار تبدار را به آزمایشگاه معرفی میکند تا کانون عفونت را بیابد و سپس برای آن دارو تجویز کند.
اما اگر بخواهیم خوددرمانی کنیم، با خوردن چند قرص تببر، به زعم خودمان مشکل را حل میکنیم. در این روش، تب که یک آلارم است بهطور موقت پایان مییابد، اما بیماریهای ناشی از آن تب از بین نمیرود. اکنون که ناآرامیهای بعد از واقعه مهسا امینی تقریبا پایان یافته، مدیریت کلان جامعه چه راهی را برمیگزیند؟ با تببر، تومار قضیه را میپیچد یا بهدنبال پیچیدن نسخهای شفابخش است؟ در طول تاریخ انقلاب، بحرانها و مسائل بزرگ و پیچیده متعددی در جامعه بروز کردهاند که با اقتدار جمع شدند، اما واقعا حل نشدند.
داستانهای ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ و نظایر آن همگی جمع شدند، اما به تاریخ نپیوستند و خاتمه نیافتند و کوره بحران همچنان روشن ماند و عفونت به حیات خود ادامه داد. اگر دنبال کشف دلیل بروز بحران ۱۴۰۱ هستیم و اگر میخواهیم آن را «حل» و نه «جمع» کنیم، چارهای جز شناختن دقیق اتفاقات مشابه در گذشته نداریم. شاید به نظر بیاید آنچه در یکی دو ماه گذشته با آن روبرو بودیم، ماهیتا با اتفاقات پیشین متفاوت است، اما حتی با پذیرش این موضوع (که جای بحث دارد) یک ویژگی مشترک در همه آنها برجسته است و آن نارضایتی نسبی از روند حکمرانی در کشور است.
عادت کردهایم وقتی بحران پیش میآید به فکر چاره بیفتیم. عادت نکردهایم که واقعه را قبل از وقوع علاج کنیم. گشت ارشاد و مساله حجاب، ۴۰ سال است به عنوان یک مقوله اجتماعی ـ سیاسی ـ اعتقادی حلنشده باقی مانده، اما ساختار سیاسی دایما عنوان میکند که اکثریث مثلا ۸۰ درصد موافق حجاب (به همان شیوهای که مدنظر مسوولان است) هستند؛ اما کف جامعه واقعیت دیگری را نشان میدهد.
حلنشدن این موضوع، کار را در روزهای اخیر به جایی کشانده که در شهرهای بزرگ تعداد زنانی که بدون روسری در معابر حضور مییابند، بسیار چشمگیر است و نهتنها گشت ارشاد وجود ندارد که برخورد (به صورت نهی از منکر لسانی) هم صورت نمیگیرد و بعید نیست آنچه را که شاهدیم، بهتدریج به عرف تبدیل شود و جامعه آن را بپذیرد، همانطور که در مورد ماهواره پذیرفت.
در اینجا هم در واقع مساله را حل نکردهایم بلکه با همه تلاشی که برای جمعکردنش داشتیم، توسط عرف در حال حلشدن است! در موارد دیگر دیگر معلوم نیست اوضاع به همین سادگی ختم به خیر! شود. مثلا «ردّ صلاحیت» گسترده در انتخابات ریاستجمهوری، مجلس، خبرگان و شوراهای شهر و روستا) یک معضل کهنه سیاسی است که هرگز حل نشده. بلکه هر بار که قرار است انتخابات برگزار شود کشمکش و دعوای سیاسی راه میافتد و شورای نگهبان و سایر مراجع نظارتی با کوتاهنیامدن قضیه را «جمع» میکنند. در سالهای ۹۶ و ۹۸ واکنشهای جامعه به ردّ صلاحیتها به حضور بسیار کمرنگ در انتخابات مجلس یازدهم و ریاستجمهوری سیزدهم منجر شد.
در واقعه جامعه عکسالعملی نشان داد که اگر سیستم سیاسی به آن توجه میکرد آن را «تب» تلقی و برای معالجه عفونت اقدام میکرد، اما نهتنها چنین نشد، بلکه عدهای عملا اصل «تب» را انکار کردند و گفتند مشارکت ضعیف با دموکراسی هیچ تعارضی ندارد و در امریکا و اروپا هم حضور پای صندوق رای ضعیف است و آسمان هم به زمین نمیآید. آنها فراموش کردند که دارند به همان نظام لیبرال دموکراسی استناد میکنند که صبح تا شب به آن ناسزا میگویند و آن را مغایر با عزت انسان میدانند.
مثال دیگر، قصه پرغصه برجام است. اواخر دولت دوازدهم، میرفت که غائله ۱۹ ساله بر سر انرژی هستهای به نتیجهای قابلقبول برسد و از رهگذر آن اقتصاد کشور نفس بکشد. دولت سیزدهم، اما با ندانمکاری و ضعف دیپلماسی کاری کرد که متاسفانه باید به تکرار سالهای تحریم شدید فکر کنیم. تیم مذاکره بهجای آنکه حرف دیپلماتیک بزند، دنبال کلیات ابوالبقاء رفت. منتظر انتخابات مجلسین امریکا ماند و خندهدار آنکه چشم بهراه زمستان سرد اروپا بود تا مردم آنجا یخ کنند که برجام ما گرم شود. یعنی باز هم دنبال «جمع» کردن موضوع بود.
بحران ۱۴۰۱ ریشههایش طولانی است. میتواند و باید آن را کاوید و بهسمت حل مشکلات حرکت کرد نه «جمع» کردن آن.