روزنامه اعتماد نوشت: نا آرامیهای این روزها و شبهای کشور اگر از جهات سیاسی، روانشناختی و جامعهشناختی سویههای قابل بررسی و پژوهش دارد و کارشناسان را وامیدارد تا رخدادها را از منظر تخصصی خود تحلیل کنند، در عرصه هنر و نزد تولیدکنندگان آثار هنری نیز از موضوعیتی ویژه برخوردار است.
خواه برای نویسندگان تا از آنچه این روزها پیرامونشان میگذرد، برای رسیدن به طرحهای داستانی بهره بگیرند، خواه اهالی هنرهای دراماتیک و... قدر مسلم وقایع هفتههای اخیر در آینده سینمای ایران نیز بازتاب خواهد داشت و شاهد روایتهای سینمایی فیلمسازان ایرانی از این وقایع خواهیم بود.
بیشک وقایعی از این دست، مانند سایر رویدادهای مهم تاریخی میتوانند سبب ساخته شدن فیلمهایی شود که خود در حکم اسنادی هنری در ارتباط با تاریخ معاصر برای آیندگان باشند. در این میان پرسش این است که فیلمهایی از این دست را در کدام دسته از گونههای سینمایی باید طبقهبندی کرد؟ آیا اطلاق «فیلم سیاسی» به خاطر موضوعاتشان میتوان درست باشد؟ اما آیا این آثار در سینمای ایران، واجد همه ویژگیهای فیلمی که بتوان آن را فیلم سیاسی دانست، هستند؟
چرا وقتی به تاریخ سینمای ایران نگاه میکنیم، نمونه دقیقی از یک فیلم سیاسی با تمام خصوصیات و ویژگیهای آن نمییابیم؟ هفته گذشته با فرزاد موتمن در این باره گفتگو داشتیم که در آن از جنبههایی به سینمای سیاسی و ویژگیهای آن اشاره شد.
موتمن معتقد بود که در ایران اصلا فیلم سیاسی نداریم و در دنیا هم اندک فیلمهایی را میتوانیم نام ببریم که ویژگیهای سینمای سیاسی را داشته باشند. او گفت در کشور ما از بس ممیزان نسبت به هر چیزی شاخکهایشان تیز میشود، از هر نکته یا هر حرفی در فیلمها تعبیر سیاسی میکنند.
مثلا در فیلمهایی تضاد عقیدتی وجود دارد، یا در خانوادهای فقر بیداد میکند یا اختلاف طبقاتی وجود دارد و اینها را دلیلی بر سیاسی بودن فیلم میدانند.
در ادامه گفتگو با شادمهر راستین، فیلمنامهنویس سینمای ایران را میخوانید:
وقتی صحبت از سینمای سیاسی میشود، خوانشهای مختلفی از این گونه سینمایی وجود دارد. بعضی کارشناسان معتقدند فیلم سیاسی فیلمی است که تماشاگر بعد از تماشای آن به فکر واداشته میشود؛ به عبارتی در مورد خودش و زندگیاش و جامعه پیرامونش فکر میکند و به تدریج و به شکل نامحسوس دچار تغییراتی در زندگی میشود. تعریفی که شما از سینمای سیاسی دارید، شامل چه جزییاتی میشود؟
در تعریف سینمای سیاسی باید گفت به فیلمهایی سیاسی گفته میشود که یک تفکر را به صورت بیانیه سیاسی مورد تایید یا مورد نقد قرار دهد؛ اما شما میدانید که در ایران ما تفکر یا حزب سیاسی متداومی که فعالیت علنی داشته باشد، نداریم که بشود آنها را مورد نقد و تحلیل قرار داد. در فیلمهای سیاسی مهم میبینیم مثلا دموکراتها علیه جمهوریخواهان سخن میگویند یا نوع دیگر لیبرالها علیه سوسیالیستها، یا محافظهکارها علیه حزب کارگر فیلم میسازند؛ اما در ایران، چون حزبها قابل شناخت نیستند و مرزبندیهای آنها معلوم و مشخص نیست، نمیدانیم از چه ویژگی سیاسیای اسم ببریم که باعث تمایز دیدگاه سازنده فیلم شود. بنابراین بیشتر بحث سیاسی را با بحث حکومتی قاطی میکنیم و آنها را در هم گره میزنیم.
درباره اینکه بحث سیاسی با بحث حکومتی گره میخورد بیشتر توضیح میدهید؟
نزدیکترین مثالی که میتوانم در این باره داشته باشم فعالیتهای شهری یا مدنی مردم بنا به اقتضائات هر حکومت است که در تایید سیاستها یا نقد فعالیتهای نظام حاکم است. در حال حاضر میبینیم که جریانهای فعالیتهای مدنی در همه جای دنیا زیاد شده است. مثلا کنگره امریکا کمک مالی به سرمایهداران میکند تا ورشکستگی وال استریت از بین برود و از طرفی دیگر میبینیم که فیلمهایی در هالیوود ساخته میشود که این سیاست حمایتی جمهوریخواهان به وال استریت را نقد میکنند و میگویند اقتصاد امریکا فلج شده است و طبقه متوسط امریکا رو به زوال است و حذف این طبقه بحرانهای مدنی در پی خواهد داشت. به عبارت دیگر با یک واقعه سیاسی فیلم شروع شده و به یک آگاهیبخشی در برطرف کردن عارضه اجتماعی میپردازد.
چرا در سینمای ایران ما فیلم سیاسی که مرجع و قابل استناد باشد، نداریم و با تردید از بعضی فیلمها به عنوان نمونه فیلمهای سیاسی یاد میکنیم؟
اینکه چرا در ایران فیلم سیاسی نداریم دلیلش این است که فیلم سیاسی بیانیه و ضوابط مشخص و تفکر سیاسی میخواهد و نه ایدئولوژی. یعنی فیلم در چارچوب بیانیه سیاسی ساخته شود و مسائلی را به چالش میکشد که در اجرای آن منشور سیاسی در جامعه پدید آورده است. در ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مرامنامهای راجع به جناح سیاسی نداریم که مانا و پویا و حداقل پنجاه سال باشد و نمیتوانیم به مباحث سیاسی حزبها ورود کنیم. البته در دوره مشروطیت مدل سیاسی در فعالیت روشنفکران مشهود بود که با عناوین آزادیخواه یا استبدادیون مشخص میشود و آن تفکر را میتوانستیم روایت کنیم و هنوز هم میتواند به نوعی در طبقهبندی فیلمهای معترض در این دستهبندی، یعنی آزادیخواهی یا استبدادخواهی، به روایت و شخصیتپردازی پرداخت.
در ابتدای صحبتتان اشاره کردید که ما در ایران تفکر یا حزب سیاسی متداومی که فعالیت علنی داشته باشد، نداریم. بفرمایید از نظر شما مشخصا احزاب چه فعالیتهایی باید داشته باشند که به رسمیت شناخته شوند و قابل شناخت باشند؟
ببینید، از مهمترین نکات در فعالیتهای سیاسی و حزبی در چارچوب قانون این است که عضوگیری در آن آزاد و علنی باشد و بعد از میان اعضای حزب، نمایندگانی به مرتبهای میرسند که آنها گروهی را به عنوان فراکسیون با برنامه اجرایی به مجلس بفرستند که پشتیبان تفکرات آنها باشد و بعد ریاست قوه مجریه یا همان شخص رییسجمهور یا رییس دولت این برنامه را اجرا و عملیاتی کند. در ایران چنین مسیری که سینما بتواند آن را نشان دهد و متاثر از آن قصه بگوید، نداریم.
به عنوان مثال سریالی داریم با نام «آقازاده» که از آن به عنوان سریالی با موضوع سیاسی نام میبرند! درحالی که این سریال اصلا موضوع سیاسی ندارد و بیشتر اکشن و ملودرام است. بنابراین من فکر میکنم چیزی به عنوان فیلم سیاسی در سینمای ایران نداریم. از سینمای جهان اگر بخواهم مثالی بزنم، فیلمهای کن لوچ نمونه فیلمهای سیاسی خوب است.
یا به تازگی فیلم «گزارش» ساخته اسکات بورنز در سال ۲۰۱۹ که بحث شکنجه و سیاستهای بعد از ۱۱ سپتامبر و تاثیر آن در امریکا را مطرح میکند که ابعاد افشاگری دارد. این فیلم را میتوانیم نمونه مسجلی از فیلم سیاسی بدانیم. یا فیلم «همه مردان رییسجمهور» ساخته آلن جی پاکولا در سال ۱۹۷۶. این فیلمهایی که به نام سینمای سیاسی در ایران عنوان میشود بیشتر ملودرام با تهمایههای حادثهسازی است.
در بعضی تحلیلها به بعضی فیلمهای مسعود کیمیایی اشاره میشود که حاوی نکات سیاسی است؛ مثلا فیلم «گوزنها».
مثال خوبی است. فیلمهای آقای کیمیایی در دسته فیلمهای اعتراضی قرار میگیرند. نظام تفکری جاری در جامعه میگوید اگر مشکلی هست باید به پلیس گفته شود، اما وقتی شخصی مثل قیصر مشکلی را به پلیس نمیگوید، فرد در برابر جامعه قرار میگیرد که این خودش نوعی ژانر فرعی است یا به عنوان anti_goverment که از تفکر قالب به اعتراض استفاده میکند و فرد در برابر جامعه حاکم قرار میگیرد. از آنارشیست و رادیکالیسم شروع میشود و به منجیگری و قهرمانسازی تبدیل میشود. در ایران آثاری نظیر «خط قرمز» یا حتی «متولد ماه مهر» فیلمهایی هستند که سویههای ملودرام در آنها قویتر از سیاست است و در بستر اعتراض به سیستم حاکم، قصه شخصیتها روایت میشود.
ممکن است از فیلمهای رخشان بنیاعتماد خوانش سیاسی داشت؟
خانم بنیاعتماد فیلمهایش موضوعات اجتماعی و شهری با ژانر ملودرام دارد، اما وقتی در فیلمهایش فرد در برابر سیستم قرار میگیرد یا سیستم آن را له میکند یا آن فرد اعتراض خودش را بر دیگران علنی اعلام میکند، نشانههای یک فعالیت سیاسی در رفتار و منش شخصیت اصلی را در خود دارد. مانند «زیر پوست شهر» یا «قصهها». از طرفی فیلم «من عصبانی نیستم» که فرد علیه سیستم میشود یا سیستم حریف فرد نمیشود یا به فرد ظلم میشود و فرد برای آرمانخواهی خود دست به اعتراض میزند و روش کنشمندی را انتخاب میکند، فیلمهایی با عصیان فرد در جامعه محسوب میشود که گرایش سیاسی دارند مانند فیلم «تنگسیر» ساخته امیر نادری.
بد نیست در این قسمت به نمونه فیلمهای انقلابی در سینمای ایران اشاره کنیم که به موضوعاتی در دل تاریخ انقلاب میپردازند.
فکر کنم منظور شما فیلمهایی است که نظام حاکم برای بررسی اتفاقات بعد از انقلاب ۵۷ میسازد. تمام این فیلمها قالبی ملودرام دارند و راوی قصههای عاشقانه در بستر یک رویداد اجتماعی با گرایش سیاسی هستند، اما ژانر سیاسی نیستند. با این توضیح که اگر خود سیستم حاکم، ردیف بودجه مخصوص داشته باشد از خودش در برابر افکار منتقد دفاع میکند. بنابراین این دسته فیلمهای معترض و سیاسی نیستند. مثل نمونه فیلمهای هالیوودی که فیلمهای تبلیغاتی برای نظام امریکا هستند که برای تبلیغات خود از ظرفیت هنر استفاده میکنند؛ مثل فیلم «مونیخ» اسپیلبرگ.
اینجا به صحبتهای وزیر ارشاد اشاره میکنم که ایشان چند وقت پیش در صحبتهایی که کاملا مشخص است از ظرفیت بیپایان هنر غافل است به این نکته اشاره میکند که «رسانه دیگر ابزار قدرت نیست بلکه خود قدرت است». کاملا معلوم است که نمیداند هنر چیست و چه ظرفیتهای بسیار مهمی دارد. وقتی توجه به نتیجهبخشی رسانه در محدوده زمانی- مکانی در برابر اثرگذاری پایا و مانای هنر در هر مکان و زمانی، مشخصا قدرتطلبی گوینده جمله معلوم میشود تا اهمیت دادن به یک فعالیت فرهنگی. چرا روسیه از رسانه برای بیشتر دیده شدن سیاستهای خود استفاده میکند؟ برای اینکه تصمیمات و سیاستهایش را به دنیا مخابره کند. بنابراین در بعضی فیلمها از ظرفیت رسانه برای استفاده تبلیغاتی یا پروپاگاندا سیاستهای قالب یا در تبیین سیاستهای حاکم به کار گرفته میشود و فیلمسازان در محصولاتشان به این سمت گرایش پیدا میکنند. این فیلمها نمونه فیلمهای سیاسی نیست.
با تمام این صحبتها، اما اجازه بدهید این پرسش را بپرسم که به نظر شما قبل از انقلاب آیا از فیلمی میتوانیم نام ببریم که نمونهها و نشانههای سیاسی درآن به کار رفته باشد؟
جواب شما را با این پرسش میدهم که آیا فیلمی داریم که جریان ملی شدن صنعت نفت و فعالیتهای دکتر مصدق را به نمایش بگذارد؟ اینکه مصدق دهه ۳۰ به امریکا میرود و با حمایت امریکا مواجه میشود و دادگاه ملی شدن صنعت نفت تشکیل میدهد و چند ماه بعد پیروز میشود و در یک بازی سیاسی شاه با امریکا وارد معامله میشود و مصدق شکست میخورد را میتوانیم تمام و کمال در فیلمهایمان نشان دهیم؟ این طرح را به هر تهیه کنندهای ارایه دهیم اول میگوید پسمایههای ملودرام و عشقش کو؟ یا میگوید تماشاگر حوصله فیلم دادگاهی صرف ندارد. همه جریان دادگاه دکتر مصدق را میدانند؛ بخش ملودرام هم به فیلم اضافه کن. خب، نتیجه چه میشود؟
نتیجه این میشود که ظرفیتهای هنری سیاسی کشورمان شناخته نمیشود. از نظر من مهمترین نکته این است که بعضی هنوز نمیدانند هنر چیست. توانایی و خلاقیت فردوسی را ببینید که به جای آنکه کورکورانه از ظرفیتهای سیاسی مقابله با خلفای عباسی بگوید، فرآیند هنری را وارد شعر میکند و به پویایی فرهنگ نوروز و زبان پارسی کمک میکند تا ارزش کلان هنری را پیریزی کند. این درحالی است که وقتی کسی میگوید رسانه قدرت است، نمیداند هنر چه ظرفیتهای ظریفی در دل خود دارد.
همه فکر میکنند مخاطب رابطههای عاشقانه، خانوادگی با پیرنگهای حسادت و انتقام و اغراق را دوست دارد. شاید درست باشد، اما آیا مخاطب ایرانی، فیلمهای سیاسی دیده است که قدرت انتخاب داشته باشد. چند فیلم درباره تاثیر مخرب التزام عمومی به حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۵ ساخته شده که مردم آن را پس زده باشند؟ اما مثالی که میتوانم از یک نمونه سیاسی یاد کنم سریال «هزاردستان» علی حاتمی است. نگاه کنید ببنید او چقدر هنرمندانه جریان سیاسی را وارد قصهاش میکند بدون آنکه از ژانر ملودرام استفاده کند.
از اتفاقاتی که این روزها در سطح کشور شاهد هستیم هم کمی صحبت کنیم. به عنوان کسی که سالها فیلمنامه مینویسید، به نظرتان از دل حوادث و رخدادهای امروز میتوان قصههایی با قابلیتهای جذاب بیرون آورد؟
حوادث مربوط به سال ۴۳ یا سال ۵۷ یا اتفاقات مربوط به ۸۸ را همان زمان وقتی نگاه میکردیم با خود میگفتیم که از این اتفاقات مهمتر وجود ندارد و باید این روزها را به عنوان سند در فیلمهایمان زنده نگه داریم؛ اما در گذران زمان بیشتر آگاه میشویم و درکمان از این واقعه بیشتر میشود. در نتیجه همین میشود که آیندگان علاقهای به روایتهای دوران گذشته ندارند و دستاوردهای کشورمان مغفول باقی میماند.
همه میگویند ایران محصول تمدن و فرهنگ سه هزار ساله است، اما خیلی از جوانهای امروزی با اشاره به اینکه قطعا ایران از تاریخ سرافرازی برخوردار است، میپرسند خب، که چه؟ امروز از این فرهنگ چه داریم؟ اگر شرایط امروز ما نتیجه تمدن سه هزار ساله ماست که حتما جایی مسیر را اشتباه رفتهایم! پس گذشته همیشه نمیتواند چراغ راه آینده باشد. بنابراین آشتی جوانان با فرهنگ و هنر ایرانزمین با معیارهای کمی قابل مقایسه نیست. روشی که برای ارشاد و مدیران ارشاد در این پنجاه ساله اتفاق افتاده است. دستاورد فرهنگی ایران معیاری کیفی میخواهد که فقط در هنر و خلق اثر هنری قابل سنجش است. از اینرو آثار کیارستمی و شهید ثالث در دستاورد کمی ارشاد قرار نمیگیرد.
همین میشود که در فیلمهای ما از نسل جوان معترض امروز نشانی نمیبینیم؟
چیزی که به شدت نسل جوان ما به آن ترغیب میشود این است که در هر دورانی که هست میخواهد آن را تغییر بدهد. نسل جوان نه به حال توجه دارد و نه به گذشته. او آمده و میخواهد آینده را بسازد. به جای اینکه بشناسد و بداند فقط به آینده فکر میکند. بنابراین ما هر ده سال با نسل جوانی ساکن در ایران مواجه میشویم که به خود ایران مهاجرت کرده و اندک اندک حین تغییر میخواهد از ایران چیزهایی بداند و تا جوانان از فرهنگ ایران چیزی میدانند، ممنوعالکار میشوند و نمیتوانند دوباره این دانستنها را به نسل بعدی منتقل کنند.
و پرسش آخر اینکه در صحبتهایتان اشاره کردید که در سینمای ایران فیلم سیاسی با پرداخت و معنای واقعی سیاسی نداریم؛ چقدر از این فقدان به سانسور برمیگردد؟
به نظر من سانسور و ممیزی وقتی اعمال میشود که سانسورچی فکر میکند خالق اثر هنری هر آنچه میگوید او نمیداند. مثلا به این فکر میکند اگر در بیتی از شعری کلمه سرخ با استعاره کمونیست به کار رود یا کلمه آهن با نهاد اسلحه نوشته شود، این واژهها باید ممیزی شود! یکسری کلمات در دوران شاه بود که کلید واژه سانسور تلقی میشد و وقتی در ترانهها به کار برده میشد، این تفکر القا میشد که انگار شاعر پیامی را میخواهد ارایه دهد. این یعنی دو آدم اهل رسانه میخواهند همدیگر را سانسور کنند و بخشی از وجود خالق را از اثر هنری از بین ببرد. خب در این شرایط سانسور یعنی حذف فرهنگ ایرانی و حاکمیت با این کار فرهنگ قالب را حذف میکند.
از نظر من با توجه به سادهاندیشی، ایدئولوژیک بودن و سانسور مدیران ارشاد، سینمای رئالیستی و واقعگرا در ایران کار سیاسی میکند؛ این نوع سینما سیاسیترین فیلمها هستند و سینمای مستند ایران مملو از فیلمهای سیاسی است؛ به عبارتی شاید مثل مدل تارکوفسکی که فیلم شاعرانه میسازد و تعبیر میشود که فیلم سیاسی در شوروی ساخته، در ایران هم وقتی فیلم واقعگرا ساخته میشود به نظر میآید کار سیاسی انجام میدهد.
این در حالی است که دستگاه حاکم از واقعیت میهراسد و مهمترین نکته در فیلمهای رئال که نمونه خوب آنها مستندها است تصاویر واقعی است که ثبت میشود. دوربینهایی که در سطح شهر اعتراضها و تجمعات را ثبت میکنند، واقعیترین فیلمهای سیاسی هستند. وقتی هم این فیلمها روی پرده نشان داده میشوند این نمونه اعتراض بزرگ است.
از نظر من با توجه به سادهاندیشی، ایدئولوژیک بودن و سانسور مدیران ارشاد، سینمای رئالیستی و واقعگرا در ایران کار سیاسی میکند. این نوع سینما سیاسیترین فیلمها هستند و سینمای مستند ایران مملو از فیلمهای سیاسی است. به عبارتی شاید مثل مدل تارکوفسکی که فیلم شاعرانه میسازد و تعبیر میشود که فیلم سیاسی در شوروی ساخته، در ایران هم وقتی فیلم واقعگرا ساخته میشود به نظر میآید کار سیاسی انجام میدهد.
اینکه چرا در ایران فیلم سیاسی نداریم دلیلش این است که فیلم سیاسی بیانیه و ضوابط مشخص و تفکر سیاسی میخواهد و نه ایدئولوژی. یعنی فیلم در چارچوب بیانیه سیاسی ساخته شود و مسائلی را به چالش میکشد که در اجرای آن منشور سیاسی در جامعه پدید آورده است. در ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مرامنامهای راجع به جناح سیاسی نداریم که مانا و پویا و حداقل پنجاه سال باشد و نمیتوانیم به مباحث سیاسی حزبها ورود کنیم.
«زیر پوست شهر» یا «قصهها» از طرفی فیلم «من عصبانی نیستم» که فرد علیه سیستم قالب میشود یا سیستم حریف فرد نمیشود یا به فرد ظلم میشود و فرد برای آرمانخواهی خود دست به اعتراض میزند و روش کنشمندی را انتخاب میکند فیلمهایی با عصیان فرد در جامعه محسوب میشود که گرایش سیاسی دارند مانند فیلم «تنگسیر» ساخته امیر نادری.