فرارو- "جو بایدن" رئیس جمهور امریکا در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲ میلادی در جمع رهبران جهان در سازمان ملل متحد اعلام کرد که امریکا به دنبال جنگ سرد نیست. او در ادامه افزوده بود که آمریکا از هیچ کشوری نمیخواهد که بین ایالات متحده یا هر شریک دیگری یکی را انتخاب کند.
به گزارش فرارو به نقل از آسیا تایمز، با این وجود، به احتمال زیاد همگان چشم انداز یک جنگ سرد تازه را این گونه نمیبینند. علیرغم اظهارات بایدن، ناظران مسائل مرتبط با سیاست خارجی به طور فزایندهای روابط بین امریکا با روسیه و چین را به عنوان یک "جنگ سرد تازه" قلمداد و توصیف میکنند و در چنین شرایطی از کشورها انتظار میرود یک طرف را انتخاب کنند.
علاوه بر این، در یک نظرسنجی صورت گرفته در ماه مارس ۲۰۲۲ میلادی بیش از ۶ نفر از هر ۱۰ شهروند بزرگسال امریکایی گفته بودند که احتمال جنگ سرد در شرایط فعلی بیش از پنج سال قبل است.
از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ تا فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ میلادی جنگ سرد ظاهرا مزایایی را برای دولتهای متوالی ایالات متحده و عموم مردم آمریکا فراهم کرد که از آن زمان ناپدید شده است. شاید مهمتر از همه مزایای جنگ سرد برای ایالات متحده آن بود که این کشور میتوانست سیاستهای خارجی مداخله جویانه خود را در دوران جنگ سرد توجیه کند.
در مکانهای دور از واشنگتن از یونان گرفته تا کنگو ایالات متحده خود را به عنوان یک ابرقدرت خیرخواه معرفی کرد که به دموکراسیهای نوپا در برابر یک تهدید کمونیستی توسعه طلب کمک میکند. حمایت از متحدان چه در کره جنوبی و چه در ویتنام جنوبی زمانی معنا پیدا کرد که مسکو به قول پرزیدنت ترومن "فراتر از استفاده از براندازی حکومتها برای تسخیر کشورهای مستقل" حرکت کرده بود و از "تهاجم و جنگ مسلحانه" برای دستیابی به اهداف خود استفاده میکرد.
جنگهای نیابتی که در آن ابرقدرتها از طریق متحدان محلی با یکدیگر میجنگیدند زمانی که دشمن یک تهدید جهانی ایدئولوژیک تلقی میشد بسیار دلپذیرتر به نظر میرسید. هم چنین، جنگ سرد نوعی سرمایه فرهنگی را به قهرمانان خود ارائه کرد و به آمریکاییها اجازه داد تا هویت ملی فضیلت مندی را در آغوش بگیرند و آن را در مقابل شرارتهای کمونیسم بی خدا قرار دهند.
در چنین چارچوبی، آمریکاییها مدافعان اخلاقی اصول دموکراتیک جهانی بودند. برعکس، کمونیستها در نقطه مقابل این آموزههای اخلاقی قرار داشتند. برای مثال، در در کتاب کمیک (داستان مصور) محبوب سال ۱۹۴۷ میلادی "آیا این فرداست" به کودکان آموزش داده میشد که به قدرت رسیدن کمونیستها از طریق ابزار "گرسنگی، قتل، بردگی، و زور" است. تصویر نقاشی شده سرسپردگان مسکو با خطوط قرمز خونین ابهام کمی را برای خواننده باقی میگذاشت.
با توجه به چنین تهدیداتی، افرادی که در مجموعه کنگره و مجتمع نظامی - صنعتی کار امریکا میکردند دلیلی ساده و عمومی برای افزایش هزینههای دفاعی پیدا کردند. تنها ظرف مدت کوتاهی از ۱۹۴۸ تا ۱۹۴۹ میلادی کنگره افزایش ۲۰ درصدی بودجه دفاعی را تصویب کرد.
بحران برلین، پیروزی کمونیستها در جنگ داخلی چین، آزمایش موفقیت آمیز هستهای شوروی و تشکیل ناتو که همگی در سال ۱۹۴۹ میلادی رخ دادند آیندهای را به تصویر میکشید که در آن آمریکاییها به یک ماشین نظامی قدرتمند برای محافظت از امنیت و منافع خود نیاز داشتند. البته رشد ارتش ایالات متحده به معنای قدرت و نفوذ در صحنه جهانی بود که یکی از مزایای افزایش بودجه دفاعی قلمداد میشد.
در حالی که جنگ سرد در خدمت اهداف امنیت ملی است هم چنین میتواند گروهها و افراد خاص را در چشمانداز سیاسی ایالات متحده ارتقا دهد.
جای تعجبی ندارد که سیاستمداران فرصت طلب میتوانند با ادعای این که آنان به تنهایی از امنیت کشور دفاع میکنند از لفاظیهای دوران جنگ سود ببرند.
"جوزف مک کارتی" سناتور ویسکانسین بدنامترین فرصت طلب در این زمینه بود. او امریکاییها را مقابل یکدیگر قرار داد تا محبوبیت پوپولیستی به دست آورد. در سال ۱۹۵۰ میلادی مک کارتی جهان را در به دو "اردوگاه مسلح متخاصم" تقسیم کرد و از ملت امریکا خواست تا به "فانوس دریایی در صحرای نابودی" تبدیل شوند.
شهرت عمومی او نشان داد که چگونه میتوان از ترسهای جنگ سرد سوء استفاده کرد و سپس آن را به پاداشهای سیاسی تبدیل نمود. همان گونه که مک کارتی "سرخ هراس" اشاره کرد تهدیدات درک شده از کمونیسم داخلی نیز میتواند توسط محافظه کاران برای ایجاد اجماع در جامعه آمریکایی پس از جنگ که به سرعت در حال تغییر بود مورد استفاده قرار گیرد.
تنها در یک نمونه این ادعا مطرح شد که کنگره جوانان سیاه پوست جنوب هدف نفوذ کمونیستها قرار گرفته و جنبش بزرگتر حقوق مدنی تبدیل به جبههای برای مارکسیستهای آنارشیست شده است. آیا محافظه کاران امروزی میتوانند به طور مشابه از تهدید فرضی متوجه از جانب "دیگری" برای تبلیغ آمریکایی گرایی استفاده کنند که به دنبال ترویج اجماع نظر بر سر هویتهای فردی، حقوق و مهاجرت گستردهتر است؟ آنانی که برای بازگشت به "اجماع جنگ سرد" بحث میکنند قطعا این را باور دارند.
با این وجود، دهه ۱۹۹۰ میلادی نشان داد که پیروزیهای جنگ سرد با پیامدهای ناخواستهای همراه بود. نه تنها ثبات نظام بین الملل در جهان پس از جنگ سرد به ظاهر متلاشی شد بلکه به نظر میرسید که فقدان یک دشمن متحد کننده باعث شد تا شهروندان ایالات متحده علیه یکدیگر قرار گرفته و با هم مخالفت کنند.
آمریکاییها درگیر جنگهای فرهنگی شدید در داخل کشور شدند. در همین حال، نیروهای مسلح ایالات متحده پس از پایان دادن به تعهد چندین دهه خود برای مهار کمونیسم در خارج از کشور به دنبال یک استراتژی کلان قابل اجرا بودند.
"جان مرشایمر" دانشمند علوم سیاسی حتی در پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۰ میلادی استدلال کرد که اروپا در حال بازگشت به سیستم دولتی است که در گذشته انگیزههای قدرتمندی برای تهاجم ایجاد میکرد.
به طور تصادفی مرشایمر اخیرا اشاره کرد که فشار ناتو بر کشورهای اقمار شوروی سابق پس از جنگ سرد مقصر اصلی جنگ فعلی اوکراین بوده است. شاید جنگ سرد واقعا به همان اندازه که همراه با هراس بود یک احساس ثبات را نیز با خود به همراه داشت.
برای لحظهای جنگ جهانی پس از ۱۱ سپتامبر علیه تروریسم نوید یک تهدید جدید را داد تهدیدی به اندازه کافی وجودی که بتوان بر اساس آن یک استراتژی بزرگ جدید آمریکا برای قرن بیست و یکم ایجاد کرد. "جورج دابلیو بوش" رئیس جمهور امریکا در سخنرانی خود در سال ۲۰۰۲ میلادی اعلام کرد که ایالات متحده با "محور شرارت روبروست محوری که صلح جهانی را تهدید میکند".
با این وجود، علیرغم تمام خطرات موجود به نظر میرسید که محور شرارت و "متحدان تروریست" آن نمیتوانستند ترس کافی مورد نیاز امریکا را آن گونه که کمونیستهای جنگ سرد ایجاد میکردند فراهم سازند. درست است که ایالات متحده برای دو دهه طولانی و خشونت آمیز در افغانستان باقی ماند، اما تهدیدات در آنجا بیشتر محلی به نظر میرسیدند تا وجودی.
روسیه امروز تحت حاکمیت پوتین بازگشت احتمالی به جنگ سرد جهانی را پیشبینی میکند مبارزه جدیدی که "خوب" را در مقابل "شر" قرار میدهد. بنابراین، با توجه به ادعای بایدن مبنی بر این که او به دنبال جنگ سرد نیست امریکاییها باید عمیقا در مورد این که جنگ سرد قرن بیست و یکم واقعا ممکن است چگونه به نظر برسد اندیشیدن را آغاز کنند.
جنگ سرد در اسطورهها و خاطرات زمانی معتدلتر به نظر میرسید که امریکاییهای متحد در یک نظام بین المللی نسبتا پایدار نقش رهبری کننده را برعهده داشتند. با این وجود، دهههای اخیر بسیار خشونت بارتر و بحث برانگیزتر از آن چیزی بوده که امریکاییها دوست داشته باشند واقعیت آن را بپذیرند.
برخی در واشنگتن ممکن است واقعا از بازگشت به جنگ سرد تازه خوشحال شوند. با این وجود، سیاستگذاران باید پیش از آن که ملت امریکا را به یک درگیری چند دههای که بیشتر متکی بر گذشتهای خیالی است و نه خوانشی انتقادی از تاریخ دو بار فکر کنند.