این فیلم همه چیز را به طور آشکار نشان میدهد و بی رحمیهای همسرم را به تصویر میکشد چرا که او با یک چاقو به سمت پسر نوجوانم حمله ور شده و او را تهدید به قتل کرده است.
به گزارش خراسان، اینها بخشی از اظهارات مرد میان سالی است که با مراجعه به پلیس درخواست پیگرد قانونی همسرش را داشت.
او درباره رفتارهای خشن همسرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من و اعظم ۲۲ سال پیش در یکی از شهرکهای حاشیه مشهد ازدواج کردیم. او دختر خاله ام بود و به دلیل همین نسبت فامیلی خیلی زود مراسم ازدواج مان برگزار شد و زندگی مشترک مان را آغاز کردیم، اما بعد از ازدواج من با تشویق یکی از همکارانم که او نیز مانند من در کارگاه پیراهن دوزی کار میکرد به مصرف تفننی مواد مخدر روی آوردم.
طولی نکشید که خودم یک مغازه پیراهن دوزی راه اندازی کردم و به قول معروف زندگی ام روی ریل افتاد. در این سالها و در حالی که صاحب دو فرزند شده بودیم من به یک معتاد حرفهای تبدیل شدم. اگرچه اعظم نیز در خانه لوازم تزیینی درست میکرد و کمک خرج خانه بود، اما از هشت سال قبل اختلافات ما شروع شد و شدت گرفت چرا که من فقط به فکر تهیه مواد مخدر بودم و از خانواده ام غفلت کردم.
اختلافات ما به حدی رسید که چندین بار تا مرز طلاق پیش رفتیم، اما باز هم با میانجی گری بزرگ ترها به زندگی مشترک مان ادامه دادیم. خلاصه از سه سال قبل من که در بن بست اعتیاد قرار گرفته بودم بالاخره مسیر درست زندگی را پیدا کردم و اعتیادم را کنار گذاشتم، ولی باز هم روابط سرد ما ادامه یافت تا جایی که دودستگی در خانواده ما به وجود آمد.
دخترم طرفدار مادرش شد، اما پسرم از من حمایت میکرد به گونهای که درگیری خواهر و برادر نیز ما را به جان یکدیگر میانداخت. این رفتارها به جایی رسید که همسرم با چاقو به پسرم حمله ور شده و او را تهدید به قتل کرده است.
به دنبال اعلام شکایت این مرد میان سال با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) اعظم نیز به کلانتری دعوت شد و در حالی که حیرت زده به فیلم چاقوکشی مینگریست درباره این ماجرا گفت: اگرچه من و همسرم به دلیل اعتیادش اختلافاتی با یکدیگر داشتیم و بین فرزندان مان نیز دودستگی به وجود آمده بود، ولی قرار گذاشتیم تا روزی که صیغه طلاق جاری نشده است زیر یک سقف زندگی کنیم.
در این میان وقتی همسرم اعتیادش را ترک کرد اختلافات ما حادتر شد چرا که او به بهانه کمک به زنان معتاد با آنها ارتباط صمیمانه تری برقرار میکرد. «قادر» درحالی مدعی بود که فقط قصد دارد برخی از زنان معتاد را از این منجلاب بیرون بکشد که با یکی از آنها چندین ساعت به صورت تلفنی گفتگو میکرد یا با یکدیگر به بیرون از شهر میرفتند.
زمانی که به او اعتراض میکردم رفتارش با یک زن مطلقه جوان درست نیست کتکم میزد و مرا از خانهای بیرون میانداخت که با هزاران سختی و بدبختی در دوران اعتیادش خریده بودیم. در این شرایط دخترم که رنج و سختیهای مرا دیده بود به طرفداری از من پدرش را سرزنش میکرد، اما پسرم به دلیل قول خرید موتورسیکلت به حمایت از پدرش برمی خاست.
این موضوع باعث شد خواهر و برادر نیز مقابل یکدیگر قرار بگیرند. پسرم حمید نیز مرا اذیت میکرد تا پدرش برای او موتورسیکلت بخرد.
تا این که چند روز قبل حمید به حمام رفت تا دوش بگیرد، ولی در همین زمان دخترم نیز به خاطر آورد که لباسش را در حمام جا گذاشته است، ولی پسرم اجازه نداد او از رختکن حمام لباس هایش را بردارد. همین موضوع به درگیری بین آنها انجامید و حمید بعد از خروج از حمام با چوب چند ضربه به پای خواهرش زد و سپس روی مبل نشست و با گوشی تلفنش مشغول شد.
من هم که در آشپزخانه درحال پوست کردن سیب زمینی و بادمجان بودم چاقو به دست به پذیرایی آمدم و در حالی که دستم را به عنوان هشدار تکان میدادم مانند خیلی از مادران دیگر به پسرم گفتم اگر یک بار دیگر خواهرت را اذیت کنی، تو را میکشم و ادامه دادم تو به طرفداری از پدرت تا این اندازه مرا اذیت میکنی درحالی که من تو را به دنیا آورده ام و ...
این درحالی بود که پسرم با خونسردی روی مبل نشسته بود و از من فیلم میگرفت تا آن را به پدرش بدهد. اکنون نیز همسرم با همین ترفند از من شکایت کرده است و ...
بررسیهای کارشناسی درباره این ماجرا توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
اون کسی که این مصیبت های متاهلی رو ببینه و تن به ازدواج بده یک احمق به تمام معنا هست و هر چی سرش بیاد حقشه.