فرارو- آلون پینکاس؛ دیپلماتی اسرائیلی است. او در رشته علوم سیاسی از دانشگاه عبری فارغ التحصیل شد. پس از کسب مدرک لیسانس به ایالات متحده رفت تا دوره فوق لیسانس خود را بگذراند و از دانشگاه جورج تاون فارغ التحصیل شد. پینکاس به عنوان رئیس ستاد "شلومو بن آمی" و "دیوید لوی" (وزرای امور خارجه اسبق اسرائیل) کار کرده بود. او مشاور سیاست خارجی "ایهود باراک" و مشاور سیاسی شیمون پرز بود. او از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ میلادی سرکنسول اسرائیل در شهر نیویورک بود. او یکی از تحلیلگران مسائل خارجی برای شبکه تلویزیونی "فاکس نیوز" است.
به گزارش فرارو به نقل ازهاارتص؛ ظاهرا سفر جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده به عربستان سعودی و اسرائیل در هفته آینده منطقی نیست. محاسبات هزینه و فایده مشکوک است، زیرا هزینههای ملموس واضح هستند و به طور قابل توجهی بیشتر از منافع احتمالی میباشند مگر این که در مورد موضوعی غیر از دیدار از اسرائیل و عربستان سعودی باشد. علت سفر میتواند دو سناریوی احتمالی باشد.
نخست آن که ایالات متحده تشدید تنش روسیه در اوکراین را پیش بینی میکند که در نتیجه نقش ناتو را احتمالا گسترش میدهد. این امر مستلزم انتقال تسلیحات پیچیدهتر به اوکراین، اسکورتهای دریایی ناتو برای کشتیهای حامل غلات از بندر اودسا در دریای سیاه و تشدید حملات روسیه در پاسخ به آن است. از نظر بازارهای نفت و اتحادهای منطقه ای، آمریکاییها قصد دارند حضور خود را مجددا تثبیت کنند، تضمینهایی را ارائه کنند و پیش از رویدادهای آینده همکاریهایی را ایجاد کنند.
سناریوی احتمالی دوم آن است که امریکا تصور میکند برای آینده قابل پیش بینی امکان احیای توافق هستهای با ایران وجود ندارد و در نتیجه تهران ممکن است بر سرعت پیشرفت برنامه هستهای خود و در آستانه ساخت بمب اتمی قرار گرفتن بیافزاید و مقدار اورانیوم غنی شده با درجه تسلیحات را انباشته کند.
همزمان ایران ممکن است برنامههای موشکی و پهپادی خود را گسترش دهد و از نیروهای نیابتی خود در یمن، ایران، سوریه، لبنان، سرزمینهای فلسطینی و اهداف دور از منطقه استفاده کند.
با نگرانی اسرائیل، عربستان و امارات در مورد نیات ایران و حضور ناوگان پنجم ایالات متحده بخشی از فرماندهی مرکزی (سنتکام) در منطقه که مقر آن در بحرین است طبیعی به نظر میرسد که دولت بایدن بخواهد یک اتحاد منطقهای را البته با دخالت ایالات متحده تقویت کند.
با این وجود، دلایل اولیه ارائه شده برای این سفر قابل جمع با یکدیگر نیستند. این سفر نمیتواند در مورد افزایش تولید نفت عربستان باشد، زیرا تحقق چنین امری نامحتمل است. این سفر در مورد تاکید مجدد تعهدات و دخالت ایالات متحده در منطقه نیست، زیرا یک خط سیر جدایی ناپذیر و منطقی ژئوپولیتیک وجود دارد و اولویتهای سیاست خارجی امریکا به سمت اقیانوس هند و اقیانوس آرام در حال تغییر هستند.
مطمئنا این سفر در مورد احیای مجدد یک "فرایند صلح" اسرائیلی - فلسطینی نیست و آمریکاییها در این مورد سرخورده و بی علاقه هستند. این سفر نمیتواند صرفا در مورد حمایت ایالات متحده از یک ائتلاف منطقهای ضد ایران باشد.
"آنتونی بلینکن" وزیر امور خارجه میتوانست این کار را انجام دهد. رئیس جمهور به شدت مخالف با ایده دیدار با "محمد بن سلمان" ولیعهد سعودی به دلیل دست داشتن وی در قتل "جمال خاشقجی" روزنامه نگار سعودی در اکتبر ۲۰۱۸ میلادی بوده است. بایدن قول داده بود عربستان سعودی را به عنوان یک کشور "یاغی" در نظر گیرد. علاوه بر این، بایدن به تازگی از سفر برای شرکت در نشست جی -۷ و ناتو بازگشته است. مطمئنا باید یک استدلال قانع کننده یا اولویت اصلی سیاست خارجی و دفاعی وجود داشته باشد که چنین وارونگی خام سیاستی را توجیه کند.
علاوه بر این، بایدن که به دلیل "مبارزه برای روح آمریکا" نامزد شد و برای اصلاح جمهوری امریکا انتخاب شده بود به دلیل پاسخ ناکافی به درگیریهای سیاسی داخلی و ترسو و منفعل بودن اش با انتقاد شدید از سوی دموکراتها در داخل کشور مواجه شده است. نوع واکنش بایدن به مجموعهای از تصمیمات تفرقه انگیز دیوان عالی امریکا به شدت بر پایگاه انتخاباتی اش تاثیر میگذارد.
بعید به نظر میرسد که این معادله هزینه و فایده از دید افراد سیاسی و ارتباطات کاخ سفید یا تیم سیاست خارجی اطراف رئیس جمهور پنهان مانده باشد.
پس چرا او به خاورمیانه میآید؟ این سفر باید برای مسائل دیگر و بالقوه بزرگتر باشد: روسیه و ایران.
بایدن بر این باور است که در موقعیتی مساوی بین دو روند خطرناک و شوم قرار دارد که ایالات متحده و غرب را فراگرفته است: ترامپیسم در داخل، پوتینیسم در خارج. هر دو نشان دهنده چالشهای تاریخی و خطرات آشکار و موجود برای نظم آمریکایی هستند که بایدن از سالهای شکل گیری و حضور خود در سیاست در دهه ۱۹۷۰ میلادی به شدت به آن اعتقاد داشت.
"ولادیمیر پوتین" نظم جهانی مبتنی بر قوانین و تحت سلطه ایالات متحده پس از سال ۱۹۴۵ میلادی و دوباره پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی را به چالش کشیده است. برای این منظور، او به اوکراین حمله کرد. دونالد ترامپ نماینده حمله به اصول اساسی دموکراسی و نظام سیاسی آمریکا است. به همین منظور، هواداران او سال گذشته به ساختمان کنگره حمله کردند.
از دید بایدن، "پوتینیسم" و "ترامپیسم" در هر دو سبک و ماهیت پدیدههای متفاوتی نیستند. در واقع، از نظر پاسخی که از آمریکا میخواهند مکمل یکدیگر هستند. همان تجارب تکوینی، بلوغ سیاسی و مجموعه ارزشهایی که بایدن را به رئیس جمهوری ایده آل برای مقابله با پوتینیسم تبدیل میکند او را برای مقابله با ترامپیسم کمتر مناسب میسازد. جمهوری خواهان از هیچ قاعده و اصولی پیروی نمیکنند و از تحریف حقایق، رابطه معاملاتی با حقیقت و سیاست آتش زا و سمی پیروی میکنند.
به عبارت دیگر، بایدن که برآمده از دوره جنگ سرد است برای مقابله با پوتینیسم قویا مجهز به نظر میرسد، اما شاید برای مقابله با ترامپیسم و گره گشایی از مشکلات امریکا چندان مجهز نباشد. بنابراین، او ممکن است شروع به تعریف و چارچوب بندی میراث خود در سیاست خارجی کرده باشد و این ما را به سفر خاورمیانه او باز میگرداند.
از ابتدای بحران اوکراین، یکی از معقولترین و جذابترین استدلالها (که در عین حال به طرز آشکاری مورد سوء استفاده قرار گرفته) در مورد سفر بایدن به خاورمیانه آن بود که او قصد دارد عربستان سعودی را مجبور به افزایش تولید نفت کند تا به ویژه برای کشورهای غرب اروپا کمبود ناشی از عرضه نفت روسیه را جبران و رفع کند. بلافاصله پس از تهاجم روسیه به اوکراین در ماه فوریه این ایده که ایالات متحده باید به طور چشمگیری روابط با سعودیها را در ازای دریافت نفت بیشتر بهبود بخشد، مورد توجه قرار گرفت و اغلب از سوی سیاستمداران و رسانهها به عنوان یک استدلال برنده مورد استفاده قرار گرفت. این استدلال به قدری ساده و جذاب بود که برخی به سرعت محاسبه کردند و استدلال نمودند که اگر بایدن تنها با"محمد بن سلمان" ولیعهد عربستان سعودی دست بدهد قیمت بنزین در پمپهای بنزین فورا کاهش مییابد و تورم در امریکا به سرعت مهار میشود.
این یک استدلال اساساً ناقص بود. چرا؟ زیرا عربستان سعودی واقعا ظرفیت افزایش تولید به مقدار کافی برای جبران کمبود نفت تولید شده توسط روسیه را ندارد. اصطلاح مربوطه در اینجا "ظرفیت مازاد" است. اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده به طور ساده و واضح تعریف میکند که "ظرفیت مازاد" چیست: تولیدی که میتواند ظرف مدت ۳۰ روز به بازارهای جهانی نفت عرضه شود و دست کم برای ۹۰ روز ادامه یابد.
با این وجود، ضعف استدلال در اعداد ارائه شده توسط عربستان در مورد ذخایر واقعی نفت و تواناییهای تولید نیز نهفته است. به طور خلاصه، اعداد با هم جمع نمیشوند. اساسا در طول ۳۲ سال گذشته، عربستان سعودی در مجموع چندین هزار بشکه نفت خام را به طور فیزیکی برای همیشه از میادین نفتی اش حذف کرده است. در همین دوره، هیچ کشف قابل توجهی از میادین جدید نفتی جدید نیز صورت نگرفته است. با وجود این، ذخایر نفت خام عربستان سعودی کاهش نیافته بلکه در واقع افزایش یافته است.
در بهترین سناریو، عربستان سعودی میتواند به صورت فرضی تولید خود را بین ۵۵۰ تا ۶۰۰ هزار بشکه در روز افزایش دهد که بالاتر از ۱۰.۳ تا ۱۰.۵ میلیون بشکه در روز است (ارقام ماه مه). با این وجود، حتی این رقم نیز بیش از حد خوش بینانه به نظر میرسد. دو هفته پیش، "امانوئل مکرون" رئیس جمهور فرانسه فاش ساخت که در یک تماس تلفنی با "محمد بن زاید" ولیعهد امارات متحده عربی او به من دو چیز گفت:"من در حداکثر (ظرفیت تولید) قرار دارم؛ و سپس گفت عربستان سعودی میتواند ۱۵۰ (هزار بشکه در روز) افزایش تولید داشته باشد. شاید کمی بیش تر، اما سعودیها پیش از شش ماه ظرفیت زیادی ندارند".
خب! حالا شما مالک پاسخ هستید! سفر بایدن درباره تولید نفت نیست.
هنگامی که این موضوع مشخص شد دولت ایالات متحده اشاره کرد که این دیدار در واقع در مورد یک اتحاد دفاعی موقت اسرائیل و خلیج فارس برای مقابله با ایران بود. اشاراتی به حمایت غیرشفاف ایالات متحده و تعهدات کلی برای کمک به دفاع و فناوری ضد هوایی و ضد پهپادها وجود داشت. با توجه به متحدان اقیانوس آرام، بایدن روشن خواهد ساخت که ایالات متحده متحدان خود را رها نمیکند یا به سرعت از خاورمیانه جدا نمیشود. آمریکاییها این را با ناتو نشان دادند و با خود میگویند پس چرا دوباره به اتحاد خاورمیانه متعهد نشویم؟
بایدن سیاست خارجی ایالات متحده را در راستای ایجاد، تقویت و مدیریت اتحادها میداند. بنابراین، او به اسرائیل و سپس به دعوت ملک سلمان به نشست سران شورای همکاری خلیج فارس در جده میرود. این نشست مصر، اردن و عراق را نیز شامل خواهد شد. قطعا اگر بیانیهای در مورد روابط اسرائیل و عربستان سعودی منتشر شود امری بسیار منطقیتر خواهد بود.
با این وجود، هنوز این پرسش مطرح میشود که آیا همه این موارد سفر بایدن و صرف سرمایه سیاسی را در شرایطی که آمریکا در آشفتگی داخلی قرار دارد توجیه میکند؟ تنها در صورتی که سفر بایدن واقعا درباره روسیه و ایران باشد در سیاست خارجی منطقی خواهد بود در غیر این صورت ممکن است به اتلاف زمان تبدیل شود چیزی که بایدن در حال حاضر از عهده آن بر نمیآید.