فرارو- علیرضا اسمعیل زاده؛ بر اساس اخبار آرشیو نظرسنجی مرکز تحقیقات صدا و سیما، در نیمۀ دوم خرداد امسال، بازپخش چندبارۀ سریال «ستایش دو» بیش از ۲۲ درصد مخاطب داشته است. اما در همین زمان سریال «آقای قاضی» که سریال تازۀ شبکۀ دو است، ۶.۳ درصد مخاطب را به خود جلب کرده است. این در حالی است که «آقای قاضی» زمان پخش بسیار مناسبی هم داشته است؛ این سریال روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته در ساعت ده و نیم شب پخش میشود.
احتمالا همین آماری که خود سازمان صدا و سیما ارائه داده به اندازۀ کافی گویای این هست که چه شاهکار جذابی تولید شده است! البته شاید ادامۀ پخش این سریال بتواند آمار بینندگانش را کمی بالاتر ببرد، اما قطعا ساختار کار ضعیفتر از آن است که بتواند به آمار یک سریال پرمخاطب حتی نزدیک هم بشود.
«آقای قاضی» تقریبا یک تلهتئاتر است یعنی همۀ ماجرای سریال فقط در یک صحنۀ دادگاه میگذرد. هیچ داستان ادامهداری هم وجود ندارد و در هر قسمت از سریال دو ماجرای کاملا مجزا را شاهد هستیم. در هر اپیزود دو فرد یا گروه شاکی و متشاکی وارد دادگاه میشوند و بعد از بیان مطالبشان قاضی حکم را صادر میکند. موارد شکایت موضوعات مختلفی مثل سرقت، ضرب و شتم، خیانت در امانت، آزار کلامی و امثال اینها را شامل میشود.
اگر حضور در دادگاه به عنوان تماشاچی برای شما کار جذابی باشد، احتمالا از این سریال هم لذت خواهید برد. اگر علاقمند باشید که در محیط دادگاه بنشینید و شاهد داد و بیداد آزاردهندۀ شاکیان و متهمان بر سر مسائل مختلف باشید (آن هم در پروندههایی کاملا عادی و پیشپا افتاده)، پس حتما باید این سریال را تماشا کنید. ولی فکر میکنم حتی اگر چنین روحیهای هم داشته باشید، احتمالا ذوق و شوق اینکه ۸۴ صحنۀ دادگاه را تماشا کنید نخواهید داشت. این سریال ۴۲ قسمت دارد و از آنجا که در هر قسمت دو محاکمۀ مجزا را میبینیم، در مجموع ۸۴ بار قرار است یک روند تقریبا مشابه را در موضوعات مختلف شاهد باشیم. مدت زمان هر اپیزود هم بین بیست تا سی دقیقه است؛ در حالیکه شاید میشد کل ماجرای هر اپیزود را در هفت یا هشت دقیقه خلاصه کرد و حداقل ریتم تندتری به به کار بخشید.
سازندگان این سریال گفتهاند که موضوعاتشان را از روی پروندههای واقعی انتخاب کردهاند؛ واقعا همینطور هم به نظر میرسد، چون فضای دادگاه این سریال، از نظر اصل و اساس اتفاقاتی که در آن میافتد، کاملا شبیه محیط دادگاه در برنامههای مستند قضایی است. اما سوال این است که چرا سازندگان سریال فکر کردهاند محیط دادگاهی که پروندههای معمولی در آن رسیدگی میشود باید چیز جذابی باشد که بشود یک سریال ۴۲ قسمتی از روی آن ساخت؟
در این هفت قسمتی که تا الان از سریال پخش شده، فقط در اپیزود اول از قسمت اول میشد تا حدی یک جور فراز و فرود و چرخش داستانی را شاهد بود. اما بقیۀ اپیزودها یک مسیر خطی و کاملا مشخص دارند و عینا مثل یک جلسۀ واقعی دادگاه هستند؛ آن هم نه یک دادگاه چالشی و جذاب بلکه دادگاهی که نتیجهاش از قبل معلوم است و هیچ چیز تماشایی خاصی در آن نیست.
تنها بازیگر اصلی و ثابت سریال بهزاد خلج است که نقش قاضی را بازی میکند. از بازی خلج هیچ ایرادی نمیشود گرفت؛ او شخصیت قاضی را کاملا جا افتاده و کاربلد از کار درآورده و مهربانی و قاطعیتش را کاملا به جا و طبیعی و باورپذیر نشان داده است. اما از میان بازیگران فرعی سریال که نقش شاکیان و متهمان را ایفا میکنند، بازی بیشترشان بسیار مصنوعی و سست است و مخاطب را دلزده میکند.
ظاهرا هدف این سریال این بوده که مخاطبان را با قانون، حق و حقوق شهروندی و مسائلی که معمولا موجب درگیری و شکایت میشوند آشنا کند؛ اما فکر میکنم سازندگان سریال برای رسیدن به این هدف سادهترین و بدترین راه را انتخاب کردهاند. آنها صرفا دوربینشان را در یک اتاق قرار دادهاند و چند بازیگر و نابازیگر را جلوی دوربین آوردهاند تا چند پروندۀ معمولی قضایی را بازخوانی کنند؛ بدون اینکه هیچ ایدۀ داستانی جذابی پرورانده باشند. سازندگان سریال حتما نیت ارزشمندی داشتهاند، اما تا وقتی هنر ایجاد جاذبه وجود نداشته باشد، نیت خیر به هیچ کاری نمیآید.