فرارو- عوامل استرسزای همهگیری کووید-۱۹ والدین و جوانان را در حداکثر میزان خود تحت تاثیر قرار داده است. او میگوید: «در حالی که بسیاری از والدین درگیر مشکلات خودشان هستند، اغلب برای آنها دشوار است که روی مشکلات روانی فرزندانشان تمرکز کنند.
لئونارد متوجه تغییرات نگران کنندهای در دخترش تینا شد که بلافاصله پس از تولد ۱۶ سالگی او شروع گردید. او که برای محافظت از حریم خصوصی خانواده اش خواست نام فامیلش فاش نشود، میگوید: «در واقع او دیگر با من و همسرم صحبت نمیکرد؛ هر چیزی که از او میپرسیدیم را با یک کلمه پاسخ میداد، مانند «هیچ» یا «هرچه باشد» یا حتی با بالا انداختن شانهها.»
به گزارش فرارو، لئونارد مدیر پروژه فناوری اطلاعات در یک بانک و همسرش نماینده خدمات مشتریان است که در طول همهگیری COVID-۱۹ در سال ۲۰۲۰ اغلب از خانه کار میکردند. او میگوید: «در واقع در طول قرنطینه خیلی به هم نزدیکتر شده بودیم، شامهای خانوادگی را با هم میخوردیم و پیادهروی میکردیم، اما تینا پس از بازگشت به مدرسه در سال ۲۰۲۱ و همزمان با فرارسیدن تولدش به طور کلی تغییر کرد. او بعد از مدرسه در اتاقش میماند و شروع به جویدن ناخن هایش میکرد، کاری که از ۷ سالگی انجام نداده بود و به سختی در هنگام شام چیزی میخورد.»
لئونارد در ادامه توضیح میدهد که متوجه شده دخترش شبها زیاد نمیخوابد، زیرا چراغهایش در تمام ساعات روشن بوده است و هنگام صبحانه خسته بهنظر میآمد. آنها فکر میکردند که ممکن است دخترشان نگران چیزی باشد، اما تینا انکار میکرد که مشکلی وجود دارد. اگرچه لئونارد از فاصله گرفتن دخترش متاثربود، اما این وضعیت به نظرش هشداردهنده نمی آمد.
او میافزاید: «ما فکر کردیم که این چیزها در دوره نوجوانی عادی است. من وقتی ۱۶ ساله بودم با پدر و مادرم خیلی اخت نبودم. دوستان همسرم نیز میگفتند این دوران میگذرد و فقط یک مرحله از نوجوانی است.».
اما لئونارد و همسرش زمانی که کارنامه تینا را دیدند و متوجه شدند او در درس هایش مردود شده است، دریافتند که این شرایط فقط «مسائل عادی نوجوانان» نیست.
طبق نظرسنجی جدیدی که توسط GeneSight Mental Health Monitor انجام شده است، داستان لئونارد و دختر نوجوانش منحصر به فرد نیست. محققان ۳۲۳ والدین آمریکایی که فرزندان ۱۶ تا ۲۴ ساله دارند و ۶۴۱ نوجوان و جوان ۱۶ تا ۲۴ ساله را مورد بررسی قرار دادند. این نظرسنجی با ضریب خطا ۳% +/- نسبت به کل جمعیت پایه در آگوست و سپتامبر ۲۰۲۱ انجام شد و محققان دریافتند که تنها نیمی از والدین «بسیار» یا «کاملاً» مطمئن بودند که میتوانند تفاوت بین چالشهای عادی نوجوانان و وضعیت سلامت روان را در آنها تشخیص دهند و بیش از یک سوم (۳۵ درصد) فقط «تا حدودی» به تشخیص خود اعتماد داشتند. تقریباً نیمی از والدین (۴۷ ٪) فکر میکردند که فرزندشان در صحبت کردن با آنها در مورد مشکلات سلامت روان خود راحت نیست.
بر اساس آنچه مارک پولاک افسر ارشد پزشکی در حوزه سلامت روان طی بیانیهای مطبوعاتی بیان میکند و بسیاری از والدین نوجوانان نیز میدانند، فرزندان شما ممکن است در این سنین مانند گذشته به شما اعتماد نکنند و از این رو گفتگوهای سلامت روان بسیار حیاتی به شمار میروند. اگر مشکوک هستید که سلامت روان فرزندتان دچار آسیب گردیده است، با او صحبت کنید و نگرانیهای خود را با یک متخصص روانپزشک در میان بگذارید.
دبی توماس، متخصص پرستار بالینی روانپزشکی کودکان و نوجوانان در لوئیزویل میگوید والدین میتوانند به دنبال سرنخهایی باشند که نشان میدهد فرزندشان احتمالا با مشکلات روانی دست و پنجه نرم میکند و علائم نشاندهنده این مسائل به سطح بحران رسیده است. وی میگوید: «بسیاری از مسائلی که والدین باید رعایت کنند در حوزههای اصلی عملکرد هستند یعنی مدرسه، خانواده، دوستان، فعالیتها و نمرات.
آیا فرزند شما واقعا سرگرم میشود یا به نظر میرسد که فقط وقت میگذراند؟ آیا تغییراتی در اشتها، خواب، سطح انرژی، انگیزه یا شادی او دیده اید؟ همه اینها میتوانند علائم هشدار دهندهای باشند که مشکلی روحی- روانی در راه است.
نظرسنجی که به آن اشاره گردید، نشان داده است که تقریباً یک سوم والدین معتقد بودند «نگرانی» و «اضطراب» یک چیز هستند، اما در واقع این دو تفاوت دارند. نگرانی میتواند جزء اضطراب باشد، اما اغلب اوقات، نگرانی اتفاقی و گذراست.
به عنوان مثال، یک جوان ممکن است نگران امتحان زیست شناسی باشد، ولی وقتی امتحان تمام شود، نگرانی او از بین میرود، اما از سوی دیگر، اضطراب اغلب در بدن احساس میشود و میتواند به شکل سردرد، معده درد، حالت تهوع یا اختلال خواب بروز کند. اضطراب فراگیرتر است و میتواند اختلال در سلامت روان به شمار آید.
بر همین اساس بین فقط احساس ناراحتی کردن یا دائما غم داشتن و افسرده بودن تفاوت وجود دارد. احساس غمگینی، ناامیدی، بی ارزشی، بی تفاوتی یا عدم احساس لذت در فعالیتهای معمولا لذت بخش - که به مدت ۲ هفته یا بیشتر ادامه مییابد، میتواند افسردگی باشد.
سؤالاتی که باید به آنان پاسخ درست داد این است که آیا خلق و خوی کودک پایدار است یا لحظه ای؟ آیا اتفاقی افتاده که از آن ناراحت است یا مشکلی ادامه دار وجود دارد؟ تغییر خلقی چقدر گسترده است؟ چگونه بر مهمترین حوزههای زندگی تأثیر گذاشته است؟
طبق این نظرسنجی، فرزندان میخواهند والدینشان با آنها صحبت کنند و بیش از نیمی از آنها (۵۱ درصد) مایلند مشکلات روان خود را با والدینشان در میان بگذارند. یک پنجم از پاسخ دهندگان جوان در این نظرسنجی گفتند که مایل هستند درگیریهای روحی خود را با سایر اعضای خانواده در میان بگذارند و ۳۸ درصد از آنها مایل به صحبت با دوستان خود هستند.
توماس که استاد بازنشسته دانشکده روانپزشکی است میگوید که شروع گفتگو با فرزند بسیار مهم است. او میگوید: «فقط به رفتارهای بچهها نگاه نکنید، به احساسات پشت آن رفتارها نیز توجه کنید.»
به عنوان مثال اگر کودک چیزی را به سمت دیوار پرتاب کرد، از او بپرسید که چه احساسی دارد؛ آیا ناامید است؟ خشمگین؟ اگر چنین است، در مورد چه چیزی؟
توماس به والدین توصیه میکند که اگر دیدند مشکلی وجود دارد، با فرزندان خود صحبت کنند. او میگوید: «اما فقط نپرسید مشکل چیست؟ زیرا این سوال پاسخ احتمالی «هیچ مشکلی نیست» را دریافت میکند.
در عوض، سؤالات دقیق تری بپرسید مانند: چیزی تو را نگران میکند؟ آیا در مدرسه یا با دوستان مشکل داری؟ آیا دچار دردسری شده ای؟
او میگوید: «توصیه میکنم منتظر نباشید ببینید تغییر خلق فرزندتان دو هفته به طول میانجامد یا خیر. پیشنهاد می کنم با بچهها صحبتهای باز داشته باشید و به حرفهایشان گوش دهید و از پرسیدن سؤالات خاص نترسید و به جزئیات صحبتها دقت کنید. به عنوان مثال اگر فرزندتان چیزی مانند «من دیگر نمیخواهم اینجا باشم» میگوید، سعی کنید معنی آن را روشن کنید و از او بپرسید: آیا این بدان معنی است که، چون ناراحت هستی نمیخواهی در حال حاضر در این اتاق باشی؟ یا در این مدرسه؟ یا این احساس تو نسبت به زندگی است؟»
جوانان اغلب افکار خودکشی را منفعلانه بیان میکنند نه اینکه مستقیماً بگویند: «میخواهم بمیرم» یا «میخواهم خود را بکشم.»
این متخصص معتقد است اینکه پرسیدن در مورد آسیب رساندن به خود یا خودکشی، ایدههایی را در ذهن فرد ایجاد میکند، یک افسانه است. در واقع صحبت کردن در این مورد بیشتر شبیه این است که درب قابلمهای را که روی اجاق میجوشد، بردارید و اجازه دهید قبل از اینکه آب آن بجوشد، مقداری بخار خارج شود. توماس میگوید این عمل فشاری را که ممکن است کودک در درون خود داشته باشد، از بین میبرد و صحبت کردن چیزی جز کمک به تغییر وضعیت نخواهد بود.
صحبت کردن با فرزندان اولین قدم مهم است، اما فقط در همین حد است: اولین قدم. بسته به اینکه مکالمه یا مکالمهها چگونه پیش میرود، ممکن است لازم باشد برای فرزندتان از متخصص کمک بگیرید.
بیش از ۷۵ درصد از پاسخ دهندگان جوان در این نظرسنجی گفتند که چالشهای مربوط به سلامت روان آنها قبل از رسیدن به ۱۸ سالگی شروع شده است. اما فقط نیمی از والدین به دنبال درمان مشکلات روانی فرزند خود بودند و تقریباً سه چهارم از جوانانی که کمک دریافت نکردند ابراز کردند که تمایل داشتند والدینشان این کار را میکردند و به کمک آنها میشتافتند.
بسیاری میگویند اگر والدینشان به آنها کمک میکردند، در طول سالهای نوجوانیشان این همه رنج نمیکشیدند. آنها همچنین گفتند که در صورت کمک و حمایت والدین برای رسیدگی به مشکلات خود از امکانات بیشتری برخوردار شده و همچنین برای رویارویی با چالشهای بزرگسالی بهتر آماده میشدند و اکنون با همان مسائل سر و کار نداشتند.
پائولا یک وکیل حقوقی، وقتی پسرش کوین دوره پیش دبستانی بود، متوجه رفتارهای آزاردهندهای در او شد. پدر کوین میگوید: «او به گونهای مضطرب شد که برای سایر بچههای کلاس یا دیگر فرزندان خانواده و دوستانش معمولی نبود. برای یک جا نشستن مشکل داشت، کج خلقی زیادی داشت و از چند پیش دبستانی اخراج شد، اما به ما گفتند که همه مشکلات او رفتاری است.»
پائولا سعی کرده است با کوین صحبت کند، اما متوجه میشود که پسرش واژگان لازم برای بیان آنچه بر او میگذرد را ندارد؛ او فقط یک پسربچه کوچک بود.
وی که در بستگانش یک درمانگر وجود دارد میگوید: «من در خانوادهای بزرگ شدم که در آن درمان روان عادی تلقی میشد و مورد انگ نبود، بنابراین این احتمال که یک رفتار ممکن است نشانهای از مشکل روانی مانند اضطراب باشد و نه فقط «رفتار بد» را پذیرفته بودم. چیزی که معلوم شد درست بوده است.»
کوین که اکنون ۱۵ سال دارد، سرانجام به اختلال اضطراب شدید مبتلا شده است.
توماس میگوید عوامل استرسزای همهگیری کووید-۱۹ والدین و جوانان را در حداکثر میزان خود تحت تاثیر قرار داده است. او میگوید: «در حالی که بسیاری از والدین درگیر مشکلات خودشان هستند، اغلب برای آنها دشوار است که روی مشکلات روانی فرزندانشان تمرکز کنند.»
قلدری عامل اصلی ایجاد استرس در میان نوجوانان است. با رشد رسانههای اجتماعی، شاهد جایگاه یافتن ویژه قلدری هستیم - نه تنها فیسبوک، بلکه اکنون اینستاگرام، اسنپ چت و بسیاری از پلتفرمهای دیگر وجود دارد. من شاهد تشدید قلدری مجازی بودهام و اکنون که بچهها به مدرسه بازگشتهاند، اشکال سنتی قلدری - فیزیکی، کلامی و اجتماعی- نیز وجود دارد.
او میگوید که بسیاری از والدین تأثیر «قلدری اجتماعی» را که میتواند رودر رو یا در محیطهای مجازی رخ دهد، نادیده میگیرند. ممکن است قلدری به این شکل نباشد که فردی مستقیما عنوان کند «میخواهم تو را کتک بزنم یا میکشمت»، بلکه گفتن همین جمله که «از حضور در مهمانی یا بازی فوتبال جمعه شب ناراحت نباش، ما نمیخواهیم تو را آنجا ببینیم» نیز همان تاثیر را بر روان میگذارد؛ در واقع فرد از تمسخر یا طرد شدن میترسد. قلدری مجازی شامل طرد کردن، ایجاد شایعات، تمسخر و تشویق دیگران به دست انداختن یک نفر است. یا مثلا چند دوست در یک گروه واتس اپ هستند و ناگهان یکی از دوستانشان را از گروه حذف میکنند.
توماس میگوید والدین باید از آنچه فرزندانشان - چه بچههای کوچکتر و چه نوجوانان - در فضای مجازی انجام میدهند آگاه باشند. این روزها بچهها اغلب آنلاین هستند، به خصوص از ابتدای همهگیری کرونا. گاهی اوقات آنها میگویند که دارند بازیهای ویدیویی انجام میدهند، گاهی اوقات با دوستانشان گپ میزنند، اما گاهی اوقات درگیر چیزهایی میشوند که میتواند ترسناک یا ناامن باشد - حتی از نظر فیزیکی و مطمئناً از نظر ذهنی و احساسی هم چنین خواهد بود.
توماس میگوید: «کودکان مجبورند با چالشهای پیچیدهای که همیشه در دوره نوجوانی با آنها روبرو میشدند، مواجه گردند و بعلاوه با همه عوارض جدیدی که کووید به همراه داشته است مانند استرسهای خانوادگی بیشتر، استرس مالی، انزوا و عدم اطمینان نیز کنار بیایند.»
لئونارد میگوید که او و همسرش با تینا، دخترشان صحبت کردند؛ «ما به او گفتیم که چقدر او را دوست داریم و متوجه هستیم که او دوران واقعاً سختی را سپری میکند و به او اطمینان دادیم که ما همواره در کنارش هستیم.» تینا با گریه اعتراف کرده اکنون که به مدرسه بازگشته است از اینکه به کووید-۱۹ مبتلا شود دائما نگران و مضطرب است. او از اینکه در دوران قرنطینه چند کیلو وزن اضافه کرده و برخی از بچههای مدرسه مسخره اش میکردند و او را «تینا قل قلی» صدا میزدند، ناراحت بود.
تینا به والدینش گفته بود: «هر جا که میروم احساس میکنم یک چیزی مدام مرا از درون میخورد.» او از اینکه والدینش از نمرات او عصبانی نبودند، احساس آسودگی میکرد و پذیرفته بود که به روانشناس مراجعه کند. در ادامه لئونارد و همسرش با پزشک مراقبتهای اولیه خود تماس گرفته و او آنها را با تیمی از روانپزشکان، پرستاران روانپزشکی و سایر پزشکان بهداشت روان ارجاع داد. تینا درمان را با یک مددکار اجتماعی دلسوز شروع کرد.
پائولا میگوید: «فکر میکنم بهترین توصیهای که به من میشود و توصیهای که من میتوانم به والدین دیگر کنم، این است که به احساس خود اعتماد کنند. شما فرزندانتان را میشناسید و میدانید که چه زمانی به چیزی نیاز دارند.
در حال حاضر پائولا و کوین هر هفته در جلسات درمانی شرکت میکنند. او میگوید: «ما به جلسات خانوادگی میرویم، کوین به مشاوره فردی و گروه درمانی میرود و یک متخصص داروهای او را تجویز میکند. ما و مشاوران او همیشه علائم اضطرابش را زیر نظر میگیریم و در صورت بروز، آنها را درمان میکنیم.»
منبع: webmed