آنطور که تقویم نشان میدهد امروز ۵۳۲روز است که آب خوش از گلوی فعالان تالار شیشهای پایین نرفته است. میزان کاهش ارتفاع شاخص کل بورس تهران در این مدت به حدود ۴۰درصد رسیده، اما هستند سرمایهگذارانی که بیش از ۶۰درصد از ثروت خود را از دست دادهاند. بورسی که سال گذشته میزبان سرمایههای گریزان از تورم بود این روزها به شکنجهگاهی تبدیل شده که نهتنها غیرحرفهایها بلکه سهامداران قدیمی نیز تمایلی به حضور در آن ندارند. متغیرهای بنیادی از ارزندگی بازار و سهمها سخن میگویند، اما خریداری در این بازار مشاهده نمیشود. دلیل چیست؟ به نظر میرسد ترس سرمایهگذار از ریسمان سیاه و سفید بورس، فقر تحلیلی پس از سودهای تصادفی۹۹، جذابیت سرمایهگذاری در بازارهای غیرمولد، سیطره «نابازار» در تالار شیشهای، اصرار سیاستگذار به حمایتهای مصنوعی به جای توجه به تخریب خلاق، از دست رفتن اعتماد عمومی به متولیان اقتصادی و در نهایت عدم قطعیت در متغیرهای بیرونی هفتخوانی هستند که منابع جدید برای رسیدن به درب ورودی تالار شیشهای با آن مواجهاند.
به گزارش دنیای اقتصاد، روزهای نزولی بورس تهران ادامه داد و آنطور که تقویم نشان میدهد ۵۳۲ روز است که آب خوش از گلوی فعالان تالار شیشهای پایین نرفته است. با یک محاسبه ساده میزان کاهش ارتفاع شاخص کل بورس تهران در این مدت به حدود ۴۰درصد رسیده اما هستند سرمایهگذارانی که بیش از ۶۰درصد ثروت خود را از دست دادهاند. حالا مدتهاست که بورس به شکنجهگاهی پرریسک تبدیل شده که نهتنها غیرحرفهایها بلکه سهامداران قدیمی نیز به دلیل سیطره «نابازار» ماندن در آن را تاب نمیآورند. بررسیها نشان میدهد از آغاز سقوط نماگرهای بورسی در میانه تابستان ۹۹ تا امروز، بیش از ۱۰۰هزارمیلیارد تومان سرمایه حقیقی از گردونه معاملات سهام خارج شده و به ناچار راهی دیگر گزینههای سرمایهگذاری شده است و در حالی که تمامی متغیرهای بنیادی از ارزندگی بازار و سهمها سخن میگویند اما خریداری در تالار شیشهای مشاهده نمیشود. اما دلیل چیست؟ به نظر میرسد ترس و واهمه بورسیها پس از تبخیر ثروتهایی که بخشی از آن نیز اهرم بود، بیتوجهی به تحلیل و مولفههای بنیادی که میوه کسب سودهای تصادفی در سال گذشته است، رقابت ناجوانمردانهای که از سوی بازارهای موازی و البته غیرمولد همچون مسکن به دلیل نبود مانع که همانا مالیات اصلی مسکن است به راه افتاده و به مکنده سرمایههای بورسی تبدیل شده است، عدمجذابیت بورس به قوانین ناکارآ و فقر ابزار، غفلت بیپایان سیاستگذار و اصرار به حمایتهای مصنوعی به جای تلاش برای تبدیل «نابازار» به «بازار»، از دست رفتن اعتماد به بورس و متولیان اقتصادی کشور و پابرجا بودن عدمقطعیت نسبت به متغیرهای بیرونی، هفت خوانی است که مانع از بازگشت منابع به بورس تهران میشود.
یکی از موانع جدی بازگشت منابع به تالار شیشهای را میتوان به تجربه تلخ سهامداران بهویژه تازهواردها در ۱۷ ماه گذشته ارتباط داد. جایی که در صعود پرسود بورس طی ماههای نخست سال ۹۹، شاهد ورود سراسیمه پولهای حقیقی به گردونه معاملات سهام بودیم. پولهایی که به راحتی و بدون زحمت هر روز سودی به آنها اضافه میشد و صاحب خود را متقاعد میکرد تا پرتفوی بزرگتری تشکیل دهد. به عبارتی هیولای طمع در آن روزهای رویایی کار خود را کرد تا برخی از کارگزاریها اعتبار دریافت کنند و برخی دیگر سراغ دوستان و آشنایان خود را بگیرند تا سرمایه بیشتری را وارد بورس کنند. در ادبیات مالی به این کار «اهرم» گفته میشود. یعنی فرد به کمک سرمایههای قرضی که همان اهرمها هستند، به دنبال رسیدن به سودهای بیشتری است. اهرمهایی جذاب که در ابرنوسانهای صعودی، بسیاری را به دام میاندازند. فرض کنید که شما ۱۰میلیون پول دارید و ۱۰۰میلیون سرمایه قرضی جذب میکنید. در چنین حالتی اهرم شما ۱۰ است. حالا هر یکدرصد سود روی پرتفوی جدید، تبدیل به ۱۰درصد سود میشود. یعنی فقط با دریافت ۲۰درصد سود روی یک سهم، سرمایه شما سه برابر (۲۰۰درصد رشد) میشود. اما جایی میتوان از ترسناک بودن اهرم آگاه شد که بازار روی دیگر خود را نشان دهد. فرض کنید در این فرآیند شما ۱۰درصد زیان کنید. این زیان اهرمی سبب میشود شما کل ثروت خود را برای برگرداندن پولهای قرضی از دست بدهید.
این اتفاقی است که در ۵ ماه نخست سال ۹۹ برای بسیاری از نوسهامداران بورس تهران رخ داد و برخی که کم تعداد نیز نبودند، کل ثروت خود را به واسطه سرمایههای قرضی از دست دادند. سرمایههایی که میپنداشتند در مدت زمان کوتاهی چند برابر میشود و به راحتی دین خود را ادا کرده و در نهایت سودی قابلتوجه میاندوزند. اما این اتفاق نیفتاد. طبیعی است که در چنین شرایطی سهامداران مذکور از ریسمان سیاه و سفید ترسیده و حتی با وجود آنکه کارشناسان از فرصت طلایی برای ورود به تالار شیشهای سخن میگویند، دست نگه داشته تا شرایط مطمئنتر شود. این موضوع یکی از مهمترین مواردی است که سبب شده شاهد خواب تقاضا در بورس تهران باشیم.
به جرات میتوان گفت بخش اعظم سودهایی که در ابتدای سال گذشته به پرتفوی سهامداران اضافه میشد، سودهای تصادفی بود. سودهایی که در آن برش زمانی بدون در نظر گرفتن نوع چینش پرتفو، از آن تمامی سهامداران شد اما بسیاری این سودها را حاصل دانش و مهارت خود میپنداشتند. نسیم طالب در کتاب نقش شانس (Fooled By Randomness) که در سال ۲۰۰۱ نوشت به این نکته اشاره کرد که «مردم به عواملی که پشت پرده هر اتفاقی وجود دارد توجهی ندارند و گمان میکنند همه چیز بر اساس یک روند منطقی پیش میرود.» از نظر طالب، مردم موفقیتها و دستاوردهای خود را حاصل دانش و مهارت خود میپندارند، در صورتی که بسیاری از این رویدادها تصادفی است و پای احتمالات در میان است. از نظر او یک نمونه بارز این تفکر اشتباه در بازار سهام بهویژه در دورههای صعودی رخ میدهد. کسی که در روزهای سبز بورس، خود را یک سرمایهگذار قابل میداند، در واقع یک فرد خوششانس است. همین شناسایی نادرست منشأ کسب سودهای تصادفی است که تبعات بعضا جبرانناپذیری به همراه دارد و موجب میشود افراد از اصول تحلیلی خود فاصله بگیرند چرا که در یک دوره هر چه خریدند، سود داشت.
به عبارتی با چرخش مسیر بازار همان عامل شانس و تصادف که در گذشتهای شیرین به نفع این افراد عمل کرده بود، روزی به آنها پشت میکند و شکستهای سنگینی را برای این گروه از سهامداران رقم میزند. سال گذشته و حتی پیش از آنکه شاخص کل بورس تهران ۷ رقمی شود، بسیاری از کارشناسان ارزشی و بنیادیکار هشدار دادند که سودهای تصادفی در مسیرهای دائما صعودی و سهام هر روز صف خرید، چگونه میتواند به انحراف تحلیلی افراد منجر شود، چراکه فرد به جای ترغیب شدن به کسب مهارتهای تحلیلی و آموزش دیدن، با توهم تحلیلگر شدن مواجه شده و درست در زمانی که لازم است متوجه بزرگ شدن روزانه حباب بازار و فاصله گرفتن سهام از سطوح ارزندگی شوند و قبل از آنکه دیر شود، سهام خود را به فروش برسانند، پرتفوی خود را با پولهای عمدتا قرضی بزرگ و بزرگتر کردند. بررسی آمارها نیز نشان میدهد بخش عمده پولهای وارد شده به گردونه معاملات سهام در سال ۹۹، مربوط به روزهای پایانی این برش زمانی بود.
اگر بخواهیم دقیقتر ببینیم از ۹۵هزار میلیارد تومان سرمایه حقیقی جذب شده به معاملات سهام بورسی (از ابتدای سال ۹۹ تا ۱۹ مرداد ۹۹)، بیش از ۵۶هزار میلیارد آن (حدود ۶۰درصد) مربوط به دادوستدهای تابستان بود که نشان میدهد رویای کسب سودهای آسان، باعث شده چشم سهامداران به تحلیلها بسته شود و بدون توجه به تمامی آلارمها به خرید ادامه دهند. موضوعی که اثر آن را در دادوستدهای این روزهای بازار سهام مشاهده میکنیم. نفت به سمت کانال ۹۰ دلار در حرکت است، مس در مرز ۱۰هزار دلار معامله میشود. دلار نیما در کانال ۲۴هزار تومان قرار دارد و در مقابل دلار آزاد، نشان داده قرار نیست فعلا ریزش شدیدی را تجربه کند.
شنیدهها حاکی از آن است که دلار ۴۲۰۰ در محاسبات سال ۱۴۰۱ جایی نخواهد داشت. تورم و صعود قیمتهای جهانی به افزایش محسوس رشد اسمی سود شرکتها انجامیده و حالا احتمال احیای برجام، رسیدن به سودهای واقعی را نیز ممکن کرده است و از همه مهمتر آمارها نشان میدهد افت رقم خورده در ۱۷ ماه گذشته، قیمت سهام را به ارقامی بسیار پایینتر از سطوح ارزندگی رسانده و نسبت قیمت به درآمد پیشرو بازار نیز بر اساس گزارش اجماع تحلیلگران از محدوده ۲۲ واحدی مرداد ۹۹ اکنون به کمتر از ۶ مرتبه تعدیل شده است. با این حال خبری از خریدار نیست.
آمارها به خوبی گویای آن است که بخش عمده سرمایههای گریزان از بورس، راهی بازارهای رقیب شدهاند. مهمترین رقیب تالار شیشهای اما در این روزها، بازار ملک است. اما دلیل چیست؟ چرا سرمایهها باید به سمت بازاری بروند که از میزان پایین نقدشوندگی رنج میبرند؟ جذابیت عامل اصلی ورود سرمایههای فراری از بورس به سمت بازار ملک است. بد نیست نگاهی به نظرسنجی یک ماه پیش ایسپا بیندازیم. مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، در یک نظرسنجی از مردم پرسیده بود «اگر مبلغی پول داشته باشید ترجیح میدهید در کجا سرمایهگذاری کنید؟» بیشاز ۳۶درصد مردم، گزینه زمین و مسکن را انتخاب کرده بودند و در مقابل تنها ۲/ ۱ درصد به بورس رای داده بودند. آنچه به جذابیت معاملات ملکی افزوده، فرش قرمزی است که سیاستگذار برای سرمایهگذاران در این بازار گسترده است. بازاری غیرمولد که به علت «خلأ اهرم ضدسفتهبازی»، به مکنده سرمایههای بورسی تبدیل شده است. این فرش قرمز با معافیت ملاکان از مالیات اصلی ملکی یعنی «مالیات سالانه بر ملک» و سرگرم شدن سیاستگذار به مالیات فرعی همچون همچون «مالیات بر خانههای خالی» و «مالیات بر خانههای لوکس» پهن شده است.
«دامنه نوسان»، «حجم مبنا»، «قیمتگذاری دستوری»، «اعمال سلیقهای قوانین» و «دخالتهای دولتی» تنها بخشی از مصیبت بورسبازان در سالهای گذشته است که البته عمر کوتاهی نیز ندارد. بیراه نیست اگر بگوییم این روزها از هر سهامداری (چه از بدنه کارشناسی و چه نوسهامداران کمتجربه) در خصوص متهم اصلی وضعیت فعلی بازار سرمایه بپرسیم، بدون تامل از موارد فوق نام میبرند. سهامدارانی که حالا ۵۳۲ روز است از روند فرسایشی بازار به تنگ آمدهاند و هر روز شاهد بر باد رفتن بخش دیگری از سرمایه خود هستند. به این ترتیب مهمترین ضربه بر پیکر تالار شیشهای و سهامداران از جانب دست مرئی «نابازار» در بورس که همانا دولت و دخالتهای دولتی است، زده شد؛ جایی که خطاهای سیاستگذاری مکررا تکرار میشود اما «نابازار» جای خود را به «بازار» نمیدهد و بورس را به شکنجهگاهی پرریسک تبدیل کرده که نهتنها غیرحرفهایها بلکه سهامداران ارزشی نیز به دلیل سیطره «نابازار» دیگر ماندن در آن را تاب نمیآورند.
غفلت بیپایان سیاستگذار ادامه دارد. یک روز مصر است تا با ۱۰ فرمان حمایتی بورس را احیا کند و روز دیگر از اختصاص بخشی از منابع صندوق توسعه ملی به این «نابازار» سخن میگوید، آن هم در شرایطی که به گفته کارشناسان مالی، نیاز اصلی یک بازار سهام کارآمد، نه پولپاشی از محل منابع عمومی، بلکه تطبیق ریزساختارهای بورس با پیشنیازهای شکلگیری بازارهای شفاف و کارآمد و بسترسازی برای بهبود فضاست. به این ترتیب سیاستگذاریها به سمتی سوق یافته که به جای راهبرد «تخریب خلاق»، بورس هم مانند سایر بخشهای اقتصاد به یک حوزه رانتی با چارچوبهای ناکارآمدتر از گذشته تبدیل شده که با هر مشکلی دست نیاز به سوی دولت دراز میکند.
یکی از نکاتی که در صحبت با سهامداران و کارشناسان بورسی برای توصیف حال و هوای ابری این روزهای تالار شیشهای به آن میرسیم، «بیاعتمادی بورس به متولیان اقتصادی» است. سرمایهگذارانی که در فاز شیدایی سال ۹۹ با تبلیغات گسترده و پرهیاهوی دولت و متولیان بازار سرمایه و در اوج قیمتهای حبابی به جمع بورسیها پیوسته بودند و حالا با آب رفتن بعضا ۶۰ تا ۷۰درصدی سرمایههای خود، یا از بازار خارج شدهاند و با افسوس به گذشته مینگردند یا به ناچار منتظر آینده نشستهاند. به هر حال دیگر اعتمادی به سیاستگذاران اقتصادی ندارند. حتی از آن دعوت بیمناسبت نیز که بگذریم، متولیان بورس و اقتصاد کشور در ۱۷ ماه گذشته نشان دادهاند که از قدرت یا جسارت کافی برای تغییر اوضاع و احیای بورس بیبهرهاند یا شاید نمیخواهند رونق به تالار شیشهای بازگردد. از این رو قریب به اتفاق فعالان بازار سهام معتقدند تا زمانی که این اعتماد از دست رفته، احیا نشود، بورس هم به روزهای رکودی و پرزیان خود ادامه میدهد و نمیتوان انتظار داشت منابع به سمت بازار سهام تغییر مسیر دهند. آن هم در دورهای که بورس به «زمینی سوخته» تبدیل شده است.
این پدیده را میتوان با اصول مالی- رفتاری توضیح داد. وقتی یک کلاس دارایی (در اینجا سهام) برای مدت زمان طولانی، به فاز اصلاحی فرو برود، به بازاری غیرجذاب و حتی منفور تبدیل خواهد شد و به اصلاح مورد «قهر عمومی» قرار میگیرد. این پدیده درباره بازارهایی که با معضل تشکیل حباب قیمتی مواجه بودند، بیشتر مشاهده میشود، چراکه در آن دوره صعودی شاهد هجوم سرمایهگذاران غیرحرفهای خواهد بود. سرمایهگذارانی که به دلیل نداشتن تجربه معامله در دورههای نزولی بازار، پس از تغییر فاز، هراسانتر شده و رفتارهای پرهیجانتری نشان میدهند. در مجموع بهنظر میرسد بورس به «سرزمین سوخته»ای تبدیل شده که شاید مدتها امکان کشت مجدد و برداشت محصول پربازده از آن سخت و حتی غیرممکن باشد؛ آن هم در زمانی که اعتماد عمومی نسبت به آن و متولیان آن از بین رفته است.
از همه موارد ذکر شده که بگذریم، این روزها فضای اقتصادی و سیاسی کشور در بالاترین سطح نااطمینانی و عدمقطعیت نسبت به متغیرهای بیرونی عجین شده است. فضایی که بخش عمده آن به شرایط مبهم مذاکرات هستهای بازمیگردد. این رکود را میتوان در دیگر بازارها نیز تاحدودی مشاهده کرد. جاییکه هر روز خبری درباره مذاکرات هستهای به بازار مخابره میشود. برخی از این اخبار امید به احیای برجام را پررنگ میکنند و شاید تنها یک روز بعد خبری حول این ماجرا، همه امیدها را نقشبرآب میکند. این مهم از آنجا برای بورسبازان حائز اهمیت است که میتواند انتظارات تورمی را دستخوش تغییر کند و بیشترین اثر آن بر نرخ دلار منعکس خواهد شد. بورس تهران بازاری است که بیش از ۶۰درصد از ارزش کل آن در اختیار شرکتهای کامودیتیمحوری است که شاید تعداد زیادی نباشند اما به واسطه مقیاس بزرگ، نقش تعیینکنندهای در روند نماگرهای بورسی ایفا میکنند. درآمد این شرکتها بهصورت دلاری کسب شده و از این رو به واسطه نوسان نرخ دلار (البته نه در بازار آزاد) با نوسان درآمد و در نهایت سود مواجه خواهند شد. به این ترتیب عدمقطعیت تحولات غیراقتصادی و شنیدهشدن اخبار متناقض در اینخصوص سبب تردید و سردرگمی بورسبازان شده است.