نام اکبر هاشمیرفسنجانی در تمام ابعاد عرصه سیاست در ۴۰ سال گذشته به وضوح قابل مشاهده است؛ در تمام ابعاد و در تمام جزئیات. حتی در دورانی که او در حاشیه قرار میگیرد، سایه او بر سر منتقدانش هم گسترده است و مخالفانش هویت خود را در ضدیت با هاشمی تعریف میکنند؛ چه دومخردادیها در میانه دهه ۷۰ و چه احمدینژاد و اصولگرایان در میانه دهه ۸۰. هرچند در عرصه سیاست داخلی انتقادهای منتقدان او قابل شنیدن است و بههیچوجه نمیتوان در این زمینه یکطرفه به قاضی رفت، اما در عرصه سیاست خارجی رویکرد هاشمی را یکدستتر میبینیم و با شخصیتی مواجهیم که در هر برهه کوشیده تا تنشزدایی، مهمترین اصل سیاست خارجی ایران باشد.
روزنامه شرق به بهانه سالگرد درگذشت اکبر هاشمیرفسنجانی بهمنظور بررسی نقش او در سیاست خارجی ایران با صادق زیباکلام، فریدون مجلسی و جاوید قرباناوغلی به گفتگویی انجام داده که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، درباره نقش هاشمی در عرصه سیاست خارجی در چهار دهه اخیر به «شرق» گفت: «دهه ۶۰، دهه رادیکالیسم است و هاشمیرفسنجانی علیرغم آنکه هیچگاه تندرو نبود، اما جریان تندرو سالهای ابتدای انقلاب او را نیز با خود برد. علائمی نشان میدهد که او تمایل ذاتیاش همراهی با تندروها نبود، اما مانند روخانهای که همه را با خود میبرد، هاشمی را هم همراه کرد. من با مرحوم هاشمی درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر مفصل صحبت کردم که نتیجهاش شد کتاب هاشمی بدون روتوش. خلاصه همه آن صحبتها این بود که واقعا هیچکس هیچ طرح ویژهای برای جنگ بعد از فتح خرمشهر نداشت و هیچ نقشه راهی موجود نبود؛ زیرا هیچکس خواب آن را هم نمیدید که ایران بتواند در آن زمان خرمشهر را پس بگیرد و کلی اسیر و تجهیزات جنگی هم از عراقیها بستاند؛ نه عراقیها تصور میکردند و نه ایرانیها. اکنون میدانیم که تصمیم نهایی ادامه جنگ شد، اما آن روی سکه هم وجود داشت و کم مانده بود که آتشبس را بپذیریم. امام و آقای هاشمی نظری درباره ادامه یا توقف جنگ نداشتند.
برنامهای هم نبود که اگر بود در عملیات بعد از فتح خرمشهر یعنی رمضان شکست نمیخوردیم و اتفاقا اگر همین موضع یعنی ادامه جنگ با برنامه پیش میرفت، با توجه به پریشانی عراقیها شاید میتوانستیم بصره را تصرف کنیم. حالا اینکه چرا و چگونه جنگ ادامه یافت، موضوع مفصلی است؛ ازجمله اینکه برخی فرماندهان موافق و برخی دیگر مخالف ادامه جنگ بودند. هاشمیرفسنجانی در این موضوع موضعی میانه داشت و در نهایت شورای عالی جنگ بعد از رایزنیها تصمیم به ادامه جنگ گرفت و این تصمیم را پیش امام بردند و امام هم موافقت کرد. البته حالا و با عقل کنونی میگوییم که ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر کار درستی نبود، اما این را فراموش نکنید که این موضوع را امروز در سال ۱۴۰۰ و با عقل کنونی میگوییم».
او درباره نقش هاشمی در موضوع مکفارلین اظهار کرد: «نقش هاشمیرفسنجانی در موضوع مکفارلین تا حدی است که فاصله ایران و آمریکا در برقراری ارتباط به اندازه یک مو رسیده بود که ماجرا از سوی نیروهایی در لبنان لو رفت. آقای هاشمی با مکفارلین دیدار داشت و امام هم در جریان این دیدار بود، اما به هر حال لو رفت. همین موضوع نشان میدهد که آقای هاشمی همواره اولا به دشمنی با آمریکا باور نداشته است و ثانیا میخواست از روابط ایران و آمریکا تنشزدایی شود و اگر با برنامهای که هاشمیرفسنجانی در ماجرای مکفارلین داشت، کارها پیش میرفت چهبسا جنگ زودتر تمام میشد».
زیباکلام در پاسخ به این پرسش که اگر هاشمی همواره به تنشزدایی با آمریکا باور داشت، چرا در موضوع تسخیر سفارت آمریکا سمت مرحوم مهندس بازرگان نایستاد؟ گفت: «در آن زمان همه موافق تسخیر سفارت بودند؛ که نبود؟ همه بودند؛ از سعید حجاریان، خاتمی، مهندس موسوی، آیتالله منتظری و قطبزاده تا احمد شاملو، لاهیجی، ابراهیم یزدی، کانون نویسندگان و حتی خود نهضت آزادی همه و همه از تسخیر دفاع کردند و فقط و فقط مرحوم مهندس بازرگان یکتنه ایستاد و با تسخیر سفارت مخالفت کرد که نور به قبرش ببارد».
این استاد دانشگاه درباره نقش هاشمی در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ خاطرنشان کرد: «این موضوع بر اساس حدس و گمان نیست؛ زیرا آقای هاشمی در آن زمان مسئولیت جنگ را بر عهده داشت. او از سالهای ۶۵ و ۶۶ متوجه شده بود که در ادامه مسیر جنگ کاملا به ضرر ماست. عراق بسیار قوی شده بود و ایران ضعیف. هاشمی فهمیده بود اگر جنگ به همین منوال پیش برود، ممکن است عراق به اهداف شکستخورده سال پنجاهونهش برسد؛ ازجمله تسخیر اهواز، آبادان و خوزستان. عراق اوضاعش بد نبود و ما از نظر اقتصادی با مشکل مواجه شده بودیم، استقبال مردم از حضور در جبههها کاهش یافته بود و ایران عملا نمیتوانست نفت بفروشد.
در چنین شرایطی هاشمی میخواست جنگ تمام شود، اما برخی میگفتند جنگ، جنگ تا پیروزی. همه اینها باعث شده بود در آن فضا به راحتی نمیشد از پذیرش قطعنامه سخن گفت. هاشمیرفسنجانی حدود یک سال دنبال این بود که مقدمات گفتن این موضوع را که دیگر ادامه جنگ میسر نیست، فراهم کند و در این مسیر محسن رضایی را هل داد که احتیاجات نظامیات را کامل بگو. او هم به خیال اینکه قرار است احتیاحهای نظامی تأمین شود همه را گفت. مرحوم هاشمی هم آن درخواستها را پیش امام برد و گفت آیا میتوانیم این میزان نیاز نظامی را تأمین کنیم؟ اگر نمیتوانیم باید جنگ را تمام کنیم و امام هم که حرف هاشمی را قبول داشت، قطعنامه را پذیرفت.
آقای هاشمی گفت من تمام مسئولیت را بر عهده میگیرم و میگویم قصور از من بوده است، اما امام گفت نیازی نیست و خودم مسئولیت بر عهده میگیریم و آن جمله معروف را گفت که جام زهر را نوشیدم. واقعیت این است که هیچکس به جز هاشمی نمیتوانست امام را مجاب به پایان جنگ کند و من باور دارم بزرگترین خدمت اکبر هاشمیرفسنجانی به ایران در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود». این تحلیلگر سیاسی درباره سیاست خارجی ایران در دولت هاشمی بیان کرد: «بعد از جنگ آقای هاشمی اصلا نمیخواست دشمنی با آمریکا ادامه داشته باشد، اما فکر میکرد حالا خیلی ضرورتی ندارد که وارد حوزه رابطه با آمریکا شویم؛ زیرا فعلا کاری با این کشور نداریم و باید به سازندگی بپردازیم، اما در عین حال نمیخواست که هیچ تنشی میان ایران و آمریکا به وجود آید. پس کار مهم دیگر او جلوگیری از تنشهای احتمالی با آمریکا در مدت هشتساله ریاستجمهوریاش بود. از سوی دیگر رابطه با عربستان بهشدت خوب شد؛ به نحوی که از پیروزی انقلاب تاکنون ارتباط ایران و عربستان در هیچ مقطعی به خوبی دوران ریاستجمهوری آقای هاشمی نبود.
او نشان داد علیرغم وابستگی عربستان به آمریکا، ایران هیچ دشمنیای با این کشور ندارد. کار مهم دیگر او این بود که وقتی عراق به یمن حمله کرد و آمریکا برای دفاع از یمن وارد عمل شد، جلوی دخالت ایران در موضوع را گرفت. برخی در آن زمان میگفتند گرچه با صدام مشکلات زیادی داریم، اما اکنون باید اختلافات را با عراق کنار بگذاریم و همراه با عراق با آمریکا بجنگیم که هاشمیرفسنجانی مانع تحقق این سیاست شد؛ وگرنه هیچ بعید نبود چنین شود».
زیباکلام درباره نقش هاشمی در سیاست خارجی از روی کار آمدن دولت اصلاحات تا روی کار آمدن دولت روحانی گفت: «ببینید وقتی دولت اصلاحات روی کار آمد عملا آقای هاشمی به حاشیه رانده شد و نقشش تشریفاتی شد. این حالت در دولت احمدینژاد تشدید شد تا حدی که به یاد داریم وقتی استاندار کرمان در دولت احمدینژاد به استقبال هاشمی که ریاست مجمع تشخیص را بر عهده داشت، رفت برکنار شد. هاشمی را در عرصه سیاست، خاصه در حوزه سیاست خارجی نمیبینیم تا آنکه در سال ۹۲ نامزد انتخابات شد که به گفته حیدر مصلحی اگر نامزد میشد حتما رأی میآورد، اما رد صلاحیت شد. او از آقای روحانی حمایت کرد و مهمترین توصیهاش به روحانی ترمیم روابط خارجه بود که در نهایت سیاست هاشمی در بهبود روابط با غربیها موفقیتآمیز بود و روحانی و دولتش توانستند برجام را به ثمر بنشانند؛ هرچند بعد از آن اتفاقات دیگری رخ داد که برجام با چالشهایی اساسی مواجه شد».
فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین و تحلیلگر مسائل سیاست خارجی، درباره نقش هاشمی در حوزه سیاست خارجی به «شرق» گفت: «آقای هاشمی پیش از انقلاب برای ما چهرهای ناشناس بود. او تحصیلات حوزوی داشت و وقتی وارد عرصه سیاست شد، بسیاری از مسائل را نمیدانست، اما به سرعت متوجه شد تصوراتی که در دوران طلبگی از اداره کشور داشته با واقعیت موجود کشورداری کاملا متفاوت است.
من آقای هاشمی را فرد بسیار باهوشی میدانم؛ زیرا به محض آنکه در قدرت مستقر شد، شروع به آموختن کرد و کاملا میبینیم او بعد از ۱۰ سال از سیاستورزی فردی نیست که با انتقادهای طلبگی با رژیم قبل مواجه میشد. هاشمیرفسنجانی روزبهروز به سمت واقعگرایی رفت و کسب اطلاعات کرد و فهمید کشور را با شعار نمیشود اداره کرد و دریافت که نمیتوان گفت ما آمدهایم سیاستهای کلی جهانی را تغییر دهیم. او متوجه شد سیاست خارجی کسب منافع ملی است. به یاد دارم او در گفتوگویی در پاسخ به این پرسش که چرا جنگ را پایان نمیدهید، گفت باید به جایی برسیم که دستمان در جنگ پر باشد تا با قدرت جنگ را به پایان برسانیم. گرچه من با این نظر مخالفم و باور دارم جنگ تحت هر شرایطی باید تمام شود، اما به هر حال او تفکری برای خود داشت و هرچند هاشمی را میتوان در طولانیشدن جنگ مؤثر دانست، اما در خاتمه جنگ هم -ولو دیرهنگام- بسیار مؤثر بود».
او ادامه داد: «آقای هاشمی فرد جاهطلبی بود؛ چه در حوزه شخصی و چه در حکومتی. با ویژگیهای شخصیاش کاری نداریم، اما در حکومتداری جاهطلب بود. به این معنا که میخواست از خود میراثهایی به جای بگذارد؛ مانند تمام پروژههای عمرانی و پتروشیمی. به هر حال همه نشانهها حاکی از باهوشبودن او است که با این هوشش هر کاری خواست کرد؛ از کنارزدن دولت موقت و بهدستگرفتن قدرت کامل در حکومت تا قدرت فرماندهی جنگ و اختیارش در پایاندادن به جنگ». مجلسی در پایان در پاسخ به این پرسش که مهمترین فراز و فرود سیاست خارجی هاشمی را چه میدانید، گفت: «مهمترین فرودش حمایت از اشغال سفارت آمریکا بود و مهمترین فرازش نقش او در ماجرای مکفارلین است که البته لو رفت».
جاوید قرباناوغلی، دیپلمات پیشین و تحلیلگر مسائل سیاست خارجی نیز درباره این موضوع به «شرق» گفت: «هاشمی چند ویژگی داشت که او را کاملا از دیگران متمایز میکرد. اولین وجه تمایز هاشمی واقعگرایی بود. در گذشته توقف نمیکرد و با توجه به شرایط تصمیمگیری میکرد. چند نمونه را ذکر میکنم. نخست آنکه دوره هشتساله جنگ تحمیلی بدترین دوره روابط ما با آمریکا بود. شکافهای بین ایران و آمریکا آنچنان عمیق با احساسات و افکار عمومی در هم تنیده بود که کمتر سیاستمداری جرئت میکرد وارد سناریویی ولو تاکتیکی با آمریکا شود. ملاحظات متعددی سیاستمداران رده اول کشور را از ورود به پروندههایی که احتمال داشت به اعتبار سیاسی آنها لطمه بزند، منع میکرد. شرایط سالهای اول انقلاب و جنگ را مرور کنید؛ همه بر این باور بودند که همه مشکلات کشور زیر سر آمریکاست، کودتای نوژه، مسائل کردستان، ترکمنصحرا، خوزستان، شروع جنگ که باور بر این بود که با چراغ سبز آمریکا صدام به ایران حمله کرد و قسعلیهذا.
در چنین فضایی، موضوع مکفارلین را داریم. کسانی که در جزئیات قرار دارند، میدانند که تسلیحاتی که ما دریافت کردیم، چه نقشی در جنگ فاو و حدود ۹۰ روز پاتکهای سنگین عراق داشت. اگر اشتباه نکرده باشم، نزدیک به ۶۷ جنگنده عراق با موشکهای ضدهوایی که در همان پرونده گرفتیم، ساقط شد. به همان دلیلی که ذکر کردم، جریانی در داخل برای ضربهزدن به هاشمی، موضوعی را که کاملا سری بود به روزنامه الشراع لبنان داد. امام تمامقد به میدان آمد و از هاشمی دفاع کرد. قصه پرغصهای است و در این مختصر بیشتر نمیتوان به آن پرداخت».
او ادامه داد: «دوم آنکه کشورهای پولدار منطقه همهگونه حمایتهای مالی و لجستیکی را از صدام کردند. فرقی نمیکند از سر ترس و باجخواهی رژیم بعث عراق یا به دلیل مسئله عروبت و فارس. کارنامه عربستان بسیار سیاه بود، از کمکهای مالی تا لجستیکی و اطلاعاتی که اواکسهای عربستان اطلاعات به عراق میدادند. طبیعی بود که پس از پایان جنگ مسئله انتقام از حامیان صدام مطرح شود. هاشمی با درکی واقعبینانه خلاف جریان آب حرکت کرد. به سمت ترمیم روابط با دشمن دیروز رفت؛ چون از نفوذ این کشور در جهان اسلام و عرب و نقش ریاض در لابی جهانی به دلیل مسئله نفت و خریدهای کلان تسلیحاتی اطلاع داشت. هاشمی مبدع بازسازی و ترمیم روابط با عربستان شد. با آن سابقه تاریک در کنفرانس سران اسلامی در سنگال به سمت عبدالله که ولیعهد بود، رفت و در کنفرانس اسلامآباد این پروژه را نهایی کرد. برگزاری کنفرانس سران در تهران که در اولین سال خاتمی اتفاق افتاد، محصول همین دیپلماسی واقعگرایانه هاشمی بود. تردید نداشته باشید که اگر آن کار هاشمی نبود هرگز شاهد چنین رخداد بزرگ دیپلماتیکی در کشور نبودیم».
قرباناوغلی در پایان درخصوص نقش هاشمیرفسنجانی در به پایان رسیدن جنگ تصریح کرد: «سوم هم نقش منحصربهفرد هاشمی در پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ است. امروز همه بر این مسئله متفقالقولاند که این تصمیم و اقدام، کشور و انقلاب را از فاجعه بزرگی نجات داد.
در این پرونده نیز هاشمی مرد اول میدان بود که با بازی مرگبار با آبرو و اعتبار خود مصلحت کشور را بر مصالح شخصی خود ترجیح داد. در این مورد نیز مسائل زیادی برای گفتن وجود دارد که مجال آن نیست. دومین ویژگی هاشمی در عرصه دیپلماسی، نقش بیبدیل او در روابط با قدرتهای بزرگ جهان بود. هاشمی بنیانگذار روابط با اتحاد جماهیر شوروی بود. سفر تاریخی او به مسکو و توافقات آن سفر روابط ما را در سالهای بعد رقم زد که با سفر جناب خاتمی ادامه یافت. رابطه با چین و ژاپن نیز حاصل تیزبینی به ظاهر رئیس مجلس شورای اسلامی، ولی در واقع قدرتمندترین سیاستمدار کشور بود. البته این تمام ماجرا نیست و هیچ سیاستمداری هم مصون از خطا نیست».