«علی ماجدی»، اقتصاددان و سیاستمدار نامآشنایی است که در دوره نخستوزیری میرمحسین موسوی هم مسئولیتهای مهمی را بر عهده داشته است. او در آن دوران مشاور اقتصادی نخستوزیر میرحسین موسوی و همچنین در دورهای معاون کل وزارت امور اقتصادی و دارایی بوده است. ماجدی البته سفیر ایران در آلمان، ژاپن و برزیل هم بوده است.
او در گفتوگویی با شرق به سیاستهای اقتصادی دوران جنگ در ایران و سیاستهای اقتصادی دولتهای موسوی سخن گفته است. بخش هایی از این گفتگو را میخوانید:
شما هم اشاره کردید در دولت جنگ سمت اقتصادی داشتید. برخی از مقامات دولت آقای روحانی هم شرایطی را که بعد از ترامپ درگیر بودیم، به جنگ اقتصادی تشبیه کردند. سالهای اقتصادی بدی را گذرانده و میگذرانیم. تورم بالای ۴۰ درصد است و شرایط کشور از لحاظ اقتصادی خوب نیست. شما بهعنوان کسی که عملکردی اقتصادی در دولت جنگ و دولت مهندس موسوی داشتید، به نظرتان چه کاری الان اشتباه انجام میشود که با شکاف طبقاتی و تورمی در این سطح مواجه هستیم، اما در زمان جنگ با اینکه دولتهای بزرگ از عراق حمایت میکنند و ایران با آنها در حال جنگ بود، اینقدر وضعیت اقتصادی کشور بد به نظر نمیرسید.
یک خاطره میگویم. زمانی که معاون کل وزارت اقتصاد بودم، آقای مسعود نیلی معاون سازمان برنامه و بودجه بود. در آن زمان نرخ آزاد ارز ۷۰ تومان بود. تا زمان مهندس موسوی دلار هفت تومان بود. در آن زمان بحث این بود که نرخ ارز را از هفت تومان تغییر دهیم. مصر هم بودیم که نمیتوانیم نرخ ارز را تغییر دهیم، چون تورمزاست و یک عده هم میگفتند اگر نرخ ارز را تغییر دهیم بهتر از کسر بودجهای است که الان به مردم تحمیل میشود. فرمول اقتصادیاش هم این است که درآمدهای نفتی دولت را بانک مرکزی میخرد، ریال را به دولت میدهد. پایه پولی کشور هم همین است.
یک عده این روزها بحث میکنند. من کتاب پول و بانک را نوشتهام. پایه پولی ترازنامه بانک مرکزی است؛ یعنی بخش داراییها و بدهیها را در نظر بگیرید، میتوانید پایه پولی را دربیاورید. آن زمان با فرمول ثابت کردم هیچکدام از این حرفها درست نیست.
آثار تورمی کسر بودجه کمتر از تغییر نرخ ارز است، ولی کسر بودجه راه خوبی نیست؛ اما در مقایسه اینطور بهتر است. من آقای نیلی را به عنوان اقتصاددان قبول دارم و بعدها شاید نظراتمان به هم نزدیکتر شد، ولی آن زمان از نظر فرمولی ثابت کرده بودم اگر نرخ ارز را از هفت تومان، ۱۴ تومان کنیم، چقدر تورم ایجاد میکند و اگر به همین میزان کسر بودجه داشته باشیم چقدر.
پس یکی از راهها این بود که نرخ ارز ثابت نگه داشته شد.
من به مهندس موسوی گفتم شما برای همیشه نمیتوانید این کار را بکنید، چون در هر حال اینها فرمول اقتصادی است. وقتی قیمت بازار به تدریج گسترده میشود، خودش را به جامعه تحمیل میکند. به آقای موسوی گفته بودم این سیاست را نمیتوان برای همیشه ادامه داد. چون الان در زمان جنگ است و میخواهید تورم را به هر شکل که هست حفظ کنید تا به مردم فشار نیاید و تنشهای اجتماعی ایجاد نشود، این راه جواب میدهد، ولی درست نیست. حتما باید بین این دو تعدیل ایجاد کنیم، اما در زمان جنگ موقعیت مناسبی نبود.
بااینحال در زمان جنگ از این روش استفاده شد.
استفاده شد. محدودیتهایی به جای خودش ماند و بالاخره جواب داد. در واقع توانستیم فشاری را که روی دوش مردم بود، کم کنیم. یادم هست در مجلس مسخره میکردند میگفتند دولت قیمتگذار هستید نه خدمتگزار. ولی زمان جنگ راه دیگری نبود.
حتی زمان آقای رفسنجانی من را بهعنوان وزیر اقتصاد و بازرگانی معرفی کردند و ایشان که گفت شما هنوز همان تفکر را دارید، گفتم نگاه شما چگونه است؟ نگاه ما به جهان و ایران خیلی مهم است. من گفتم اگر شما نگاه توسعهای دارید، اگر رفاه و اقتصاد مردم برای شما اولویت دارد، تعامل با جهان باید تغییر کند؛ اما اگر اهداف سیاسی اولویت دارد، این توسعه اقتصادی این فاکتورش ممکن است لطمه ببیند.
ترجیح من بهعنوان یک فرد اقتصادی و سیاسی، توسعه اقتصادی است؛ اما شاید کسانی بگویند نحوه سیاست و نگاهمان به جغرافیای سیاسی جهان طوری است که سیاست برای ما مهمتر است. کاظمپور همیشه میگفت از اقتصاد خرج سیاست کردهایم. آنچه در ظاهر هم میبینیم و فاکتورها و المانها را میبینیم، معمولا این کار را کردهایم. برخی کشورها خودبهخود این دو را خیلی نزدیک به هم مدیریت میکنند؛ مثل ژاپن.
میتوان گفت تبعات اقتصادی دولت جنگ در دولت آقای هاشمی و دولتهای بعد خودش را نشان داد و با بار هزینه سیاسی که در پرونده هستهای از دولت آقای خاتمی شروع شد، همافزایی کرد و وضعیت اقتصادی کشور دگرگون شد.
وقتی نرخ ارز را رسمی تغییر میدهید، عملا پایه پولی را بالا بردهاید. حالا همه میگویند دست دولت در کسر بودجه است. کسر بودجه هست و شکی نیست، اما به محض اینکه قیمت رسمی ارز را تغییر دهید یا به بانک مرکزی اجازه دخالت بدهید، معادلات متفاوت میشود؛ یعنی عملا یک نوع تزریق پول زیاد در جامعه انجام میدهید.
اینکه میگویم پایه پولی یکباره افزایش پیدا میکند، یک دلیلش کسری بودجه است؛ چون داراییهای بانک مرکزی است که ارزهای خارجی به اضافه بدهی دولت و بدهی بانکهاست. هرکدام از این فاکتورها زیاد شود، عملا پایه پولی را بالا بردهاید و با ضریب فزاینده نقدینگی بالا میرود. حالا چه کسر بودجه داشته باشید که بدهی دولت است و چه ارز را بالا ببرید، هر دو آثار تورمی دارند.
در شرایط کنونی از لحاظ اقتصادی چه راهحلی برای برونرفت از این اوضاع وجود دارد؟
بههرحال باید هزینههای ارزی را کاهش دهیم. درآمدهای ارزی ما مشخص است. بخشی از این درآمدها، درآمد نفت است که مستقیم به بودجه نفت میآید. در درآمدهای جانبی مثل پتروشیمی که معمولا صادرکننده هستند، دولتها دنبال برگشت ارزشان بودهاند. تا زمانی که تکنرخی نشود، بخشی از آن برنمیگردد.
دلار آزاد حدود ۲۸ هزار تومان است، دلار نیمایی ۲۳ هزار و خردهای. پتروشیمی که صادرکننده است، اینجا سعی میکند کارش را کمارزش نشان دهد. اگر ارزش کارش یک میلیون دلار است، میگوید ۹۰۰ هزار دلار و صد هزار تا را سعی میکند در بازار بفروشد. این میزان صادرات خودش را کم نشان میدهد تا بتواند بخشی را به صورت آزاد بگیرد.
ما بیانضباطی پولی داریم. بانک مرکزی زمان آقای همتی نسبتا خوب عمل کرد. در این بیانضباطی پولی نباید شک کرد. وقتی نرخ ارز یکسان شود، این اتفاقها از بین میرود و صادرکننده پولش را بیاورد یا نه فرقی ندارد. دلار چندنرخی این انگیزه را میدهد که کسی وقتی کالا صادر میکند، میزان ارزش صادرات را کمتر اعلام کند که بخشی را نگه دارد یا خودش بهرهبرداری کند یا در بازار تزریق کند. دونرخیبودن این معایب را دارد. همه کالاها به همین صورت است.
یکی از شاهکارهای دولت اصلاحات، این بود که ارز تکنرخی شد و به این قضایا پایان داد. الان باید کسی رئیس کل بانک مرکزی شود. همیشه میگویند نرخ بالاتر خودش را حاکم میکند، اگر از این دونرخی نجات پیدا کنیم، بخشی از این ارزها که خارج میشود، برمیگردد. بخش دوم هم فرار سرمایه است.
همه میدانند که در کشور فرار مغزها و فرار سرمایه داریم. این همه خانه که در ترکیه خریداری میشود، سرمایه است که خارج میشود. چرا فرار سرمایه و فرار مغزها داریم؟ اینها سؤالات اصلی کشور است. اگر نمیخواهیم این اتفاقها بیفتد، گروهی که گرایش سیاسی ندارد، فاکتورها را کنار هم بگذارد و ببیند چرا جوانی که در این کشور فارغالتحصیل میشود، نمیخواهد اینجا بماند.
یکی از دانشگاهها در کانادا بررسی کرده بیش از ۹۰ درصد کسانی که در کنکورهای شیمی و فیزیک یا تحصیلکردههای دانشگاههای شریف، تهران و امیرکبیر بودند، در خارج از ایران هستند. ببینید چقدر ایرانی پروفسور خارج از ایران هست. چرا اینها در کشور نمیمانند؟ بالاخره هرکسی به کشورش علاقه دارد.
یک عده میگویند خب کشورمان را دوست داریم، اما میخواهیم زندگی کنیم. من معتقدم سرمایهگذاری در ایران سود بهتری دارد، اما باز هم ترجیح میدهند خارج از ایران سرمایهگذاری کنند. یکسری مؤسسات مطالعات اجتماعی مستقل باید باشد که اینها را بازیابی کرده و به مقامات کشور انتقال دهد، شاید بتوان راهحلی پیدا کرد.