جوانِ زن و بچه دوست ایلیاتی بعد از منصوب شدن به مقام فرمانداری نظامی تهران به جان زنان و دختران خرس انداخت، پادگان مرکز ۲ زرهی را به شکنجهگاه تمام و کمال تبدیل کرد، تودهایهای ارتش را قلع و قمع کرد، فداییان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد و پیرمرد محترمی، چون آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی را اذیت و آزار داد و لقب «قصاب تهران» را از آن خود کرد.
به گزارش ایسنا، امروز شصت و هشتمین سالروز انتصاب تیمور بختیار به فرمانداری نظامی تهران در سال ۱۳۳۲ است.
تیمور در سال ۱۲۹۳ در آغازین ماههای جنگ جهانی اول در روستای دزک از توابع شهرکرد از فتحلی خان و بیبی کوکب در قلعه دزک، محل زندگی ایل بختیاری متولد شد.
فتحعلیخان معروف به سردار معظم در سه دوره هشتم، نهم و دهم مجلس شورای ملی به نمایندگی از ایل بختیاری و شهرکرد وارد مجلس شورای ملی شد. او فرزند لطفعلیخان امیرمفخم معروف به امیر مفخم بختیاری وزیر جنگ کابینه نجفقُلیخان بختیاری ملقب به صَمصامالسلطنه، رییس الوزرای احمد شاه قاجار بود.
بیبیکوکب حاجی ایلخانی هم فرزند نصیرخان سردار جنگ، حاکم شهرهای اصفهان، کرمان و یزد و نماینده دوره چهارم شهرکرد در مجلس شورای ملی و از خانهای سرشناس ایل بختیاری بود.
عبدالحمید، مجید و منوچهر برادران تیمور بودند.
تیمور سواد اولیه را در مکتب خانهای در شهرکرد و دوره اول متوسطه را در دبیرستان ادب معروف به کالج انگلیسی در شهر اصفهان آموخت. زمینه خانوادگی و علاقمندی او به نظام موجب تمایل تیمور به دانشکده افسری شد، اما به دلیل طراحی طرح ترور رضا شاه در منطقه کندوان جاده چالوس به وسیله علیقلیخان سردار اسعد ملقب به سردار اسعد بختیاری، رفیق گرمابه و گلستان شاه و از نیروهای بختیاری موثر در نهضت مشروطه و بعد از آن، نتوانست مجوز ورود به این دانشکده را به دست آورد.
با لو رفتن طرح ترور رضا شاه توسط خبرچین رضا افشار، استاندار وقت اصفهان در ایل بختیاری، رضا شاه نسبت به بختیاریها که نقش پررنگ و تاثیرگذاری در نهضت مشروطه و فتح تهران در دوره محمدعلی شاه قاجار داشتند، بسیار بدبین شد طوری که دستور محروم شدن پسران ایلخانان بختیاری از حق تحصیل در دانشکده افسری کشور را داد.
طرح ترور موجب شد رضا شاه درخواست لطفعلیخان امیرمفخم معروف به امیر مفخم بختیار، پدربزرگ تیمور که خدمات شایانی به حکومت رضا شاه داشت را رد کند و همچنان با تحصیل تیمور در دانشکده افسری موافقت نکند.
چند ماه بعد از این مخالفت ابوالقاسم خان بختیار، عموی تیمور و حاکم شهرهای شهرکرد، اصفهان، کردستان و کاشان او و شاپور بختیار عموزادگان بختیاری را به کشور لبنان برد و در مدرسهی لائیک ثبت نام کرد و این دو پسر عمو دوره دوم متوسطه را در این مدرسه درس خواندند و دیپلم گرفتند و به زبان فرانسه مسلط شدند.
تیمور سه بار ازدواج کرد. ازدواج اول او درون ایلیاتی بود. همسر اول تیمور ایران خانم دخترِ خسرو خان سردار ظفر حاکم شهرهای یزد، کرمان، بلوچستان، اصفهان و مازندران و برادر کوچکتر علیقلیخان سردار اسعد ملقب به سردار اسعد بختیاری و نجفقُلیخان بختیاری مشهور به صمصامالسلطنه بود.
همسر دوم تیمور «قدرتخانم» از شاهزادگان قاجار و همسر عقدی سرهنگ یمینی، افسر بازنشسته ارتش و مدیر روزنامه «آرام» و منتقد تندروی دکتر محمد مصدق بود. طنازیها و دلرباییهای قدرتخانم به دلیل رفت و آمدهای بسیار به دفتر تیمور بختیار بالاخره کار خودش را کرد و به شهادت دکتر علی بهزادی، مدیر مجله «سپید و سیاه» در کتاب خاطراتش، بختیار به زور طلاق او را از سرهنگ یمینی گرفت و سرهنگ بخت برگشته را به اروپا تبعید کرد.
بعد از تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور و نشستن تیمور بختیار بر صندلی ساواک، دلباخته فرحدخت عباس طاقانی با نام مستعار پوران، خواننده مشهور عصر پهلوی و همسر عقدی عباس شاپوری، نوازنده ویولون و آهنگساز عامهپسند شد و پوران جذب قدرت، شهرت و ثروت بختیار شد و پس از حاشیههای بسیار از عباس شاپوری جدا شد.
با پایان آموزشهای تیمور در لبنان برای تکمیل تحصیلاتش به فرانسه رفت و وارد دانشکده سوارهنظام سنسیر پاریس شد و دو سال بعد با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد و در سال ۱۳۱۲ به ایران برگشت و در آکادمی نظامی شهر تهران مشغول تحصیل شد. او در سال ۱۳۱۵ وارد هنگ حمله جمشیدآباد تهران شد. در سال ۱۳۱۶ متصدی آجودانی هنگ ۲۲ سواره لشکر ۸ مکران و در سال ۱۳۱۷ به ترتیب متصدی رکن ۴ لشکر ۸ مکران، فرمانده و ستوان یک شد.
او در سال ۱۳۱۸ همزمان با جنگ جهانی دوم به اصفهان منتقل شد و سه سال بعد با درجهی سروانی به تهران برگشت. به جهت قابلیتهای فردی تیمور در سال ۱۳۲۳ به فرماندهی هنگ سوارحمله رسید و موجب جلب رضایت بیش از پیش افسران مافوق او شد.
بختیار در سال ۱۳۲۵ به عنوان رییس نظام وظیفه شهر زنجان منصوب شد و در جریان بلوای آذربایجان در پاییز ۱۳۲۵ به صورت داوطلبانه برای سازماندهی نیروهای پارتیزانی به منطقه خمسه زنجان که تحت نفوذ خاندان ذوالفقاری و نیروهای جدایی طلب دمکرات بود، رفت. وی در این مقطع زمانی با درجه سرگردی، فرمانده هنگ سوار شاپور بود.
در اسناد تاریخی درباره حمله تیمور بختیار به زنجان و سرکوب نیروهای فرقه جدایی طلب دمکرات آذربایجان، دو روایت متفاوت وجود دارد.
اسکندر دلدم در کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی» درباره این حمله نوشت: «در حوادث ۲۱ آذر ۱۳۲۵ که قوای ارتش برای سرکوب فرقه جدایی طلب دمکرات به تبریز و نواحی آن اعزام شدند، تیمور بختیار فرماندهی یکی از گردانهای قوای تحت امر سرلشکر ضرابی را برعهده داشت و به خاطر خلق و خوی عشیرهای و ایلیاتی و جسارت و بیرحمی که داشت، در مسیر میانه - مراغه و تبریز جنایات زیادی انجام داد و علیرغم آن که نیروی دمکراتها یا تسلیم شده و یا به داخل آذربایجان شمالی عقبنشینی کرده بودند، مردم بیدفاع و روستاییان و کشاورزان را به اتهامات واهی همکاری با دمکراتها قتل عام کرد و هر که را میکشت، به حساب دمکراتها میگذاشت و برای آن که آمار تلفات وارده به دشمن خیالی را بالا ببرد، چوپانان و زارعین را هم به عنوان دمکرات به گلوله میبست. در این حمله اعضای خاندان ذوالفقاری که زمین داران بزرگ زنجان بودند با تیمور بختیار همکاری نزدیکی داشتند.
ذوالفقاریها برای آن که بر وسعت زمینهای خود اضافه کنند، تیمور بختیار را به کشتار مردم بیدفاع و بیرون راندن آنها از مزارع و زمینهایشان ترغیب میکردند. سرگرد بختیار که در این لشکرکشی بیش از دیگران آدم کشته بود، در بازگشت به تهران، مورد تفقد ملوکانه قرار گرفت و به درجه سرهنگی ارتقا یافت و به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد.».
اما ارتشبد حسین فردوست از برجستهترین و موثرترین چهرههای سیاسی و اطلاعاتی عصر پهلوی ماجرای حضور تیمور بختیار در آذربایجان را این گونه روایت کرد: «در زمان حوادث آذربایجان مطلع شدم که تیمور برحسب خوی خود، داوطلبانه به ستون اعزامی به آذربایجان پیوسته و در ستون دوم تحت امر سرلشکر ضرابی در مسیر میانه – مراغه - تبریز به آن دیار رفته و در حوالی مراغه، داوطلب سرکوب یک پایگاه فرقه دمکرات شده است. جنگ سختی کرده و به کمک ذوالفقاریها با جسارت کامل به دمکراتها حمله برده و تعدادی را کشته و بقیه را فراری داده است. این تنها نبرد واقعی علیه نیروهای دمکرات بود و تیمور به خاطر آن، به درجهی سرهنگ دومی و اخذ نشان نائل شد.»
بیپروایی سرگرد تیمور بختیار در سرکوب نیروهای فرقه جدایی طلب دمکرات آذربایجان موجب آزاد شدن زنجان از تصرف آنان شد و مقامات ارشد نظامی به پاس تشکر از اقدامات تیمور، به او نشان افتخار و یک سال ارشدیت دادند و پس از مدتی فرمانده سوار هنگ ماکو شد و در سال ۱۳۲۷ به درجه سرهنگ دومی ارتقا یافت و در سال ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به دانشگاه جنگ رفت و با احراز شاگرد اولی و کسب درجه اول دانش در سال ۱۳۲۹ دوره فرماندهی و ستاد را به پایان رساند و رییس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی تحت فرماندهی سرتیپ حسین منوچهری معروف به بهرام آریانا قرار گرفت و در دوره نخستوزیری دکتر محمد مصدق به عنوان فرمانده تیپ زرهی به کرمانشاه رفت.
یکی از رویدادهایی که باعث ترقیِ بیشترِ بختیار شد، دفع شورش ابوالقاسم خان بختیاری، عموی تیمور بود. او یکی از خانهای با نفوذ ایل بختیاری بود و چهار سال قبلتر علیه حکومت مرکزی دست به شورش زده بود. ابوالقاسم خان در سال ۱۳۳۱ تیپ اعزامی ارتش را خلع سلاح و نابود کرد و هر از گاهی علیه حکومت مرکزی نافرمانی و بلوا راه میانداخت.
شورش ابوالقاسم خان بختیاری مصادف با دوره نخست وزیری دکتر محمد مصدق بود. او سرهنگ تیمور بختیار را مأمور سرکوب شورش کرد. موفقیت تیمور در این غائله موجب انتصاب او به فرماندهی یکی از تیپهای تهران شد، اما بنا به تصمیم نخست وزیر لشکر گارد شاهنشاهی منحل شد و تغییراتی در ساختار ارتش و پادگانها به وجود آمد و این مسئله سبب منصوب شدن بختیار به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه شد.
اما با ازدواج محمدرضا و ثریا اسفندیاری بختیاری، دختر عموی تیمور در بهمن ۱۳۲۹ جایگاه سرهنگ تیمور بختیار در دربار و خاندان سلطنت محکمتر از قبل شد و جایگاه و اعتبار ویژهتری نزد شاه پیدا کرد.
اختلافات فکری محمدرضا شاه و دکتر محمد مصدق در ماجرای ملی شدن صنعت نفت در اسفند ۱۳۲۹ و نارضایتی دولت انگلستان از این ماجرا رفته رفته موجب شدت گرفتن اختلافات سیاسی شاه و نخست وزیر شد. این اختلافات زمانی تشدید شد که دکتر مصدق تصمیم به بازنشسته کردن فرماندهان با وفا به سلطنت یا به عبارت روشنتر نیروهای دست نشانده آمریکا و انگلستان در ساختار قدرت نظامی کشور گرفت.
سلسله حوادث بهم پیوسته بعد از ملی شدن صنعت نفت دول انگلیس و امریکا را مطمئن کرد که دکتر مصدق، رام و مصالحهگر نیست به همین دلیل استارت عملیات «آجاکس» توسطام آی سیکس انگلستان و سازمان جاسوسی آمریکا - سیا - زده شد و بعد از طراحی و آنالیز جزییات به میدان داری لات و لوتهای چاله میدان، درخونگاه و مولوی و حمایت کودتاچیان نظامی گارد ویژه سلطنت وارد مرحله اجرا شد.
طرح مشترک این عملیات که به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ معروف شد در سال ۱۳۳۱ در بیروتِ سوریه و نیکوزیای قبرس ریخته و نهایی شد و به دست کرمیت روزولت، نوه تئودور روزولت رییس جمهور اسبق امریکا و عامل سیا در ایران اجرایی شد.
امرای مسن و ارشد ارتش بعد از بازنشستگی اجباری در دولت دکتر مصدق، با شکست طرح ترور نخست وزیر در اسفند ۱۳۳۱ توطئه دیگری را برنامه ریزی و اجرا کردند و آن، ربودن و قتل تیمسار محمود افشارطوس رییس شهربانی کشور، در کوههای تلوی جاده لشکرک تهران در اردیبهشت ۱۳۳۲ بود. این جنایت هولناک که سر و صدای زیادی داشت نشان داد که کودتاچیان برای سرنگون کردن دولت مصدق تا چه اندازه بیرحم و قاطع هستند.
افسران بازنشسته به دربار رفتند و پیوند نَصَبی تیمور بختیار با ثریا، همسر دوم محمدرضا شاه را یادآور شدند. از دیگر سو دولت آمریکا و انگلیس تیمور را گزینه مورد اعتماد خود برای نقشآفرینی در کودتا دانستند.
ارتشبد حسین فردوست در خاطراتش نوشت: «مسلما با توجه به این که تیمور از خانواده خوانین بختیاری بود، انگلیسیها برای او پرونده مستقل تشکیل داده و روحیات او و به ویژه جسارتش در حوادث آذربایجان در این پرونده ثبت بود و لذا برای کودتا او را به آمریکاییها وصل کردند. تیمور با آن خصوصیات، تیپی بود که به شدت مورد توجه و علاقه آمریکاییها قرار گرفت و در کودتای ۲۸ مرداد با واحد خود، شبانه خود را به تهران رساند و قویترین و منظمترین نیروی نظامی در آن لحظه بود. این که رییسام آی سیکس و مسؤول میز ایران در سازمان جاسوسی انگلستان به من گفت که آمریکاییها قصد داشتند در کودتا یک دیکتاتور نظامی را روی کار بیاورند و ما آنها را منصرف کردیم و نقش محمدرضا و سلطنت او را برایشان توضیح دادیم و گفتیم که در ایران هیچ افسری وجود ندارد که مورد قبول همه ارتش باشد.
احتمالا این کاندیدای آمریکاییها تیمور بود و مسلما خود او نیز به این کار شوق و تمایل داشت. او واقعا میتوانست در ۲۸ مرداد، خودش قدرت را به دست بگیرد و زاهدی نیز در برابرش کسی نبود. به اعتقاد من، تحلیل انگلیسیها سر تا پا غلط بود. یک افسر جسور و قاطع، حتی اگر در عمل کودتا موفقیت صد در صد هم پیدا نکند، به سرعت مورد قبول همه واقع میشود و در یک لحظه همه افسران دنبالهرو او میگردند. مگر خود رضاخان چگونه به قدرت رسید؟ ارتش هیچگاه فرمانده مردد و ضعیف را دوست ندارد. به هر حال، انگلیسیها مانع کودتای بختیار شدند و محمدرضا را برای بار دوم به سلطنت رساندند».
کرمیت روزولت مجری کودتای آجاکس با اشاره به حضور تیمور بختیار در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گفت: «مصطفی (اسم رمز) برای جلب همکاری فرمانده اصفهان باید به آنجا میرفت. محسن هم باید جهت جلب همکاری فرماندهی محلی کرمانشاه به این شهر میرفت، چون او مقداری تانک و ماشینهای جنگی در اختیار داشت. محسن، سرهنگ (تیمور بختیار) را به خوبی میشناخت. او را شخصیتی جاهطلب میدانست که حاضر بود از هر موقعیتی که وی را چهرهای ممتاز و ملی معرفی کند، استفاده کند. در نتیجه ما امیدوار بودیم که عکسالعمل وی مثبت باشد.»
براساس برنامه از پیش اعلام شده سرهنگ تیمور بختیار با نیروها و تجهیزات جنگی تیپ کرمانشاه در حال آماده شدن برای حرکت به سمت تهران بود که سرلشکر محمدحسن اخوی از فرماندهان ایرانی عملیات آجاکس بعد از ظهر ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در تماس تلفنی به او خبر از سقوط مصدق و استقرار کودتاچیان نظامی تحت فرماندهی تیمسار فضلالله زاهدی در تهران داد و غلبه بر مقاومت واحدهای زرهی طرفدار نخست وزیر داد و به او دستور داد پیاده نظام تحت امر خود را بدون انتقال واحد توپخانه و تانکهای تیپ کرمانشاه به تهران گسیل کند.
تیمور بعد از ورود به تهران، قوای تحت امر را در نقاط حساس شهر مستقر کرد و خود را به تمیسار فضلالله زاهدی معرفی کرد. این اقدام تیمور موجب درخواست درجه تشویقی از سوی زاهدی برای او پس از برگشت محمدرضا شاه از سفر ایتالیا و نصب درجه سرتیپی بر دوش تیمور بختیار شد.
پایان ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تیمور بختیار درجه سرتیپی گرفت و به فرماندهی لشکر ۲ زرهی مرکز منصوب شد و یکی دو ماه بعد به عضویت دادگاه عادی نظامی در آمد و در نهایت در اول دی ماه ۱۳۳۲ جایگزین سرتیپ فرهاد دادستان در راس فرماندار نظامی تهران و حومه منصوب شد.
او در این سمت که تا اسفند ۱۳۳۵ که سازمان اطلاعات و امنیت ایران – ساواک – تاسیس شد و به ریاست این سازمان اطلاعاتی تازه تاسیس منصوب شد، در کسوت فرمانداری نظامی تهران تا توانست مخالفان سلطه امریکا و انگلیس بر ایران و دشمنان محمدرضا پهلوی را دستگیر، شکنجه و اعدام کرد.
با انتصاب تیمور به ریاست فرمانداری نظامی تهران، برقراری و حفظ نظم و امنیت داخل شهر تهران بیش از گذشته سختگیرانهتر شد. سرتیپ تیمور بختیار متعهد شد مخالفان محمدرضا پهلوی را به هر شیوه و روشی از سر راه بردارد و البته خصوصیات شخصیتی و اخلاقی او در کنار مهارتهای مدیریتی و تواناییهای نظامیاش و نظر مثبت دول امریکا و انگلیس از جمله دلایلی بود که محمدرضا شاه با انتخاب و سپردن مسوولیت حساس فرمانداری نظامی تهران به او موافقت کرد.
بختیار از معدود افسرانی بود که در اوضاع پرآشوب و بینظم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توانست نظم تهران را با سرکوب و قتل مخالفان برقرار کند. او در این دوره اعضای بسیاری از نهضت ملی، حزب توده و فداییان اسلام را دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام کرد.
بختیار در دوره تصدی فرمانداری نظامی تهران محل چاپ زیر زمینی روزنامههای «ظفر» و «مردم» را در منطقه داوودیه و برخی مراکز پخش جراید و همچنین انبارهای اسلحه سبک حزب توده را شناسایی کرد و برچید.
بزرگترین موفقیت بختیار در سال ۱۳۳۳ کشف سازمان نظامی حزب توده در داخل ارتش بود. با کشف این سازمان بیش از ۶۰۰ افسر، درجهدار و دانشجوی حزب توده در ارتش شناسایی، دستگیر، برکنار و اعدام شدند همچنین در دوره تصدیگری فرمانداری نظامی، سه نفر از معروفترین چهرههای مخالف حکومت از جمله دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه مصدق، حجت الاسلام والمسلمین سیدمجتبی میرلوحی معروف به مجتبی نواب صفوی رییس جمعیت فداییان اسلام به همراه اعضای اصلی این تشکل سیاسی و خسرو روزبه، افسر ارتش و عضو برجستهی حزب توده را دستگیر و اعدام کرد.
تهور و بیباکی تیمور به درجهای رسید که در جلسه بازجویی عبدالحسین واحدی، ضارب سپهبد علی رزم آرا، نخست وزیر وقت پهلوی پس از مشاجره لفظی، تیمور با شلیک پنج گلوله عبدالحسین را به قتل رساند و به ماموران دستور داد خبر شلیک به عبدالحسین واحدی حین فرار از جلسه بازجویی را سر زبانها بیندازند؛ و در نهایت لقب «قصاب تهران» را از آن خود کرد.
حسین فردوست در خاطراتش نوشت: «قدرت واقعی را به دست گرفت. او دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداری نظامی تهران بیدادها کرد و هر کس را که آمریکا و انگلیس و یا محمدرضا میخواست از دم تیغ میگذراند. تودهایها را قلع و قمع کرد، فداییان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد، پادگان مرکز ۲ زرهی را به یک شکنجهگاه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان زنان و دختران ایرانی خرس انداخت و حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی، چون آیتالله کاشانی نیز فروگذار نکرد.»
منابع:
جواد عربانی، پدر ساواک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰، صفحه ۱۷-۱۹
محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج ۲، تهران، نشر علمی، ۱۳۷۳، صفحه ۲۷۳
محمدابراهیم حسنبیگی، شکار در شکارگاه، تهران، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۴، صفحه ۲۳-۲۴
تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج ۱، تهران، مرکز بررسیهای تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، صفحه ۳۰
حشمتالله سلیمی، شکنجه به روایت شکنجهگران ساواک، ج ۳، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، صفحه ۹۴
حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴، صفحه ۳۱
اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح پهلوی، ج ۲، نشر گلفام، تهران، ۱۳۷۶، صفحه ۵۲۸-۵۲۹. در صحت مطالب نوشته شده توسط آقای دلدم تردید جدی وجود دارد. آوردن این قسمت از نوشته ایشان تنها شاهدی برای اتفاق نظر افراد در خوی قساوت و بیملاطفت تیمور بختیار است.