bato-adv
کد خبر: ۵۱۸۷۹۳

خون فواره زد، اعصابم به هم ریخت!

خون فواره زد، اعصابم به هم ریخت!
در پی اعترافات صریح ضارب در بازسازی صحنه جنایت همه ابعاد این حادثه تاسف بار مورد واکاوی قرار گرفت و سپس با دستور قاضی عارفی راد متهمان روانه زندان شدند تا این پرونده جنایی دیگر مراحل قانونی خود را طی کند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۹ - ۱۴ آذر ۱۴۰۰

جوان قصاب تبعه خارجی که در یک نزاع مرگبار فامیلی، دایی اش را با ضربات کارد قصابی به قتل رسانده است، هنگام بازسازی صحنه جنایت گفت: وقتی خون از پیکردایی ام فواره زد، اعصابم به هم ریخت و ضربات دیگر را فرود آوردم.

به گزارش خراسان، بیست و هشتم آبان گذشته بود که زنگ تلفن قاضی ویژه قتل عمد مشهد به صدا در آمد و ماموران انتظامی از درگیری مرگبار فامیلی بین تعدادی از قصاب‌های تبعه خارجی خبر دادند. به دنبال دریافت این خبر بلافاصله قاضی «محمود عارفی راد» عازم بولوار حر در منطقه شهرک شهید باهنر شد، جایی که جنایت در منزل «غلام نبی» رخ داده بود. جسد مرد میان‌سال کف اتاق قرار داشت و پنج فرزند سلطان احمد که در این درگیری خونبار شرکت داشتند، از محل گریخته بودند، در همین حال مشخص شد که دو برادر غلامرضا (مقتول) نیز مجروح شده اند که یکی از آن‌ها به بیمارستان امدادی مشهد انتقال یافته است.

خون فواره زد، اعصابم به هم ریخت!

گزارش خراسان حاکی است تحقیقات شبانه مقام قضایی که تا سپیده دم روز بعد طول کشید، بیانگر آن بود که گروهی از یک فامیل اتباع خارجی غیرمجاز که در این منطقه از شهرک سکونت دارند، به شغل قصابی رو آورده اند و تقریبا همه آن‌ها به این شغل مشغول اند. در این میان علی احمد (یکی از فرزندان سلطان احمد) پسر دایی خود «مهدی» را نیز سرکار قصابی برد و کنار دست خودش به کار گمارد، اما مدتی بعد اختلافی بین کارفرما و علی احمد رخ داد و بدین ترتیب آن‌ها را از کار اخراج کرد. مدتی بعد از این ماجرا دوباره «مهدی» با تقاضای کارفرما به سرکارش بازگشت.

علی احمد زمانی که این موضوع را شنید بسیار ناراحت شد چرا که مدعی بود او مهدی را سرکار برده و نباید بدون او به سرکار بازمی گشت. او ماجرا را برای پدرش «سلطان احمد» بازگو کرد و با ناراحتی از پدر خواست اجازه ندهد این کار اتفاق بیفتد. به همین دلیل نیز سلطان احمد با شوهرخواهرش تماس گرفت، اما او پاسخی به خواست برادرزنش نداد و مدعی شد که این امور به خودشان مربوط است.

با این رخداد، اختلافات شدت گرفت و پنج فرزند سلطان احمد به شدت ناراحت شدند و تصمیم گرفتند برای صحبت با دایی خود به خانه او بروند! در همین حال غلام نبی نیز با دو برادر دیگرش (غلامرضا و غلامحسین) تماس گرفت و از آن‌ها خواست به خانه او در بولوار حر بروند. اگرچه برخی از فامیل زودتر رسیده بودند و گفتگو بین آن‌ها ادامه داشت، اما وکیل احمد (متهم ردیف اول) به همراه برادر دیگرش، کمی دیرتر به خانه دایی رسیدند. آن جا بود که در میان گفتگو‌ها ناگهان وکیل احمد از حرف‌های دایی خود برداشت توهین آمیز درباره پدرش کرد و همین موضوع به درگیری و مشاجره کشید که در یک لحظه وکیل احمد کارد قصابی را بالا برد و دستش به خون آلوده شد.

گزارش خراسان حاکی است در پی اطلاعات به دست آمده از این ماجرای تکان دهنده بلافاصله قاضی «عارفی راد» عازم بیمارستان شد و درحالی به تحقیق از فرد مجروح پرداخت که دستورات ویژه‌ای را نیز برای دستگیری فرزندان سلطان احمد صادر کرد. مقام قضایی همچنین دستور داد تا اقدامات لازم برای جلوگیری از خروج متهمان از کشور صورت گیرد.

با وجود این، یک گروه تخصصی از کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به فرماندهی سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) تحقیقات گسترده‌ای را شبانه برای دستگیری متهمان این پرونده جنایی آغاز کردند و تا روز بعد موفق شدند عاملان اصلی این جنایت را در حالی دستگیر کنند که بیشتر آن‌ها خود را تسلیم قانون کردند. پنج فرزند سلطان احمد که از متهمان این پرونده هستند مورد بازجویی تخصصی قرار گرفتند که در نهایت وکیل احمد به قتل اعتراف کرد. او سپس به دستور قاضی ویژه قتل عمد به صحنه جرم هدایت شد تا جزئیات این نزاع مرگبار را توضیح دهد.

در بازسازی صحنه قتل ابتدا کارآگاه منفرد (افسر پرونده) به بیان خلاصه‌ای از ماجرای این جنایت هولناک پرداخت و توضیحاتی را درباره اعترافات متهمان ارائه داد. سپس با اشاره قاضی محمود عارفی راد مقدمات بازسازی صحنه جنایت فراهم شد و بدین ترتیب وکیل احمد (متهم به قتل) مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد. او پس از تفهیم اتهام از سوی مقام قضایی و معرفی کامل خود گفت: آن روز وقتی به خانه دایی ام رفتیم مشاجره‌ای بین ما شروع شد چراکه در آن جا به پدرم توهین کردند، درهمین هنگام غلام رضا (مقتول) دایی دیگرم که در محل حضور داشت با چاقو به سمت من حمله ور شد.

من هم کارد قصابی را که همیشه همراه داشتم بیرون کشیدم، قصد کشتن او را نداشتم فقط می‌خواستم ضربه‌ای به شانه اش بزنم، اما نفهمیدم چه شد که تیغه چاقو را بر پیکرش فرود آوردم. وقتی خون فواره زد دیگر اعصابم به هم ریخت و ضربات بعدی را هم زدم. سپس یک ضربه هم به دایی دیگرم زدم و زمانی که قصد خروج از خانه را داشتم آن قدر عصبانی بودم که با یک ضربه محکم شیشه در اتاق را هم شکستم حتی وقتی از خانه بیرون آمدم با همان کارد محکم به علمی گاز کوبیدم که تیغه آن شکست و درمحل افتاد و من هم دسته کارد را بعد از طی مسافتی در کوچه انداختم.

 

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین