هیئت عمومی دیوان عالی کشور حکم بر قصاص مردی داد که متهم است همسرش را یک هفته شکنجه کرده و باعث مرگ او شده است.
به گزارش شرق، دی سال ۹۵ مرد سالخوردهای به نام داود با اورژانس تماس گرفت و کمک خواست. مأموران اورژانس دقایقی بعد به خانه مرد سالخورده رفتند و با جنازه همسر ۵۵ ساله این مرد به نام مهری روبهرو شدند که آثار سوختگی روی بدن و پاهای او نمایان بود.
به این ترتیب پلیس در جریان قرار گرفت و جنازه در حالی به پزشکی قانونی منتقل شد که داود به مأموران پلیس گفت: همسرم بیمار بود و پیوند کلیه شده بود. من به شوخی به پایش لگد زدم، اما، چون مدتی قبل تصادف کرده و پایش شکسته بود، گفت قادر به حرکت نیست. من همسرم را به حمام بردم و شیر آب داغ را باز گذاشتم تا شاید آب داغ درد پای همسرم را بهبود دهد، اما ۱۰ دقیقه بعد وقتی با فریادهای همسرم به حمام برگشتم، متوجه شدم همسرم داخل وان گرفتار و با آب داغ دچار سوختگی شده است. من از مهری خواستم او را به بیمارستان برسانم، ولی قبول نکرد. او خودش در خانه به سوختگیها پماد میزد تا اینکه دو هفته بعد از این ماجرا سر کار بودم که پسرم تماس گرفت و گفت حال مادرش بد شده است. وقتی به خانه رسیدم، همسرم جان سپرده بود.
وقتی پزشکی قانونی علت فوت زن میانسال را سوختگی درجه سه اعلام کرد، علیه داود کیفرخواست صادر و پروندهاش به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای داود به جرم قتل عمد اشد مجازات را خواست.
سپس متهم به دفاع پرداخت. او گفت: من و مهری ۲۹ سال با هم زندگی کردیم. من قبل از او همسری داشتم که بعد از جدایی از همسر اولم با مهری ازدواج کردم. ما زندگی خوبی داشتیم، اما صاحب فرزند نشدیم تا اینکه با کمک پزشکان صاحب پسری شدیم که حالا ۱۲ سال دارد. من بازنشسته بودم و حقوق بازنشستگی کفاف مخارج زندگی را نمیداد. به همین خاطر از صبح تا دیروقت به حوالی حرم عبدالعظیم میرفتم و با ترازوی وزنکشی کار میکردم.
پیرمرد ادامه داد: پسرم میگفت باید به مدرسه غیرانتفاعی برود و، چون نمیتوانستم در مقابل خواستههایش پاسخ منفی بدهم، قبول کردم.
من مجبور بودم تا نیمهشب کار کنم، ولی از این وضعیت شکایتی نداشتم. تنها مشکلم با همسرم این بود که همیشه بدون اجازه از جیبم پول برمیداشت. او مدتی بود به من مشکوک شده بود، اما بارها به او گفته بودم میتواند به حوالی حرم بیاید و من را در حال کارکردن در گوشه خیابان ببیند.
متهم گفت: آخرینبار ۸۰۰ هزار تومان روی تخت پسرم گذاشته بودم تا آن را با خودش به مدرسه ببرد، ولی وقتی پسرم از خواب بیدار شد، گفت پولی روی تختش نبوده است. آنجا بود که فهمیدم بار دیگر همسرم پول را برداشته است. من به مهری اعتراض کردم. مدتی بود به همسرم مشکوک شده بودم و فکر میکردم برادرش برایش مواد مخدر میآورد و او به کراک معتاد شده است. وقتی این موضوع را به مهری گفتم، عصبانی شد. او از نارسایی کلیه رنج میبرد و مدتی قبل پیوند کلیه شده بود و همان موقع هم تصادف کرده و پایش شکسته بود. من که عصبانی بودم، لگدی به پای مهری زدم. پای مهری بهشدت درد گرفته بود. به همین خاطر او را به داخل حمام بردم و داخل وان گذاشتم.
فکر میکردم آب داغ باعث بهبود درد پایش میشود، ولی مهری فریاد کشید و گفت پایش بهخاطر داغبودن آب سوخته است. همان موقع آب را بستم و خواستم او را به بیمارستان برسانم، ولی قبول نکرد. موقع خروج از حمام هم سر مهری ناخواسته به دیوار خورد و حالش بد شد. داود گفت: چند روز از این ماجرا گذشت. مهری به آثار سوختگی پماد میزد تا بهتر شود، اما آخرین روزی که برای کار از خانه بیرون رفته بودم، پسرم تماس گرفت و گفت حال مادرش بد است. وقتی به خانه رسیدم، متوجه شدم مهری نفس نمیکشد. با اورژانس تماس گرفتم و متوجه شدم جانش را از دست داده است.
بعد از گفتههای متهم، وی از سوی دادگاه به قصاص محکوم شد، اما رأی صادره در دیوان عالی کشور نقض و متهم یک بار دیگر در شعبه ۵ محاکمه و به قصاص محکوم شد که باز هم رأی صادره نقض شد، اما با توجه به اینکه شعبه همعرض و دیوان عالی هر دو بر نظر خود اصرار کردند، هیئت عمومی دیوان عالی کشور که متشکل از همه قضات دیوان عالی است، رأی صادرشده را مورد بررسی قرار داد و قصاص را تأیید کرد. به این ترتیب متهم در صورت عدم جلب رضایت اولیای دم پای چوبه دار میرود.