فرارو- جان آلترمن*؛ در تابستان ۱۹۸۹ میلادی یک پژوهشگر جوان در حوزه علوم سیاسی بیانیه جسورانهای را با این مضمون منتشر کرد: «با پیروزی غرب بر اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد تاریخ به پایان خود رسیده و واشنگتن جهان را زیر و رو کرده است». «فرانسیس فوکویاما» در فروپاشی کمونیسم «فرسودگی کامل بدیلهای سیستماتیک قابل دوام برای لیبرالیسم غربی» را دیده بود. او پیروزی لیبرالیسم را «نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشر و جهانی شدن لیبرال دموکراسی غربی را به عنوان شکل نهایی حکومت انسانی» قلمداد میکرد.
بسیاری از دولتهای عربی در حال حاضر بر این باورند که اکنون به نقطه مشابهی رسیدهاند، اما در جغرافیای دیگری واقع شده اند. آنان که هنوز در گیج شدگی ناشی از بهار عربی به سر میبرند در حال همکاری با یکدیگر برای اجماع در مورد مدلی هستند که نوعی اقتدارگرایی همراه با شبکه امنیت اجتماعی، محدودیتهای سخت گیرانه برای بیان مذهبی، باز شدن فضای اجتماعی و آزادتر شدن آن و بخش خصوصی نیرومندتر را در بر میگیرد مدلی ترکیبی که تمام این مولفهها را در خود جای داده است. شاید بتوان آن را اجماع شورای همکاری خلیج فارس نامید، اما رویه آن از تونس تا اردن و به فراتر از آن نیز میرسد.
اجماع شورای همکاری خلیج فارس پاسخی به مجموعهای از مشکلات است در حالی که رادیکالیسم در اوایل قرن حاضر یک نیروی اقلیت در جهان عرب قلمداد میشد و همزمان نیروی رو به رشدی بود که توسط جوانانی که سالها بیهدفی و بیکاری را پس از پایان تحصیلات خود سپری کرده بودند، تشدید شد.
گروههای جهادی نه تنها به جوانان حقوق و احساس تعلق خاطر به یک گروه را میدادند بلکه از بیگانگی و از خودبیگانگی بسیاری از آنان به نفع خود بهره برداری میکردند. اقتصادهای ضعیف باعث ایجاد ناامیدی شدند.
تقاضای جوانان برای استخدام در بخش دولتی بیش از فرصتهای ارائه شده توسط دولتها بودند. در این برهه زمانی تشکیلات مذهبی شریک مبهمی در مقابله با افراطی شدن بودند و در برخی از مواقع این تشکیلات نه تنهاعدم تحمل و نابردباری را پذیرفتند بلکه در واقع آن را تشویق کردند. با رسیدن به مرحله انتقال و گذار در حوزه انرژی به نظر میرسد شرایط اقتصادی دشوارتر میشود.
بخشی از اجماع تازه، اما تعهد به جدی گرفتن جوانان و خواستههای آنان است. بسیاری از دولتهای منطقه به طور فزایندهای در رسانههای اجتماعی فعال شدهاند و به دنبال جذب افراد تاثیرگذار و ارسال پیامهای مثبت به جوانان هستند. هم چنین، آنان روی نظرسنجیها و تحلیل احساسات کاربران در رسانههای اجتماعی سرمایهگذاری کردهاند تا تاثیرات آن چه میگویند و انجام میدهند را بسنجند و تلاش هایشان را طبق بازتاب این اقدام و سخنان تنظیم کنند. احتمالا دستگاههای امنیتی کماکان بر رسانههای اجتماعی و ارتباطات الکترونیکی و استفاده از اینترنت نظارت میکنند. آنان با توان فزایندهای فضای مجازی را پلیسی میکنند.
علاوه بر آن، این دولتها سیاستهایی را اتخاذ کردهاند که شبیه نوعی بردباری اجتماعی اجباری است. پلیس مذهبی در عربستان سعودی تضعیف و کمرنگ شده و دولت کنسرتهای عمومی، سالنهای سینما و اجتماعات و مراسم در فضای باز را برگزار و ترویج کرده و از آن استقبال میکند. سیسی رئیس جمهوری مصر تمام تلاش خود را برای پذیرش و به رسمیت شناخته شدن کلیسای قبطی در جامعه مصر و نزد نهادهای مذهبی آن کشور انجام داده است.
امارات متحده عربی در حال ساخت مجموعهای از مساجد، کنیسه و کلیساها در ابوظبی است و از اولین عبادتگاه مورمونها در خاورمیانه در اکسپو ۲۰۲۰ استقبال کرد. دولتها در سراسر در منطقه به طور فزایندهای در حال نگارش خطبههای مساجد هستند که توسط امامان مسجد قرائت میشوند. مخالفت آشکار با این اقدامات اندک است.
برای درک چرایی اتخاذ سیاستهای تازه باید به روند سیاستهای پیشین در منطقه توجه کنیم. یک نگاه آن است که نیروهای محافظه کار به مدت نیم قرن در خاورمیانه رشد کردند و پلورالیسم (کثرت گرایی) را تا جایی که وجود داشت تضعیف کردند و دیدگاههای خود را بر نسلهای تازهتر تحمیل کردند. در این روند، خاورمیانه دچارهرج و مرج و خشونت شد و بسیاری از جوانان مهاجرت کردند و اقتصاد کشورهای منطقه نابود شد. اسلام سیاسی نیز به بن بست رسید و بورکراسیهای سنگین دولتی فراتر از نقطه تحمل گسترش یافتند. در مقابل، اقدامات تازه دولتها را چابکتر و انعطاف پذیرتر میسازند.
نگاه دیگری وجود دارد که اقدامات اخیر را صرفا تلاش برای یافتن بدیلی به منظور جایگزینی اشکال کهنه و سنتی اقتدارگرایی با اشکال تازه و مدرنتر اقتدارگرایی میداند. در این تحلیل نظامهای تازه نسبت به نظامهای قدیمی انعطاف پذیرتر یا پایدارتر نیستند و همزمان با کاهش رانت اقتصادی ناشی از کاهش درآمدهای هیدروکربنی که منطقه را برای دههها حفظ کرده است به سرعت شکافهایی پدیدار خواهند شد.
مشکلات اساسی حل نشدهاند و محافظهکاران هنوز وجود دارند و ایدههای محافظهکارانه هنوز جذابیت دارند. دولتها کماکان مردم را از اختیار و حق تصمیم گیری برای زندگیشان محروم میکنند. در همین حال، رهبران کماکان نقش پلیسی را برای کنترل بر جامعه حفظ کرده اند. از این دیدگاه نظامهای مدرنتر در خاورمیانه به دنبال حفظ سازوکارهایی هستند که فاجعه بار بودن آن در حوزه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیشتر اثبات شده اند.
حقیقت احتمالا جایی بین این دو دیدگاه افراطی است. مطمئنا درست است که کشورهای عربی اقتصادهای کشورهایشان را خفه کرده و فضای اجتماعی را به نیروهای مذهبی واگذار کرده بودند. برخی از اقدامات تازه توسط دولتهای منطقه ضروری هستند و باید مورد استقبال قرار گیرند. هم چنین، درست است که تلاشهای دولتها برای حفظ کنترل بر امور مختلف باعث خفگی نوآوری میشود و از رویههای پر نقص در برابر تجدیدنظر در امور محافظت میکند.
زمانی که نردههای محافظتی وجود نداشته باشند دولتها بیش از اندازه در تمامی امور دست درازی میکنند. در قرن بیستم، صفوف «فیلسوف شاهان» طولانیتر شد و آنان بیشتر افراط و تفریطهایی را موجب شدند که به نظامهای شکست خورده منجر شدند. موسولینی، استالین، پرون و چاوز تحت تاثیر این طلسم قرار گرفتند. چین تنها زمانی شکوفا شد که مسیر «جهش بزرگ رو به جلو» مدنظر مائو و «انقلاب فرهنگی» را رها کرد و کنار گذاشت.
دولتهای منطقه باید بدانند که سازگاری و انعطافپذیری به جای توجه به قدرت صرف عامل تعیین کنده موفقیت کشورهایشان خواهد بود همان گونه که در سه دهه گذشته مشخص شده هیچ نظامی نه کمونیسم شوروی نه لیبرالیسم غربی مدنظر فوکویاما بدون اصلاح و مرمت مداوم قابل دوام نیستند. تاریخ در سال ۱۹۸۹ پایان نیافت و اکنون نیز به پایان نرسیده است. فروتنی و تواضع در حکمرانی به اندازه قدرت اهمیت دارد.
*معاون ارشد «زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی اسبق امریکا و مدیر برنامههای خاورمیانه در «مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی»
منبع: مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی
ترجمه: فرارو