پیش از همهگیری کرونا، کمتر کسی تصور میکرد که فناوریهای دیجیتال با سرعت و مقیاس امروز فراگیر شوند. شرایط به گونهای پیش رفت که اصطلاحی مانند ووکا (VUCA) نیز مدتها پس از ابداعش مورد استفاده قرار بگیرد. این اصطلاح شامل ۴ ویژگی تلاطم، فقدان قطعیت، پیچیدگی و ابهام میشود و به خوبی هر دقیقه و هر ثانیه از زندگی کاری و شخصی ما را نشان میدهد.
وجه مثبت تحولات، رشد و توسعه حوزههایی مانند بهداشت و درمان، مسوولیتپذیری اجتماعی، پایداری محیطزیست و بهرهبرداری از پتانسیلهای فناوریهای دیجیتال بوده است. در هر صورت، تمام این تغییرات چالشهایی برای سازمانها، تیمها و افراد ایجاد کرده است. رهبران سازمانی امروز، در محیطی فعالیت میکنند که به شدت نسبت به گذشته تغییر کرده است.
در حالی که ممکن است مدلهای مدیریتی دستوری و کنترلی تا حدی در محیطهای قابل پیشبینی موثر باشند، به هیچ وجه با افزایش ابهام و تغییرات امروزی تناسب ندارند. چگونه میتوانیم با اتفاقات غیر منتظره مواجه شویم؟ چگونه میتوانیم مزیت رقابتی خود را حفظ کنیم؟ چگونه میتوانیم به تقویت قابلیتهای خود پرداخته و همزمان از فرصتهای رشد هم بهره ببریم؟ آیا مدلهای ذهنی ما از جهان برای انجام این وظایف مناسب هستند یا باید خود را به چالش کشیده و جهانبینی متفاوتی اختیار کنیم؟
تشبیه مدیریت به موسیقی، اتفاق جدیدی نیست. به عنوان مثال، دههها است که از تشبیه ارکستر برای توصیف وظایف رهبر سازمان استفاده میشود. رهبر ارکستر، مسوولیت را بر عهده میگیرد، اما برای کسب بهترین عملکرد باید به قابلیتها و توانمندیهای نوازندههای گروه احترام بگذارد. منظور از چنین تشبیهی آن است که «رهبر سازمان فقط میتواند به اندازه تیم خود قوی باشد.»
در حالی که ما از تشبیه ارکستر استقبال میکنیم، جنبهای وجود دارد که به اندازه کافی به آن توجه نشده است: فقدان قطعیت. این تشبیه فرض میکند که سازمانها ثابت هستند (ارکستر)، به بخشهای مشخصی تقسیم شدهاند (سازها)، برنامهها و نقشهای مدون و مشخصی دارند (پارتیتور) و رهبر متخصص، در راس سلسله مراتب و ساختار قدرت حاضر است (رهبر ارکستر) تا به نتیجه مشخصی دست یابند (عملکرد). هرچند شکی نیست که همچنان هم در برخی موارد این تشبیه بهتر و مفیدترین توصیف از واقعیت سازمانی است، به طور روزافزونی شاهد ساختارهای جدید و متفاوت هستیم؛ بهویژه ساختار سازمانهای چابک که الگوها و سلسله مراتب سنتی را به چالش میکشند.
در این سازمانها برخلاف سازمانهای سنتی یا ارکستر کلاسیک که همواره موسیقی و مسیر آن مشخص است، در طول زمان و براساس عملکرد، موسیقی تغییر میکند. حتی ممکن است نوازندهها درک بهتری از شرایط داشته باشند و پیش از رهبر ارکستر، با مراجعه به شهود و ذوق خود موسیقی متفاوتی بنوازند. به همین دلیل، ممکن است قدرت و تخصص رهبر ارکستر کاهش یابد. بداهه نوازی اجتنابناپذیر میشود. اجازه دهید سراغ هنری برویم که از بداهه استقبال میکند: جاز.
در موسیقی جاز، نوازندهها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و موسیقی آنها مانند گفتوگویی بین آنها است که فقط برای چند لحظه ادامه مییابد. عملکرد آنها به جای آنکه از پیش مشخص شده باشد، مبتنی بر خلق و نوآوری است.
این تشبیه شرکتها و سازمانهای کنونی، برخی از مهمترین ویژگیهای رویکرد چابکی در کار را به رسمیت میشناسد؛ از جمله فرآیندهای خلاقانه، ابزارهای مورد استفاده برای سرآمد بودن در فرآیند و تجربه خلق به عنوان یک فرصت یادگیری. این موارد نیازمند نگاه خاص فرد مجری است. پت متنی، نوازنده سرشناس گیتار اینگونه میگوید: «طبیعت جاز، تغییر، توسعه و انطباق با شرایط محیط است.»
مدل قدیمی ارکستر تناسب کمتری با واقعیت پیدا میکند. برای رهبران سازمانی، ماهیت یک گروه جاز پر رنگتر میشود؛ جایی که آهنگساز، رهبر گروه و نوازنده در قالب یک نقش واحد قرار میگیرند. این همان مفهوم آغازینی است که جان کلارکسون، مدیرعامل گروه مشاوره مدیریتی بوستون در کتاب خود با عنوان «جاز در مقابل سمفونی» دربارهاش صحبت کرده است. کلارکسون از خوانندگان کتاب پرسید: سازمانها برای عملکرد خلاق و موفقیت در قرن ۲۱ به چه نوع رهبرانی نیاز دارند؟
جاز فاقد قانون یا ساختار نیست. در حقیقت خلاف آن صحت دارد: جاز ساختار کافی برای خلاقیت همه افراد را داراست؛ یا آن طور که پیانیست جاز، دیو بروبک میگوید، «جاز، آزادی در چارچوب انضباط است.» ما در خلال تجربه همکاری با موسیقیدانها و مدیران، به ۸ عامل اساسی موفقیت در جهان ناشناخته براساس ذهنیت جاز دست یافتهایم.
موسیقی به طور کلی، نسبتی از ۴ است (۴ ضرب در هر خط میزان، ۴ خط میزان در هر خط موسیقی و ۴ خط موسیقی در هر آهنگ). چارلی پارکر، نوازنده ساکسیفون میگوید: «من میتوانم هر چه را که بلد هستم در ۸ خط میزان بنوازم.» ما نیز در این مقاله، ۸ خط میزان به شما میدهیم که براساس آنها بتوانید موسیقی مدیریت و رهبری خود را بنوازید.
قصد: حد فاصل هدف و اشتیاق. چه عاملی ما را به حرکت وادار میکند؟ تمام فعالیتها ناشی از انگیزهای است که ما را به جلو میخواند. همین موضوع برای موسیقی هم صحت دارد. محور هنر، ارتباط است. رویای هنر، انتقال پیامی از طریق احساسات و هیجان خالص است. دوک الینگتون موسیقیدان میگوید: «هیچ هنری بدون قصد وجود ندارد.»، اما همین قصد و پیام از پاسخ به «چرایی» امور ناشی میشود. جاز، هدف را به گوش ما میرساند و آن را در زیر و بم موسیقی تجلی میدهد.
این کار از طریق ضرب و ریتم انجام میگیرد. هدف ریتم، هماهنگسازینوازندهها است. انرژی و انگیزه نوازندهها برای حرکت هماهنگ با دیگر اعضای گروه از این طریق تامین میشود. دوک الینگتون میگوید: «اگر ریتم و حس تاب خوردن وجود نداشته باشد، موسیقی هیچ معنایی نخواهد داشت.»
الهامگیری: گوش دادن به سیگنالهای ضعیف. ایدههای جدید از کجا میآیند؟ گوش دادن، بخش اساسی تمرین جاز و بخش روزمره و در عین حال مادام العمر موسیقیدانهایش است. جاز، به طور سنتی بیش از آنکه متکی بر نوشتهها باشد، بر گوش و شنوایی متکی است. میتوان آن را یادداشت کرد، اما بدون شنیدن، حس و طنین و ریتم آن به خوبی درک نمیشود. آن را فقط میتوان با شنیدن دقیق و تقلید فراگرفت. موسیقیدانهای جاز از طریق گوش دادن، زبان موسیقی خود را میآموزند.
گوش دادن به الهام و زایش ایدهها میانجامد. این اتفاق فیالبداهه بوده و در خلال نواختن صورت میگیرد. موسیقیدانها و نوازندهها از حس شنوایی به عنوان ابزاری برای خلق موسیقی استفاده میکنند. به عنوان مثال، حس شنوایی باعث هماهنگی تکنواز و سایر اعضای گروه میشود.
آنها از این طریق به آهنگ، ریتم، ملودی و ایدههای موسیقایی دیگر افراد پی میبرند و خود را با آن هماهنگ میکنند. همنواز هم همواره باید به تکنواز گوش دهد تا بتواند با او همراهی کند.
این رویه باعث حلقهای دائمی از بازخورد میشود که شامل گوش دادن، الهامگرفتن و خلق ایده میشود. یا همانطور که جیمی هندریکس گیتاریست میگوید: «دانش حرف میزد و خِرَد گوش میدهد.»
نبوغ: خلق و کشف ناشناختهها. شما چگونه ایدههای جدید را به زندگی میآورید؟ خلاقیت زمانی شکوفا میشود که از شجاعت و ایدههای بدیع قدردانی شود. جاز نیازمند آن است که موسیقیدانها به سایهها و جزئیاتش مسلط شوند. با این حال، در انتها از استفاده خلاقانه از عناصر آموخته شده استقبال میکند. در حالیکه برجستهترین موسیقیدانها به عنوان افرادی نابغه، خلاق و هنرمند شناخته میشوند، خودشان اعتقاد دارند که تقریبا هر فردی میتواند این مهارتها را بیاموزد و به کار برد. نوازنده ترومپت، وین شورتر میگوید: «لعنت به قواعد، من به دنبال ناشناختهها میروم.»
این سخن به معنای آن نیست که جاز فاقد قواعد و قوانین باشد؛ بلکه فقط به عنوان چارچوبها و خطوط راهنمایی هستند که به نوازندهها فرصت کشف ایدههایشان را میدهند. ضمن آنکه همین چارچوبها هم قابل مذاکره هستند. ایدهها فقط در صورتی رشد و تکامل مییابند که موسیقیدانها آنها را با ذهنی باز پذیرفته و به دیگران انتقال دهند. در خلق ایدههای جدید، کنجکاوی و همدلی بر دستور و کنترل فائق میآیند.
وظیفه رهبر گروه، فراهم ساختن محیطی برای رشد و بروز نبوغ است. او همچنین نقش حمایت و راهنمایی سایرین در زمان ورود به حوزهها و قلمروهای جدید را بر عهده دارد. چنین نقشآفرینیهایی باعث میشود که ترکیب ایدهها غنیتر و خیرهکنندهتر از مجموع تکتک آنها باشد.
فردگرایی: استقبال از تنوع دیدگاهها و انسان بودن. از چه منابعی میتوانیم در فرآیند خلاقیت بهره ببریم؟ هنر به شدت از فردیت هنرمندان شکل میگیرد. جاز به طور ویژه از فردیت و خاص بودن تکتک افراد استقبال کرده و به آن ارج مینهد. فضا دادن به انسانها برای طرح ایدهها و دیدگاههای خاص خود، سازمان و در مثال ما، گروه جاز را به سطحی میرساند که به هیچ وجه از طریق ماشینها و سلطه جمع بر فرد دستیافتنی نبود.
وظیفه رهبر گروه، فقط انتخاب درست موسیقیدانها است. کافی است که مشترکات کافی داشته باشند تا با تفاوتهایشان بتوانند یکدیگر را رشد داده و دیدگاههای یکدیگر را تکمیل کنند. زمانی که تیم به معنای واقعی آن ساخته شود، نه فقط تواناییها و نبوغ خاص افراد ارزشمند تلقی میشود، بلکه از ضعفها و کاستیهای آنها نیز به دلیل انسان بودنشان قدردانی میشود. گاه آنچه ضعف تلقی میشود، میتواند در واقع یک قدرت باشد و در غیر اینصورت نیز به دلیل همدلی و همراهی افراد، ضعفها با نقاط قوت دیگران جبران میشود.
بداههنوازی: واکنش به تغییرات به شیوهای چابک. چگونه با اتفاقات غیرمنتظره مواجه میشویم؟ بداههنوازی یکی از ویژگیهای بارز جاز است. با این حال میتوان آن را در تمام موسیقیها مشاهده کرد. باخ، موتزارت و بتهوون هم به عنوان بداههنوازانی شگفتانگیز معروف هستند. بنابراین، شاید بهتر باشد بگوییم که جاز، سنت بداههنوازی را تا امروز حفظ کرده است.
اگر جاز بداههنوازی باشد، موسیقیدان جاز شدن به معنای فراگیری شیوه بداهه نوازی است. برای درک بهتر میتوان به شیوه استفاده از زبان توجه کرد.
برای مهارت یافتن در بداهه نوازی، موسیقیدانها باید اصول و زبان موسیقی را بشناسند. تمام انسانها نیز در استفاده از زبان چنین میکنند. آنها ابتدا دستور زبان، واژگان و شیوه مکالمه را میآموزند. سپس براساس شرایط از زبان خود استفاده میکنند و برای انتقال مفاهیم عملا دست به خلق جملات و حتی واژههای جدید میزنند.
نوازنده ساز نیز با گوش دادن، کشف شرایط و درک آنها اقدام به بداهه نوازی میکند. همین ویژگی در سازمانهای امروز نیز اهمیت فراوانی یافته است. کافی است افراد به اصول و زبان لازم مسلط باشند و البته انعطافپذیری و شنوایی خوبی هم داشته باشند تا با کوچکترین تغییری در محیط، موسیقی متناسب با آن را بنوازند.
تخیل: تصور احتمالات آینده. چگونه میتوانیم آینده را با یکدیگر بسازیم؟ ریشه و اصل جاز، تغییر است. نوآوری در جاز نهادینه شده است. از نوازندههای جاز انتظار میرود که به بازآرایی و تغییر استانداردهای موسیقی پرداخته و به جست و جو و اضافه کردن عوامل جدیدی به موسیقی خود اقدام کنند. بسیاری از گروههای جاز و حتی موسیقیدانهای معروف چنین تجربیات بیمقصدی را آغاز میکنند؛ به همین دلیل است که آن را «پروژه» مینامند. آنها باید بتوانند با ذهنی خالی در مقابل مخاطبان ایستاده، با ابهامها و تردیدهای خود کنار آمده و آیندهای جدید بسازند.
وجود محیطی امن برای ارتباطات آزاد و ریسکپذیری به افزایش قدرت خلق آنها میانجامد. چارلی پارکر، نوازنده ساکسیفون میگوید: «نترسید، فقط موسیقی را بنوازید.»
در این مسیر، گاه مخاطبان ناامید میشوند، اما مخاطبان جدیدی به دست میآیند. سازمانی هم که چنین قابلیتی داشته باشد، محیط رقابت را هم میتواند تغییر دهد. آنها محصول و خدمتی نوین به بازار عرضه خواهند کرد که رقبا ناتوان از ارائه آن بودهاند. این محصول و خدمت میتواند نیاز و خواستهای متفاوت از مخاطبان رفع کرده یا مخاطبان جدیدی به ارمغان بیاورد.
همنوازی: خلق جمعی در محیطی ایمن. چگونه میتوانیم از پتانسیل کامل تیم بهره ببریم؟ جاز از تعامل زنده است. در خلال اجرا، این همنوازی را میتوان مانند مکالمهای موسیقایی بین اعضای گروه و حتی با مخاطبان دانست. اعضای گروه با نهایت تمرکز و توجه به دیگران گوش میدهند. پس از آنکه یا تصمیم به همراهی میگیرند یا ایدههای خود را در آن تلفیق میکنند. همراهی آنها بر غنای صدا میافزاید و مخاطبان را به وجد میآورد.
میزان همنوازی و اهمیت آن را در مکالمات بین اعضای یک گروه جاز به خوبی میتوان درک کرد: «در این آهنگ به دقت به ایدههایت گوش دادم» یا «آنچه نواختی به من الهام داد» یا «در مجموعه بعد، به آنچه مینوازم بیشتر دقت کن.» همنوازی تا جایی پیش میرود که برخی از موسیقیدانها کاملا بدون برنامه روی صحنه میروند. تکنواز شروع به نواختن میکند.
سایر نوازندهها به دقت گوش میکنند. اگر ریتم و آهنگ، آنها را به همراهی بخواند، چنین میکنند. گاه نیز ایدهای برای ارتقای آهنگ به ذهنشان میرسد یا حتی ممکن است به این نتیجه برسند که در آن قطعه خاص نیازی به همراهی نیست. ارتقای ایدههای دیگران، اعضا را تشویق به استفاده از تمام ظرفیتها و توان خود میکند و خروجی جمعی به طور دائم ارتقا مییابد.
شهود: ادامه یادگیری و راه بیپایان استادی. چطور به طور دائم خود را بهبود میدهید؟ جاز فرصت ایدهپردازیهای آنی و اغلب بدون استفاده از کلمات را فراهم میسازد. موسیقیدانهای جاز صرفا آماده لحظات خلق نمیشوند؛ بلکه شهود خود را تقویت میکنند تا ایدههای جدید در زمانی که ارزشافزایی دارند، ظهور کنند. سخن معروفی از لوئیس آرمسترانگ ترومپتنواز وجود دارد که میگوید: «هیچگاه یک قطعه را دو بار به یک شکل ننواز.»
نوازندهها علاوه بر گوش دادن به صداهای پیرامون باید به ندای درون و ایدههای آن نیز گوش دهند. آنها هیچگاه به درجه استادی و علامه کل بودن نمیرسند و همواره باید ذهنی آزاد برای پذیرش ایدهها و نظرات جدید داشته باشند. تنها در این صورت است که میتوانند به دنبال بهبود مستمر باشند و دانستههایشان آنها را از ادامه مسیر بازندارد.
مترجم: مهدی نیکوئی – دنیای اقتصاد
منبع: european business review