محمود مزینانی؛ تفکر استراتژیک از جمله موضوعات مورد توجه در عرصه کسب و کار و مدیریت بنگاههای خصوصی و نهادهای عمومی است که رویکرد محوری در آن، نگاه بلندمدت به منافع و تعمیق چشمانداز سازمان در تعیین ماموریت و رسالت است.
با وجود نظرات گوناگون درباره تفکر استراتژیک از تحلیلهای فاخر تا انتقادات نیش دار، درباره این موضوع، تعریف روشن و مانعی وجود ندارد، اما بر مقدم بودن تفکر استراتژیک بر برنامه استراتژیک تفاهم شده و به نوعی موفقیت برنامه استراتژیک مقید به تفکر استراتژیک نزد مدیران یک سازمان شده است.
تفکر استراتژیک وابسته به معیارهایی همچون وجود چشمانداز، فرصت طلبی، هوشمندی، ترسیم مسیر اجرای ایدهها و وجود نگاه تلفیقی از وضعیت گذشته، حال و آینده است. در برخی متون به توانایی فردی برای تفکر مفهومی، تحلیل سیستمی و فرصت طلبی برای رسیدن به موفقیت در آینده تعریف شده است؛ تفکر استراتژیک کمک میکند بازار و تغییرات آن با اصل «واکنش به هنگام» تحلیل شود البته این تحلیل نیازمند یادگیری سریع از محیط است که از ضرورتهای هوش رقابتی پشتیبانی میکند که خود بر سرعت در بررسی محیط استوار است.
تفکر استراتژیک آمیخته با عملگرایی است که به محیط نگاهی خلاقانه همانند یک کارآفرین دارد؛ تفکر واگرا و دیدی خلاق و نوآورانه به شرایط و بهرهگیری از خلاقیت در این شیوه تفکر مورد توجه قرار میگیرد. توجه به تفکر استراتژیک ریشه در این موضوع دارد که برنامهریزی سازمان در قالب برنامهریزی استراتژیک با وجود محیط پر تحول و متغیرهای تاثیرگذار فناوری و فناوری اطلاعات همخوانی ندارد لذا تفکری که مدیر را (در صورت فراهم بودن مهارتهای آن) قادر به هماهنگی بیشتر با محیط میکند، تفکر استراتژیک است.
اما با وجود تمام محبوبیتها و مطلوبیتهای ساختار تفکر استراتژیک برای مواجهه با شرایط محیطی، توجه و تکیه بر تصمیمهای شهودی، ناشی از تفکر استراتژیک میتواند موجب نارسایی در تحلیلهای عمیق و محاسبات مدیریتی شود. زیاد و پر تکرار شدن تصمیمات مبتنی بر شهود، موجب از رونق افتادن تحلیل دادهها و اطلاعات است که قطعا برای سالهای بسیاری میتواند منشا بسیاری از مزیتهای رقابتی باشد. اگرچه فرض بر چابکی به عنوان یکی از الزامات محیط رقابت برای بنگاههاست، لیکن بدون توجه به روشهای کمی، امکان دارد بسیاری از گزینههای مناسب برای تصمیمگیری دیده نشود یا ناقص در دستور کار قرار گیرد.
هرچند عموم شیوههای کمی و تجویزی در تدوین و فرموله کردن استراتژی، به تایید صاحب نظران، انتزاعی و ذهنی هستند، اما با توجه به روند تحلیلها در زمان تدوین استراتژی، در شناخت هر چه بهتر موقعیت موثر واقع میشوند.
دام تفکر استراتژیک موقعیتی است که در آن با توجه به شیوههای شهودی و تحلیلهای ذهنی و تمرکز بر منافع کلیدی و نتایج، ممکن است فرصت بسیاری از تحلیلهای عمیق حذف شود؛ این رویه میتواند واکنشی به ظاهر خلاق، ولی شتابزده برای تحلیل و تصمیمگیری در یک موقعیت باشد که تاثیر آن بسته به موقعیت اگر فاقد بررسی دادهها باشد اسفبار شود.
تفکر استراتژیک به دلیل ریشه داشتن در تحلیل ذهنی و هوش رقابتی فردی یا گروه خاص سازمان، میتواند به مشارکت و همراهی آینده در اجرای راهبرد کسب و کار آسیب وارد کند.
راهحل برون رفت از دام نارسایی تفکر استراتژیک دید متفاوت به آن به عنوان مقدمه و چارچوب برای برنامهریزی استراتژیک و شکلدهنده اصول آن است. تسری تفکر کردن به شیوه راهبردی به آحاد سازمان و مشارکت کارکنان در این خصوص، از بروز معایب ممکن جلوگیری میکند، زیرا دادههای کافی گردآوری شده و تجربهها جمع میشوند.
فارغ از تمام موضوعاتی که پیرامون تقدم و تاخر تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک مطرح میشود در نظام اداری و حکمرانی اقتصاد ایران، صرف تکیه بر تفکر استراتژیک قابل توصیه نیست بلکه این موضوع دامی در تشکیل ضعیف مبانی تصمیمگیری است؛ لذا عمیقا توصیه میشود تحلیلهای دقیق و گردآوری اطلاعات به عنوان جزو لاینفک تصمیمگیری در مکانیزم تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور مورد توجه قرار گیرد.
منبع: دنیای اقتصاد