درباره عضویت کامل ایران در «سازمان همکاری شانگهای» در روزهای گذشته به میزان درخورتوجهی سخن مطرح شد. همه رسانههای فارسیزبان با هر گرایشی دستکم یک گزارش به این موضوع اختصاص دادند و رئیسجمهوری و نمایندگان مجلس و دیگران هم درباره آن سخن گفتند. رسانههای انگلیسیزبان هم کم نگذاشتند.
به گزارش شرق؛ در این چند روز ایرانیها آنقدر درباره پیمان شانگهای شنیدهاند که دیگر نیازی به توضیح مقدمات و تاریخ تأسیس و اعضای آن نباشد. «هگل»، فیلسوف نامدار اهل آلمان، میگفت فیلسوف جغد مینروا (نزد رومیان الهه خرد) است که به هنگام غروب کار خود را آغاز میکند. منظورش این بود که وقتی اتفاقات افتاد و دورانی رو به پایان گذاشت، فلسفه تازه کار تحلیل و بازسازی وقایع را آغاز میکند.
با تشبیه این الگو، حالا که مطالب اولیه فراوانی در باب این موضوع نوشته شده و غروب مطبوعاتی موضوع آغاز میشود، میتوان به کار تحلیل آن نشست و همچنین متناسب با عنوان این صفحه به بخش اقتصادی آن هم پرداخت. در این مورد خاص حرف از اقتصاد زدن بدون رجوع به زمینه سیاسی آن کمی دشوار است. ازاینرو این مطلب چیزی میان سیاست و اقتصاد خواهد بود.
کمتر مطلبی درباره عضویت ایران در پیمان شانگهای میبینید که از «نگاه به شرق» ایران در آن سخن به میان نیامده باشد. چنین اتفاقی، یعنی عمومیتیافتن یک عبارت یا گزاره یا اعتقاد در مطالب مطبوعاتی، آن را تبدیل به باور عمومی میکند و راه نقد آن را هرچه دشوارتر. بهویژه آنکه مطالب را رسانههایی با اعتبار و مخاطب فراوان منتشر کرده باشند. عمده رسانههای غربی چه فارسی و چه غیرفارسی از تغییر سیاست ایران و نگاه به شرق نوشتند.
اولین نکته آنکه ایران خود کشوری شرقی است و نگاه به شرق را درباره آن به کار بردن کمی از نظر معنایی مشکل دارد و عملا میتوان با یک جایگزینی ساده کلمه در آن به نگاه به خود تعبیر کرد؛ اما اساس مشکل خود تقسیمبندی جهان به دو بخش شرق و غرب است که تقسیمبندی ایدئولوژیک است و همخوانی با واقعیات ندارد. از توضیح این مسئله میشود گذشت و تنها به یادآوری این نکته پرداخت که دوره تقسیمبندیهای اینچنینی مدتها است تاریخ مصرف را رد کرده؛ اما به تسامح و با سادهکردن موضوع فهمید که منظور از آن چیست: شرق یعنی چین و روسیه و غرب یعنی اتحادیه اروپا و آمریکا.
اما عضویت در پیمان شانگهای را میتوان به تغییر جهت نگاه ایران از غرب به شرق توصیف کرد؟ چنین ادعایی را که بسیار هم تکرار شده، جدا میشود به پرسش گرفت. نخست اینکه نگاه ایران به غرب همچنان خیره است. تلاش ایران برای احیای توافق با قدرتهای جهانی، که مهمترین آن قسمت غربی این قدرتها با مرکزیت آمریکاست، یک نشان برای اثبات این ادعاست.
ایران همواره کشوری بوده است با مردمی که غرب را میپسندند یا حداقل دشمنی با آن ندارند. این مسئله در رویکرد سیاستمداران ایرانی نیز مشهود است؛ حتی با وجود ادبیاتی که جز این را میرساند. روابط ایران با اروپا چه طی تاریخ چه در دوران معاصر برقرار بوده است. تجارت میان ایران و اروپا تاریخی چندصدساله دارد و تا همین سالهای اخیر و قبل از تحریمهای ایالات متحده هم برقرار بوده؛ اما حتی با فرض صحت این ادعا در واقع ایران نگاهش را به شرق برنگردانده؛ در حقیقت غرب نگاهش را از ایران برداشته و با بههمزدن توافقی که با ایران داشت، گزینه همکاری با ایران را منتفی کرد.
حتی همین ادعا را هم میتوان تخریب کرد: درخواست عضویت در پیمان شانگهای مربوط به ۱۳ سال پیش است؛ یعنی نه به برجام ربطی داشته و نه به رئیسجمهور جدید. میشود اضافه کرد که یک کشور مهم این پیمان حتی با تعریف مصطلح هم شرقی نیست؛ یعنی روسیه که بیشتر به غرب شبیه است تا شرق و البته گستردگی جغرافیایی و ریشههای مستقل فرهنگی از غرب آن را تبدیل به موجودیتی تکینه کرده است؛ این از از نگاه به شرق.
جهان با فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی دچار اختلالی شد که تا امروز اثرات آن ادامه دارد. بخش پیروز آن مبارزه میان شرق و غرب از سال ۱۹۹۱ به بعد چنان غره به خود شد که مدتی بعد متفکر درجه سوم آمریکایی با استفاده از واژگان هگل فریاد زد تاریخ بالاخره به پایان رسید. حتی خود او امروز از اعتقادش دست کشیده.
حد فاصل این سالها غرب به دخالت گسترده در کشورهای جهان دست زد و هدیه تحمیلی دموکراسی خودخوانده را به بهای گزاف به خیلی از جاها تقدیم کرد و تا مرزهای شرق سابق هم پیش رفت. دنیای یکقطبیشده پایدار نماند و شرق سابق، روسیه و شرق تازه سربرآورده، چین، مدعی شدند. بازتاب آن را در برخی اتفاقات نزدیک و معاصر مانند ضمیمهکردن کریمه به خاک روسیه و اشغال نمادین گرجستان میتوان دید.
روسیه در جهت نظامی احیا شد و در اقتصاد با پیوستن به سازمان کشورهای صادرکننده نفت، اوپک، بیشتر خود را در برابر غرب تعریف کرد. چین با رشد حیرتآور اقتصادی به جایی رسید که هرچند مبادلات اقتصادی پرحجمی با آمریکا دارد؛ اما چنان اعتمادبهنفسی پیدا کرده که حتی زحمت خواندن متن تحریمهای آمریکا را به خود نمیدهد و کار خودش را میکند. در چنین شرایطی زادهشدن پیمانی نظیر پیمان شانگهای که تاریخ تولد آن تصادفا با حمله آمریکا به افغانستان یکی شده، چندان تعجبآور نیست.
امروز نصف مردم جهان –البته به واسطه تصمیمهای دولتشان که عموما هم نقشی در آن ندارند- عضو پیمان شانگهای هستند. ظاهرا اختلال یکقطبی به پایان راه رسیده. ایالات متحده دیگر آشکارا و در عمل از حضور نظامی خود در پهنه جهان میکاهد و رفتهرفته میشود منتظر اختلال دوقطبی یا حتی بیشتر در جهان بود.
چنانچه بسیار هم نوشتهاند، همکاری اقتصادی میان کشورهای عضو در پیمان شانگهای با وجود ابراقتصادهایی مانند چین و هند بههیچعنوان چشمگیر نیست. همکاری اقتصادی این کشورها حجم بالا دارد؛ اما ربطی به پیمان ندارد. هنوز منطقه آزاد تجاری در آن تعریف نشده، واحد پول مشترک ندارد و حتی تجارت با پولی غیر از دلار و یورو در آن تحقق نیافته است؛ اما همه این آرزوها وجود دارد.
در تاریخ ۲۳ سپتامبر سال ۲۰۰۳ چین در نشست این سازمان پیشنهاد ایجاد منطقه متحد آزاد تجاری را بهعنوان هدفی بلندمدت مطرح کرد. در زمینه انرژی بحث همکاری میان کشورها در زمینه نفت، گاز و منابع آبی مطرح است و همچنین ایجاد «کلوب انرژی» در سازمان به پیشنهاد روسیه مطرح شد که هنوز تصویب کشورهای عضو را ندارد. درباره جایگزینی تجارت با دلار؛ این مسئله آرزوی دیرینه بسیاری از کشورها بوده و هست. از روسیه گرفته تا لیبی قذافی و ونزوئلای چاوز و بسیاری دیگر حتی صدام که هیچکدام جز روسیه عاقبت به خیر نشدند. حتی مجموع کشورهای اوپک نیز زمانی بدشان نمیآمد که حداقل معاملاتشان را با اروپا به یورو تبدیل کنند. تمایل از جهت اروپا نیز وجود داشت و در سال ۲۰۰۳ گرهارد شرودر آلمانی به پوتین پیشنهاد کرد پول انرژی دریافتی را به یورو پرداخت کنند. پیشنهاد را از جانب اوپک نماینده ایران، جواد یارجانی، یک سال پیش از حمله آمریکا به عراق در نشستی در اسپانیا به اروپا ارائه کرد که البته به جایی نرسید.
ظاهرا عراق موفقیتهایی در دریافت یورو در مقابل نفت پیدا کرده بود؛ اما همبستگی میان حمله به عراق و این موضوع بههیچعنوان ثابتشده نیست؛ اما بار دیگر و در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ این مبحث در شانگهای مطرح شد. سخنان ولادیمیر پوتین را میتوان عصاره چرایی شکلگیری سازمانی نظیر سازمان همکاری شانگهای دانست. سخنان پوتین در اکتبر سال ۲۰۰۸ خطاب به اعضا به نقل از «راشا تودی» این است که: «اکنون بهوضوح میتوان شکست انحصار مالی دنیا را مشاهده کرد و نیز شکست خودخواهی اقتصادی را. برای حل این مشکل روسیه برای تغییر ساختار سیستم مالی جهان مشارکت خواهد کرد....
جهان اکنون شاهد سربرآوردن موقعیت ژئوپلیتیکی است که از نظر کیفی متفاوت از گذشته است؛ مراکز اقتصادی و سیاسی جدید سر برآوردهاند. ما نظارهگر و نیز مشارکتکننده در مسیر تغییر امنیت منطقهای و معماری توسعه جهان که مطابق واقعیات نوین جهان در قرن ۲۱ باشد، خواهیم بود»؛ اما این آرزوها محقق خواهند شد؟ معلوم نیست.
اگر محقق بشوند، خوب است؟ معلوم نیست. عضویت ایران در آن موفقیتآمیز است؟ باز هم معلوم نیست.