صادق زیباکلام در شرق نوشت: چند شب پیش در کلابهاوسِ «من و تو» همان اتفاق همیشگی تکرار شد. من بودم در مقابل شماری از خانمها و آقایان مخالف نظام جمهوری اسلامی! البته من میگویم «مخالف» شاید هم به تعبیری بگوییم «برانداز»! هر چه بود همان داستان همیشگی اتفاق افتاد و من، چون با براندازی موافق نیستم، شدم مدافع نظام! جایگاه من هم، چون در اینگونه بحثها تقلیل پیدا کرد به مدافع نظام، مدافع عملکرد نظام و جایگاه آنان همچون همیشه تقلیل پیدا کرد به مدافعان راه حقیقت و راه آزادی. من شدم دشمن مردم و آنها شدند خدمتگزار و مدافع مردم.
این نه بار اولی بود که آن وضعیت پیش میآمد و نه آخرین باری خواهد شد! اما جالببودن آن شب از آنجا بود که اینبار تعداد آنان خیلی زیاد بود و من به جای مواجهه با یک یا دو یا سه نفر با تعداد زیادی از خانمها و آقایان چهرههای معروف سیاسی خارج از کشور طرف بودم که همه با هم همداستان بودند که «شما اصلاحطلبان از اصولگرایان هم ضد مردمیتر هستید». میگفتند که اصولگرایان دستکم با مردم روراست هستند، ظاهر و باطنشان یکی است، اما شما اصلاحطلبان نمایش آزادیخواهی پیشرفت و ترقی را بازی میکنید، درحالیکه هدفتان از مشارکت در انتخابات و تشویق و ترغیب مردم به شرکت در انتخابات روشن است.
شما سهم خود را از حکومت و حاکمیت جمهوری اسلامی میخواهید، شما هم میخواهید چند استاندار، چند فرماندار، تعدادی سفیر، وزیر و وکیل داشته باشید منتها پشتسر الفاظی همچون دموکراسی و آزادی بیان حاکمیت قانون و این تعابیر سنگر میگیرید. اما مردم دیگر دست شما را خواندند و حنای شما دیگر برای مردم رنگی ندارد. به همین دلیل است که آنها به شما پشت کردهاند و این شعار معروف «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا» را گفتهاند و همچنان تکرار میکنند. شما در حقیقت مسئولیتتان از اصولگرایان برای بهوجودآوردن وضعیت موجود بیشتر است؛ چراکه این شما بودید که کسر قابل توجهی از مردم را وادار به شرکت در انتخابات کردید.
به آنان گفتم که ممکن است برخی از اصلاحطلبان سودای وزارت و قدرت داشته باشند، اما واقعا بیانصافی و کملطفی است که بگوییم کسر قابل توجهی از اصلاحطلبان شناسنامهدار در این سالها برای سهمخواهی دست به اعتراض یا مخالفت با سیاستهای موجود زدهاند. همچنین به آنها گفتم که فقط شما نیستید که اتهام سهمخواهی را به اصلاحطلبان میزنید؛ اتفاقا اصولگراها، بهخصوص تندروهای ایشان، هم این اتهام را به ما وارد میکنند که «همه درد و مشکل شما اصلاحطلبان سهمخواهی است و اگر سهمتان از قدرت داده شود میروید پی کار و زندگیتان».
گفتم ببینید واقعیت اینکه من و بسیاری دیگر از اصلاحطلبان از انتخابات همواره دفاع کردهایم و در انتخابات ۹۲، ۹۴ و ۹۶ شرکت کردهایم، این بود که گزینه دیگری نداشتیم و صندوق رأی وزارت کشور در حقیقت تنها راه تغییر و تحول و اصلاحات بود. سال ۹۲ وقتی آقای روحانی پیروز شد، شما هیچ کدامتان در ایران نبودید، اما بگذارید من شمهای از پیشرفتهایی که در نتیجه انتخاب آقای روحانی و دولت اولش به وجود آمد، برایتان بیان کنم.
بعد از اعتراضات خرداد ۸۸ و با توجه به اینکه دانشجویان در آن اعتراضات نقش مهمی داشتند بسیاری از فعالان جنبش دانشجویی بازداشت شدند. کمترین مجازاتشان محرومیت از تحصیل بود. بسیاری ستارهدار شدند. همچنین فعالیت دانشجویی هم در دانشگاهها به حالت تعلیق درآمد. شخصا شاهد بودم که در اتاقهای تشکلهای دانشجویی همچون انجمن اسلامی دانشکده حقوق علوم سیاسی لاک و مهر شد. فضای مطبوعاتی کشور هم بعد از ۸۸ بیشباهت به وضعیت دانشگاهها نبود. در مهر سال ۹۲ و در نتیجه انتخاب آقای روحانی تغییرات زیادی در کشور به وجود آمد.
تشکلهای دانشجویی مجددا فعال شدند. صدها دانشجوی ستارهدار مجددا به دانشگاه بازگشتند و فضای مطبوعات آزادتر شد. همچنین سیاست خارجی ایران به سمتوسوی تنشزدایی پیش رفت. مذاکرات جدی بر سر مسئله هستهای آغاز شد که منجر به برجام شد. وضعیت اقتصادی هم بهبود قابل ملاحظهای پیدا کرد. در دوران آقای احمدی نژاد در چهار سال دوم ایشان رشد اقتصادی کشور به منفی چهار یا پنج رسیده بود. آن رشد منفی طی چهار یا پنج سال تبدیل شد به رشد سه یا چهار درصدی مثبت.
شما اگر جای صادق زیباکلام میبودید چهار سال بعد که انتخابات ۹۶ صورت میگرفت و با توجه به تغییرات مثبتی که در دور اول انتخاب آقای روحانی به وجود آمده بود، چه میکردید؟ آیا غیر از این بود که با تمام وجود سعی میکردید که مجددا روحانی را انتخاب کنید؟ و این دقیقا کاری بود که بنده و بسیاری انجام دادیم. برای همین هم بود که انتخابات سال ۹۶ انتخابات پرشوری بود. صفهای طولانی رأی و گروههای زیادی که دیگران را به رأیدادن تشویق میکردند.
این پدیده بهخصوص در مناطق شمال شهر تهران بسیار چشمگیر بود. کم نبودند کسانی که دو، سه ساعت بیشتر در صفها مانده بودند و منتظر تا بتوانند رأی بدهند. عمده کسانی که شاید تا آخرین لحظه و آخرین ساعت مردد بودند که بالاخره رأی بدهند یا ندهند هم به این نتیجه رسیدند که رأیدادن میتواند تغییری به وجود آورد. آنگونه که امثال صادق زیباکلام میگفتند. اما آنچه اتفاق افتاد در چهار سال دوم آقای روحانی همچون آب سردی بر پیکر اصلاحطلبان بود.
هیچکدام از امیدها، انتظارات و توقعات آن ۲۴ میلیون رأیدهنده در دولت بعدی آقای روحانی تحقق نیافت. اینکه چرا این اتفاق افتاد خود حدیث دیگری است. اما پرسش اینجاست که آیا ما باید علم غیب میداشتیم و میگفتیم که پیشرفتی در دور دوم ریاستجمهوری ایشان صورت نخواهد گرفت و در حقیقت بهتر است که در انتخابات شرکت نکنیم؟ اتفاقا درستی و صداقت دستکم شماری از اصلاحطلبان از اینجا هویدا میشود. زمانی که متوجه شدند با انتخاب، چه در بخش نمایندگان مجلس و چه خود قوه مجریه گامی به جلو برداشته نمیشود صادقانه آن را با مردم در میان گذاشتند.