نام محمدجواد ظریف بیش از هر شخصیت دیگری در جبهه اصلاحات به گوش میرسد؛ فردی که هشت سال ریاست دستگاه دیپلماسی ایران را بر عهده داشت و اکنون به نماد برجام تبدیل شده است.
به گزارش شرق، ظریف البته دشواری کم نداشته است؛ مشخصا همین برجام که هرچقدر موافق دارد، مخالفان سرسخت هم دارد؛ مخالفانی که از روز نخست مذاکرات هستهای در دولت یازدهم بر دولت تاختند که اصل مذاکره غلط است و پاسخ ندادند که آیا مذاکرات هستهای در دولت احمدینژاد و با محوریت سعید جلیلی درست بود یا نه؟ مذاکراتی که از قضا هیچ نتیجهای هم نداشت و فقط ذیل مذاکرات بر حجم تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل افزوده میشد تا جایی که ایران ذیل بند هفت منشور ملل متحد رفت و سایه جنگ بر مردم ایران سنگینی میکرد.
البته حتما محبوبیت ظریف در سالهای اخیر نسبتبه دورانی که برجام منعقد شده بود و اثرات مثبتش در کشور دیده میشد، کاهش یافته است؛ زیرا شرایط بغرنج اقتصادی، خروج ترامپ از برجام، عملکرد ضعیف دولت در موضوعات مختلف، برخورد قهری با اعتراضات و دهها عوامل دیگر زمینه نارضایتی از وضع موجود، مردم را به عملکرد دولت بدبین کرد و طبیعتا نمیتوان انتظار داشت در چنین وضعیتی وزیر امور خارجه در حاشیهای امن باشد و همان محبوبیتی را داشته باشد که برای مثال در سال 95 داشت.
البته ظریف با همه این چالشها، به باور برخی هنوز قائمبهشخص سرمایه اجتماعی دارد و اگر جبهه اصلاحات از او حمایت کند، نهتنها سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان قهر نمیکند، بلکه سبد رأی شخصی ظریف نیز بر آن افزوده میشود. بهظاهر، ورود نامزدی ظریف برای اصلاحطلبان بازی برد-برد است، اما به نظر میرسد وضعیت به همین سادگی هم نیست؛ زیرا اولا براساس نشانههای موجود، ظریف نمیخواهند نامزد شود؛ چنانکه او بارها در مصاحبههای مختلف بیان کرده بههیچوجه قصد نامزدی در انتخابات را ندارد و اگر بنا باشد مسئولیتی بگیرد، همین مسئولیتی است که اکنون بر عهده دارد؛ بنابراین اینکه برخی اصلاحطلبان اخیرا مدام میگویند ظریف نامزد اصلاحطلبان خواهد بود، محل تردید است، زیرا اگر ظریف در انتخابات نامزد نشود، همه این بحثها کنلمیکن است.
از سوی دیگر، تفاوت دیدگاهی درباره جایگاه جناحی ظریف وجود دارد؛ برخی میگویند او یک اصلاحطلب تمامعیار است و برخی باور دارند محمدجواد ظریف اصلاحطلب نیست. تفاوت دیدگاه درباره این موضوع، به جایگاه جناحی ظریف بازمیگردد؛ او تمام عمر حرفهای خود را در وزارت خارجه گذرانده است و میدانیم که کارگزاران وزارت خارجه از حضور در احزاب و جناحهای سیاسی منع دارند.
به همین دلیل، ظریف هیچگاه عضو هیچ جناحی نبوده است و اکنون هم از نظر تشکیلاتی نه اصلاحطلب است، نه اصولگرا و نه حتی اعتدالی. ممکن است برخی بگویند که او متصل به حزب اعتدال و توسعه است (حزب نزدیکان حسن روحانی)، اما اینطور هم نیست؛ زیرا اگر معیار عضویت تشکیلاتی است، ظریف عضو رسمی حزب اعتدال و توسعه هم نیست و اساسا این حزب را به معنای دقیق نمیتوان یک حزب اصلاحطلب دانست.
نیروهایی که قائل به این نظر هستند نیز به دو بخش تقسیم میشوند؛ آنان که اساسا حمایت از ظریف را ورود به انتخابات با نامزد ائتلافی و ادامه سیاست سالهای 92 و 96 فرض میکنند و آنان که با نرمش بیشتری با موضوع مواجه میشوند و میگویند اگر قرار باشد از ظریف حمایت شود، او باید تعهد دهد از اصول اصلاحطلبی تخطی نکند. برای مثال، چندی پیش علی صوفی گفت: «آقای ظریف هیچگاه از نظر تشکیلاتی اصلاحطلب نبوده و نیست.
اساسا کسانی که در وزارت خارجه کار میکنند از نظر قانونی از حضور در احزاب منع دارند و طبیعی است که آقای ظریف هم که سالها در وزارت خارجه کار کرده، در جبهه سیاسی خاصی کار نکرده است. بله رویکرد آقای ظریف در حوزه سیاست خارجی همسو با نظر اصلاحطلبان است، اما او اصلاحطلب نیست و اگر قرار باشد آقای ظریف در انتخابات نامزد شود، باید رسما اعلام کند که وابسته به جبهه اصلاحات است و اگر خود را اصلاحطلب نداند و مثلا بگوید من جزء هیچ جناحی نیستیم، حتما اصلاحطلبان از او حمایت نمیکنند؛ زیرا اساسا حمایت از نامزد غیراصلاحطلب مغایر با بند یک نهاد اجماعساز است».
صوفی از نظر تشکیلاتی راست میگوید؛ زیرا براساس بند اول مصوبه تشکیل نهاد اجماعساز، اصلاحطلبان در انتخابات 1400 با نامزد اصلاحطلب وارد میشوند. البته برخی هم این بند را قبول دارند، اما میگویند اصلاحطلبی نشان و مدالی بر دوش افراد نیست و هرکسی ولو در حزب خاصی عضو نباشد و به صرف آنکه تفکراتی اصلاحطلبانه داشته باشد، میتواند مورد حمایت اصلاحطلبان قرار بگیرد. برای مثال حسین مرعشی چندی پیش با بیان اینکه ظریف گزینه اول اصلاحطلبان است، در گفتوگویی گفته بود: «به نظر من انتخاب اول جبهه اصلاحطلبان آقای ظریف خواهد بود... اصلاحطلبان آقای ظریف را بهعنوان اصلاحطلب قبول دارند و نظر جبهه اصلاحات درباره آقای ظریف، قاطع است. به هر حال، برداشت اصلاحطلبان این است که آقای ظریف یک دیپلمات اصلاحطلب است». یا محمدعطریانفر که بهتازگی گفته است: «محسن هاشمی و سپس محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری شانس بیشتری برای تبدیلشدن به گزینه نهایی اصلاحطلبان دارند».
با ذکر این تفاوت دیدگاهها، نخستین چالش انتخاباتی ظریف برخلاف آنچه بهظاهر میبینیم، حمایتکردن یا حمایتنکردن اصلاحطلبان از ظریف است. دومین چالش نیز بحران مخالفان است. اگر ظریف در انتخابات نامزد شود، حتما با موجی از مخالفتهای گسترده، بهویژه از سوی اصولگرایان تندرو روبهرو میشود.
برخی نیروها برخلاف برخی که ظریف را تا سرحد امیرکبیر یا مصدقشدن بالا میبردند، تا مرز خیانت پایین میآورند و تمام مذاکراتی را که او در چارچوبهای سیاستهای تعیینی شورای عالی امنیت ملی پیش برد، نوعی خیانت قلمداد میکنند که اگر ظریف نامزد شود، احتمالا بهجای تبلیغات باید پاسخگوی ایشان باشد و هیچ بعید هم نیست آنها در موقعیت مقتضی با ایجاد حملات گسترده، افکار بخشی از جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهند.
سومین چالش ظریف، اقبال عمومی است. گرچه ظریف طرفداران خاص خود را دارد و همانطور که بیان شد جزء معدود افرادی است که هنوز به صفت شخصیاش رأی دارد، اما همه اینها شاید نتواند میزانی از رأی باشد که باعث پیروزی انتخاباتی او شود. البته این موضوع صرفا درباره ظریف صدق نمیکند، بلکه درباره تمام نامزدهای غیراصولگرا صادق است؛ زیرا به نظر میرسد تا اینجای کار، بدنه اصلی جامعه که معمولا به اصلاحطلبان رأی میدهند، میل چندانی به شرکت در انتخابات ندارند و این در حالی است که اصولگرایان سبد رأی مشخصی دارند و فقط اگر بتوانند بر نیرویی واحد اجماع کنند، آن سرمایه محدود و البته ثابت رأی، به نفع نامزد مورد اجماع به کار میافتد و اگر هم اجماع نشود، همان سبد رأی بین چند نامزد تقسیم میشود.
با همه اینها، تا اینجای کار ظریف همچنان میگوید که نمیآید و بخش مهمی از اصلاحطلبان نیز اصرار دارند که بیاید و باید کمتر از یک ماه صبر کرد و دید که چه کسانی در انتخابات نامزد میشوند.