پس از انعقاد برجام درهای بسیاری در عرصه بینالمللی به روی ایران باز شد؛ به نحوی که از یک سو سایه قطعنامههای سنگین شورای امنیت سازمان ملل متحد کنار رفت و از سوی دیگر ایران توانست گامهای نخست ارتباطی منطقی و سازنده با دنیای غرب را بردارد؛ اما دیری نپایید که با تغییر دولت در آمریکا و رویکارآمدن دونالد ترامپ قاعده بازی تغییر کرد و با خروج آمریکا از برجام و بیعملی اروپاییها عملا برجام خالی از اثر شد. افزون بر این تحریمهای یکجانبه آمریکا هم گرچه بهظاهر صرفا از سوی یک کشور یعنی آمریکا علیه ایران وضع شده بود؛ اما در عمل بسیاری گستردگیاش کمتر از تحریمهای ناشی از قطعنامههای شورای امنیت نبود.
شرق در ادامه نوشت: چنین وضعیتی تا پایان دولت ترامپ ادامه داشت تا آنکه بایدنِ دموکرات جای ترامپِ جمهوریخواه را گرفت؛ هرچند تا اینجای کار نیز اتفاق ویژهای در روابط ایران و آمریکا رخ نداده است و فعلا در بر همان پاشنه میچرخد. در چنین وضعیتی ایران تفاهمنامهای ۲۵ ساله را با چین امضا کرده است تا بتواند بیشازپیش روابطش را با چین تحکیم کند؛ چینی که گفته میشد پس از برجام مورد بیاعتنایی نسبی دولت ایران قرار گرفت.
همه اینها در حالی است که جزئیاتی از تفاهمنامه ۲۵ ساله بیرون نیامده است و مشخص نیست که ایران و چین در چه ابعادی و با چه کیفیتی با یکدیگر به تفاهم رسیدهاند. چنین شرایط سراسر ابهامی باعث شده است که برخی نگران پیامدهای منفی احتمالی تفاهمنامه اخیر باشند. فارغ از آنکه تفاهمنامه ۲۵ ساله تا چه میزان منافع ایران را تأمین میکند یا نه، تا اینجای کار انتشارنیافتن جزئیات، انتقاد مسلمی است که از سوی بخشی از مردم و کارشناسان به دولت ابراز میشود.
برای بررسی ابعاد گستردهشدن ارتباط ایران و چین در غیاب کشورهای غربی در مناسبات سیاست خارجی ایران، ساعتی را با عباس عبدی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی، به گفتگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
مناسبات سیاسی و اقتصادی ایران در حوزه سیاست خارجی در سالهای اخیر بهویژه پس از انعقاد برجام را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایران قبل از انعقاد برجام زیر فشار چندین قطعنامه شورای امنیت بود و با وجود آن محدودیتها، امکان برقراری روابط متوازن و متعادل در حوزه سیاست خارجی و اقتصادی را با کشورهای مختلف نداشت؛ بههمیندلیل پیش از برجام شرایط در حوزه سیاست خارجی ایران مناسب نبود؛ اما بعد از برجام به دلیل آنکه قطعنامههای شورای امنیت کان لم یکن یا به تعبیری فریز شد، روابط با جامعه جهانی از سر گرفته شد تا آنکه دولت آمریکا با آمدن ترامپ، بهعنوان رئیسجمهوری جدید این کشور، از برجام خارج شد.
پس از خروج آمریکا از برجام گرچه تحریمهایی مشابه و با همان فشار تحریمهای شورای امنیت بر ایران وارد آمد؛ اما به علت آنکه آن تحریمها در چارچوب قطعنامههای شورای امنیت نبود، ایران توانست به روابطش با کشورهای مختلف تا حدی ادامه دهد؛ هرچند تحریمهای ایالات متحده به قوت خود باقی بود.
گفته میشد ایران بعد از برجام نسبت به استمرار روابط اقتصادی با شرق آسیا بیتوجه بود و بههمیندلیل چینیها از سطح روابط خود کاستند. آیا این نظر درست است؟
این سخن تا حد زیادی درست است؛ اما وقتی میگوییم روابط با شرق آسیا، باید به طور مشخص بگوییم منظورمان روابط با چین است؛ زیرا کره و ژاپن در بلوک غرب شناسایی میشوند؛ اما بله، این بیتوجهی وجود داشت؛ هرچند چین روابط خود را با ایران کم نکرد؛ چنانکه رئیسجمهور چین بعد از برجام به ایران آمد. ارزیابی دولت از روابط با چین اشتباه بود. در حقیقت دولت باید ارتباط با چین را فارغ از ارتباط مساعد یا نامساعدش با اروپا و آمریکا در نظر میگرفت و تنظیم میکرد. اکنون نیز همینطور باید باشد و بهبود ارتباط ایران با چین به منزله نفی دیگران نباشد و به همان میزان ارتباط با اروپا نیز مهم و بااهمیت دانسته شود؛ زیرا روابط با چین تحت تأثیر میزان و کیفیت ارتباط ایران با کشورهای غربی نباید باشد.
مفاد تفاهمنامه اخیر ایران و چین هنوز منتشر نشده است؛ اما با همین اطلاعات کلی موجود، تفاهمنامه ۲۵ ساله با این کشور را چطور میبینید؟
اگر صحبتهای آقای ظریف را ملاک قرار دهیم، باید بگوییم که این توافق در این مرحله دارای پیچیدگیهای زیادی نیست؛ اما به سود ایران است که درباره آن شفافسازی کند. اگر این سند همان سندی باشد که سال گذشته منتشر شد، درباره نفع و ضررش باید کارشناسان امر اظهارنظر کنند و من نمیتوانم نظری بدهم؛ اما به طور کلی از برقراری ارتباط متعادل و منسجم با همه کشورها و بلوکهای جهانی دفاع میکنم. وضعیت فعلی ایران که خود را تافتهای جدابافته از جهان میداند، صحیح نیست.
ایران میتواند در عرصه جهانی در چارچوب و زمین بازی مشخصی نقشآفرینی کند و اگر بخواهد از این زمین بازی کنار برود، مشخص نیست که بتواند بازی مؤثری از خود نشان دهد. برجام مبنای خوبی است که ایران به چارچوبهای مشخصِ ارتباطی متعادل و متوازن با جهان بازگردد؛ اما متأسفانه سیاستهای بعد از آن و البته تحریمهای آمریکا این روند را متوقف کرد.
با این اوصاف من از هر اقدامی که ایران را به میدان ارتباط با کشورهای مختلف بازگرداند، دفاع میکنم؛ اما تحقق این شرایط به دو پیششرط مهم نیاز دارد؛ نخست وحدت داخلی که در همین توافق میبینیم و اختلافات درباره آن میان نیروهای سیاسی بسیار است و دوم اینکه بدانیم توافق با یک بلوک کافی نیست و باید این مسیر را ادامه و توسعه دهیم و بعد از این با هند یا کشورهای اروپایی هم ارتباط بگیریم تا چنین توافقهایی را بیش از این شاهد باشیم.
در عرف بینالملل مرسوم است که مفاد قراردادها یا پیماننامههای فیمابین کشورها منتشر شود. برخی با استناد به انتشارنیافتن جزئیات این قرارداد ادعا میکنند که ایران منافع بیشماری در حوزههای نفت، گاز، پتروشیمی، زیرساختها و همکاریهای نظامی به چین اعطا میکند. آیا این ادعا پذیرفتنی است؟
باید توجه داشته باشیم که قراردادی با چین منعقد نشده است؛ زیرا اگر قراردادی در کار بود، طرفین باید تعهداتی روشن به یکدیگر میدادند و جزئیات قرارداد هم منتشر میشد. از سوی دیگر همه کشورها حواسشان به قانون اساسی کشورهای دیگر هست تا سرشان کلاه نرود؛ به این معنی که آنها میدانند براساس قانون اساسی ایران قراردادهای بینالمللی باید به تصویب مجلس برسد و در غیراینصورت فاقد وجه قانونی است؛ بنابراین اگر میان ایران و چین قراردادی در کار بود، باید در مجلس به تصویب میرسید تا کشورهای دیگر تکلیف خود را در مواجهه با ایران بدانند.
به نظرم این سند بیش از آنکه یک قرارداد با جزئیات کامل باشد، تفاهمی کلی بر سر یک نقشه راه است و توافقهای جزئی و قراردادها یکییکی بعد از آن میان دو کشور منعقد میشود و مورد بحث قرار میگیرد. ضمن اینکه ساختار قدرت در ایران به قدری دارای شکاف است که بعید میدانم بشود موضوعی در این حد از تنش را پنهان کرد؛ زیرا حتما طیف مخالف، مفاد را افشا میکند.
نگاه راهبردی بخشی از نیروهای سیاسی جایگزینی کامل شرق به جای غرب است. بهعنوان بحث پایانی بفرمایید که اولا آیا ایران در حال حرکت به این سمت است؟ ثانیا این نگاه در جهان کنونی چقدر اجرائی است؟ و ثالثا پیشبینی حضرتعالی درباره آینده دولت ایران چیست و آیا در آینده با دولتی مواجه خواهیم بود که هرگونه رشته اتصال با جهان غرب را از بین میبرد؟
این نگاه از دیرباز وجود داشته است و حتی زمان دوقطبی شوروی-آمریکا هم جواب نمیداد. همان زمان هم بسیاری از کشورها میکوشیدند که میان این دو قطب بایستند و از این میانه ایستادن بدون هرگونه هزینهای، منافع خودشان را ببرند. در آن دوره حتی کشورهایی مانند هند، مصر، الجزایر و یوگسلاوی معتقد بودند که چرا باید به یکی از این دو قطب وابسته بود؟ بنابراین در آن زمان که اوج دوقطبی در جهان وجود داشت، نتیجه مطلوبی از سیاست وابستگی به دست نیامد و کشورهای متعددی منتقد آن شرایط بودند، حالا که اساسا این دوقطبی در جهان وجود ندارد و حتی نگاه چین و آمریکا هم مبتنی بر این حالت تقابلی نیست.
آنها صدها میلیارد دلار مبادلات تجاری با یکدیگر دارند و حتما این مناسبات عظیم اقتصادی را بر هم نمیزنند. چین حتی حاضر نیست مناسبات اقتصادی خود با عربستان، امارات یا اسرائیل را قربانی روابطش با ایران کند که غلط هم نیست؛ زیرا میکوشد منافع خود را تأمین کند. اصلا چنین نگاه دوقطبی که عدهای توصیف میکنند، در عمل وجود خارجی ندارد؛ نه در عمل و نه در ایده.
البته اگر فرض کنیم که ممکن است بین آنها جنگ شود که در این صورت فراتر از ایران است و دلیلی ندارد ما وارد این چالشهای مخرب میان قدرتها شویم. سیاست خارجی ما باید مبتنی بر ارتباط سازنده با همه کشورها باشد تا بتوانیم در پیوندی متوازن، شفاف و منطقی منافع خودمان را تأمین کنیم و باید بکوشیم تا درعینحال که منافع آنها از ارتباط با ما تأمین میشود، منافع کشور خودمان را هم تأمین کنیم.