حدود ۱۶ سال پیش که با آن «کاپشن بهاری» قدم در راه سیاست گذاشت، بهخصوص وقتی با آن شوک سنگین به فضای سیاسی کشور، هاشمیرفسنجانی بزرگ را کنار زد و خود را در قامت دومین مقام حاکمیتی و نخستین مقام اجرایی مملکت به سیاست ایرانی معرفی کرد، بسیاری از این میگفتند که نداشتن تیم مدیریتی و پایگاه سیاسی متشکل و منسجم، پاشنه آشیل محمود احمدینژاد خواهد بود. اما خیلی زود ابتدا اصولگرایان کلاسیک و چهرههای سیاسی منتسب به جناح راست و محافظهکاران دور و اطرافش را گرفته و سعی کردند خلأ موجود را جبران کنند.
اعتماد در ادامه نوشت: احمدینژاد، اما در ادامه و ظرف یکی، دو سال نخست حضورش راس قوه مجریه، توانست گروهی تازهنفس از طیف تندروتر جریان اصولگرا که در برخی اصول و دیدگاهها به اسلافِ اصولگرایشان نیز انتقاد داشتند، گرد خود بسیج و پایگاه سیاسی مختص خود را تولید کند؛ اصولگرایانی که در ادامه و همین حالا به جریان پایداری شهرهاند و هنوز هم بیش از آنکه گفتمان سیاسی خود را به طور ایجابی و براساس باورها و راهبردهای مطلوبشان تعریف کنند، با نگاهی سلبی، خود را حامی و همراه هر فرد و جریانی توصیف میکنند که «تابع احزاب باطلی، چون کارگزاران غربزده و اصلاحطلبان دینستیز» نباشند.
آنها البته در سالهای بعد، به خصوص پس از حوادث انتخابات ریاستجمهوری ۸۸ و آنچه در سالهای ابتدایی دولت دوم احمدینژاد گذشت، دو گروهی دیگر را نیز غیرخودی معرفی کردند و پایداریها و همراهانشان را کسانی که با این گروههای غیرخودی زاویه دارند؛ گروه اول که به نحوی قرائت تازه بود از توصیف قبلیشان از «اصلاحطلبان» که اینبار پیرو حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ با تعبیر «فتنهگران» دستهبندی میشد و گروه دوم، «جریان انحرافی»؛ کسانی که ازقضا زمانی همان یاران و همراهان احمدینژاد و به طور کلی دولت نهم و دهم به حساب میآمدند.
به تعبیری همان کسانی که زمانی کنار جریان پایداری، به حامیان رییسجمهوری مهرورز شهره بودند و از میانه دولت دوم احمدینژاد درپی بروز برخی اختلافات میان دولت دهم و بخشهایی از حاکمیت، شکافی عمیق نیز در بدنه دولت ایجاد شده بود؛ شکافی که باعث شد طیفی از حامیان دولت دهم، گروهی را که زمانی «خودی» به حساب میآوردند و دستکم در حمایت از احمدینژاد، همفکر و همراه، حالا «انحرافی» بخوانند و مستوجب دوریگزینی و فاصلهگیری.
این روند، اما به همینجا محدود نماند. محمود احمدینژاد که زمانی با کاپشنی بهاری قدم در میدان سیاست گذاشته و ظرف مدتی کوتاه، علاوه بر پایگاه اجتماعی بهنسبت قابل قبول، پشتوانه سیاسی قدرتمندی نیز برای خود دست و پا کرده بود، هنوز عمر ۴ ساله دولت دومش به پایان نرسیده، آرامآرام به نقطه صفر ورودش به کاخ ریاستجمهوری بازگشت و ظرف مدتی کوتاه، جریان احمدینژاد که حالا دیگر نام «جریان و دولت بهار» بر خود گذاشته بود، چیزی نبود جز شخص محمود احمدینژاد، چند وزیر و معاونش و البته دو یار غارش یعنی اسفندیار رحیممشایی و حمید بقایی که ازقضا همین حضور و فعالیتهای آنان بود که در سالهای پایانی دولت دهم، یاران روزهای نه چندان دور «رییسجمهوری مهرورز» را از او دور و دورتر کرد.
حالا البته هر دوی این یاران در زندان بهسر میبرند، اما دیگرانی که بیرون حبس به کار سیاست مشغولند یا اینجا و آنجا پیگیر امور جناحی و تشکیلاتیاند، دیگر تمایلی به اینکه در فضای سیاسی ایرانی، کنار احمدینژاد و در ادبیات رسانهای، به عنوان یاران و اعضای «دولت مهرورز» شناخته شوند، نداشتند. چنانکه بیراه نیست اگر بگوییم حالا آنان که هنوز در دستهبندیهای سیاسی-جناحی رایج در فضای سیاسی-رسانهای ایرانی، خود را عضو یا منتسب به «جریان بهار» و نزدیک به احمدینژاد معرفی میکنند، به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسند و جالب آنکه احمدینژاد ظاهرا حالا بار دیگر درحالی بنا دارد که شانش و اقبال سیاسیاش را به آرای عمومی بیازماید که بیش از هر زمان به احمدینژاد سال ۸۴ شبیه است.
هر چند تفاوتهایی اساسی نیز با «احمدینژاد ۸۴» دارد که شاید مهمترینشان همین باشد که حالا دیگر سال، سال ۸۴ نیست؛ بلکه حالا نه تنها ۱۶ سال از آن روزهای دولتمندی احمدینژاد گذشته، بلکه او دیگر نمیتواند به عنوان چهرهای ناشناس وارد میدان رقابتهای انتخاباتی شود. ویژگی مهمی که شاید از جهاتی نقطه ضعف محسوب شود، اما از آنجا که به قول معروف «بیخبری، خوشخبری است»، احتمالا معدود بهاریهای امروز ترجیح میدهند احمدینژاد به جای این میزان شناختهشدگی در فضای سیاسی که حاصلش برای او ردصلاحیت در انتخابات ۹۶ و احتمال تکرار این مهم در انتخابات ۱۴۰۰ است، همان جوان حزبالهی ناشناس سال ۸۴ بود که قدم به کارزار مهمترین انتخابات مملکت گذاشت، زمین و زمان را بههم ریخت، به این تاخت و به آن پرداخت و البته درنهایت خود به ریاستجمهوری ایران رسید.
حالا احمدینژادی که مشایی و بقایی یا همان دستان چپ و راستش را در بند میبیند، حتی از حمایت چهرههای رسانهای، چون عبدالرضا داوری هم برخوردار نیست. کنشگر سیاسی و روزنامهنگاری که تا همین اواخر هم بهجد از احمدینژاد، لزوم بازگشتش به قدرت و حضورش در انتخابات ریاستجمهوری دفاع میکرد، اما حالا چند صباحی است که او نیز به جمع پرتعدادِ یارانِ بریده از احمدینژاد پیوسته و روزی از تریبون توییتر و شبکههای اجتماعی و گاهی از تریبونهای جدیتر علیه رییس دولت نهم و دهم اظهارنظر میکند و تحلیلهای انتخاباتیاش را طوری تدوین و تبیین میکند که در آن، جایی برای احمدینژاد نیست.
داوری که این روزها _البته همچون احمدینژاد_ به هیچ رسانه آن طرف آبی از ایراناینترنشنال تا بیبیسی نه نمیگوید و با همه به مصاحبه و گفتگو مینشیند، اخیرا با یک پایگاه خبری موسوم به جمهوری ایرانی به گفتگو نشسته و صراحتا دلایل عبورش از احمدینژاد را تشریح کرده است.
داوری که «مهمترین اختلافنظرش را با احمدینژاد» مربوط به «ماهها پیش در جلسات خصوصی یا کاری» خوانده، گفته «شیوه سیاستورزی ایشان» علت اصلی این مخالفت است. او گفته که «آقای احمدینژاد از یکسو تمایل دارد که دولتهای نهم و دهم را بازتولید کند، اما ازسوی دیگر بازگشت به راس دولت بدون نوعی همگرایی با مجموعه حاکمیت و رفع سوءتفاهم یا رسیدن به تفاهمی کلی بر سر اداره کشور بین آقای احمدینژاد و نهادهای حاکم، ممکن نیست، اما تلقی احمدینژاد این است که به صرف اقبال عمومی میتواند حاکمیت را وادار کند که تصمیمش را در قبال موضوع تایید صلاحیتش تغییر دهد. ولی تجربه چنین چیزی را نشان نمیدهد.»
داوری همچنین گفته که «نوع سیاستورزی احمدینژاد که بدون هر نوع تفاهم با نهادهای حاکم میتوان دولتهای نهم و دهم را بازتولید کرد، از اساس خطاست. بنده بارها این نظر را مستدلا در جلسات خصوصی و کاری با خود آقای احمدینژاد بیان کردم، اما متاسفانه توجهی به حرفم نشده است. نه تنها توجه نشده، بلکه در یک ماه اخیر، روند حرکت آقای احمدینژاد به سمت افزایش تضادها و تنش با نهادهای حاکمیتی پیش رفته است.»
مشاور رسانهای پیشین احمدینژاد همچنین گفته است: «این تصویر ازطرف آقای احمدینژاد در سالهای اخیر القا نشده است. رهبری در سخنرانی ۶ دی ۹۶ صریحا گفتند کسی که سالها امکانات کشور در اختیارش بوده، نباید نقش اپوزیسیون را بازی کند. مخاطب این سخن به طور مشخص آقای دکتر احمدینژاد است. این رویه باعث شکسته شدن همان تفاهم است و باید اصلاح شود.» او گفته احمدینژاد با گفتارهای رادیکال تصویری از خودش ترسیم کرد که برهم زننده ثبات است و همین امر، علیت رد صلاحیت او را که قبلا هم صورت گرفته، تشدید کرده است.»
آنچه، اما شاید از مجموع گفتههای داوری جالبتر است آنجا است که او میگوید: «خود آقای احمدینژاد هم میداند که حتما رد صلاحیت خواهد شد ولی تحلیلش این است که شرایط تغییر میکند و بر اثر این تغییر شرایط تا اردیبهشت ماه، نظام ناچار خواهد شد او را تایید صلاحیت کند. اما قطعا چنین اتفاقی نخواهد افتاد.»
داوری در ادامه گفته که «اصولا آقای احمدینژاد، به خصوص از سال ۹۶ به بعد، همواره منتظر یک اتفاق است. البته من ماهیت این اتفاق را نمیدانم ولی ایشان همیشه به ما میگفتند در ماههای آینده اتفاقاتی میافتد و شرایط تغییر میکند. اما هیچوقت آن اتفاق رخ نداد و شرایط تغییر نکرد. من دقیقا نمیدانم ایشان منتظر چه نوع اتفاق یا بحرانی است که به وسیله آن اتفاق یا بحران، زمینه حضور مجدد ایشان در راس دولت فراهم شود.»