در شرایطی که بیش از سهماه از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا و حدود سههفته از آغاز بهکار رئیسجمهور جدید این کشور میگذرد؛ ترامپ هنوز هم در کانون توجه باقی مانده است.
روزنامه «فرهیختگان» در ادامه نوشت: درخواست جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا برای ممانعت از دسترسی ترامپ به اسناد محرمانه، شروع فرآیند دومین استیضاح ترامپ و موافقت اولیه سنا با بررسی این استیضاح، آن هم در شرایطی که دوران ریاستجمهوریاش خاتمه یافته و همچنین پخش اخباری درباره تشکیل پرونده کیفری برای ترامپ در رابطه با درخواستهای او از مقامات جورجیا برای تغییر آرا، موضوعات مهمی محسوب میشوند که طی هفتههای اخیر رئیسجمهوری سابق ایالات متحده را به صدر اخبار بازگرداندهاند.
اما در حالیکه برای رسانهها و شبکههای سیاسی و خبری خارج از آمریکا پرداختن به تحولات مرتبط با رئیسجمهوری سابق ایالات متحده صرفا تبدیل به یک سوژه جذاب خبری شده و آنها دیگر دغدغه چندانی از بابت اقدامات و اظهارات وی ندارند، در داخل این کشور هنوز هم به ترامپ و مسائل مرتبط با او به چشم یک موضوع و چالش مهم داخلی نگریسته میشود. در این میان نقش و جایگاه ترامپ در تحولات سیاسی آینده آمریکا مهمترین موضوعی است که با حساسیتی خاص از سوی این رسانهها پیگیری میشود.
در این راستا گمان قوی وجود دارد که ترامپ طبق روال روسایجمهور پیشین، بهراحتی و با تصمیم خود از عرصه سیاسی و سطوح بالای تصمیمگیری سیاسی کنار نخواهد کشید. از سوی دیگر نحوه عملکرد وی در طول دوران ریاستجمهوری و افتضاحاتی که در عرصههای مختلف به بار آورده، بسیاری از سیاستمداران آمریکایی را متقاعد کرده که به هر شکل ممکن به دوران حضور و فعالیت او در صحنه سیاسی کشور خاتمه دهند؛ هرچند آنها نمیتوانند طرفداران متعصب و پرشمار او را نیز نادیده بگیرند.
به این ترتیب در میان چنین دوگانگی و تضادهایی، این سوال مهم و اساسی مطرح میشود که آینده ترامپ چگونه خواهد بود؟ آیا نقشآفرینی او در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی آمریکا همچنان تداوم خواهد داشت یا بهتدریج کنار گذاشته میشود و بهدست فراموشی سپرده خواهد شد؟
این سوالات درباره آینده ترامپ همان موضوعی است که مورد توجه سه تحلیلگر ارشد موسسه بروکینگز نیز قرار گرفته است. «جان هوداک» پژوهشگر ارشد مطالعات حکومتی، «کریستین استنگلین» تحلیلگر مرکز مدیریت عمومی کارآمد و همکارش «الین کامارک» دیگر پژوهشگر ارشد موسسه بروکینگز تلاش کردهاند در یک مقاله مشترک احتمالات پیش رو برای آینده ترامپ را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهند. در این رابطه آنها وقوع ۹ احتمال را مدنظر قرار دادهاند که براساس دستهبندی خودشان در چهار احتمال اول ترامپ همچنان در گود سیاست ملی ایالات متحده باقی خواهد ماند، اما در پنج احتمال باقیمانده امکان حذف و ناپدیدشدن تدریجی وی از صحنه سیاسی پررنگتر خواهد بود.
طی دوران چهارساله ریاستجمهوری ترامپ، سیستم خودسرانه وی رایدهندگان جمهوریخواه را بسوی یک کیش شخصیتی سوق داده است. هسته سخت و درونی حمایتکنندگان ترامپ تمایل دارند هر چیزی را که از دهان او خارج میشود، صرفنظر از وجود شواهد و مدارک مخالف آن بپذیرند.
آنها با مشارکت در تجمعات فراخواندهشده از سوی ترامپ و همچنین با تمسخر کسانی که برای ممانعت از شیوع کرونا احتیاط پیشه کردهاند، حاضر شدهاند جان خود را بهخطر اندازند. علاوه بر این همه به نام او و در حمایت از دروغهایش درباره تخلفات انتخاباتی، حاضر به ارتکاب شورش علیه حکومت خودشان شدهاند.
این گروه غیرقابلچشمپوشی از رایدهندگان جمهوریخواه یا متمایل به این حزب از بین نخواهند رفت و آنها نه وفادار به حزب، بلکه وفادار به دونالد ترامپ باقی میمانند. اما مساله مهم باقیمانده این است که جمعیت این گروه دقیقا چقدر است؟ چه میزان قدرتی میتوانند بر جمهوریخواهان قدیمی اعمال کنند؟ و اینکه آیا یک کاندیدای حزب بدون حمایت ترامپ میتواند بقیه اعضای حزب را یکپارچه کند؟
بعد از سلب اطمینان ترامپ از فرمانداران، وزرا، قضات و حتی اعضای کنگره مثل لیز چنی و در مرحله بعد رهبر اکثریت سنا میچ مککانل، وی بهسوی ایده تشکیل یک حزب سوم بهمنظور ترویج دیدگاههایش و همچنین ایجاد یک پایگاه برای حامیانش گام برداشته است. بیشتر طرفداران دوآتشه ترامپ، نهتنها وفاداری به او را پیشنهاد میدهند، بلکه به هر جمهوریخواهی که از این کار سر باز زند، به دیده شک و تردید مینگرند.
از یک منظر ایدئولوژیکی (که عمدتا به سیاست شخصی متمایل شده است) فضایی برای ترامپ شکل گرفته که میتواند سرکشی کند و خودش و همچنین حامیانش را از حصارهای حزب جمهوریخواه رهایی ببخشد. اما چنین حرکتی برای جمهوریخواهان محنتبار خواهد بود. بهراه انداختن کاندیداهای حزب سوم، حمایت از جمهوریخواهان را دچار حالتی مانند سکته خواهد کرد و شانس دموکراتها را نهتنها در نواحی و ایالتهای چرخشی، بلکه حتی در ایالتهای سنتی جمهوریخواه افزایش میدهد. این فرصت برای دموکراتها هر جا که حزب سوم وارد میدان شده و کاندیدا معرفی کند، وجود خواهد داشت.
هر شخصیت جمهوریخواهی ممکن است بهخاطر ترامپ خرد شود و شکست بخورد؛ آن هم بعد از فراخوانهای حزب ناسیونالیست ترامپ. در راستای تحقق ایده حزب سوم یک بار یک کمیته اقدام سیاسی برای جمعآوری کمکهای مالی شکل گرفت که در آن هنگام کمپین انتخاباتی ترامپ از آن فاصله گرفت. با این همه خارج از گود، شمار زیادی پیادهنظام مرتبط با کارکنان سیاسی و جریانی از داوطلبان برای تامین مالی این تلاش وجود دارد. البته سیاستمداران جمهوریخواه میدانند که بهرغم اینکه جناح ترامپ در حزب آنقدر بزرگ نیست که پیروز شود، اما به آن اندازه بزرگ هست که شانسهای انتخاباتیشان را خراب کند.
در تمام دوره پساانتخابات، ترامپ شکستش را انکار میکرد و یک کارگاه دروغها و اطلاعات گمراهکننده درباره تقلب انتخاباتی ایجاد کرد. وی سرانجام حامیانش را به انجام عکسالعملهای خشونتبار در قبال تایید نهایی انتخابات، تحریک کرد؛ فراخوانهایی برای خشونت که به تهدیدات مرگ برای مقامات ایالتی مانند وزیر خارجه ایالت جورجیا تبدیل شد و در ۶ ژانویه با اسلحه برداشتن حامیان ترامپ در برابر حکومتشان و در برابر کنگره آمریکا، به نقطه اوج خود رسید. در حالیکه شورشها فروکش کرده، عقاید و هیجانات فتنهگران در درون ائتلاف ترامپ هنوز دور نشده است. ادامه رویکرد برانگیختن تنشهای خشونتآمیز میتواند نشانه ناامیدی و استیصال بیش از حد ترامپ باشد.
ماه گذشته دپارتمان امنیت ملی مشاورهای در حوزه تروریسم ارائه داد که براساس آن خشونت «افراطگرایان محلی» یک تهدید جدی برای ایالات متحده محسوب میشود. این افراطگرایان محلی افرادی را شامل میشوند که بهدلیل محدودیتهای اعمالشده در پاسخ به شیوع کرونا و همچنین بهواسطه روایتهای غلط انتخاباتی، تحریک شدهاند. حامیان ایدئولوژی خشونت به ترامپ هم بهعنوان رهبر و هم بهعنوان منبعی الهامبخش مینگرند. ترامپ نیز از ستایشگری، صرفنظر از منبع آن، استقبال میکند و اکنون که او از لقب فرمانده کل قوا محروم شده است، میتواند یک ارتش متفاوت در داخل ایالات متحده را فرماندهی و کنترل کند.
صرفنظر از اینکه شما جزء حامیان ترامپ باشید یا نه، این موضوعی غیر قابل انکار است که توئیتر برای او موثرترین ابزار ارتباط با دنیا بوده است. زمانی که توئیتر یک ممنوعیت دائم را برای ترامپ ایجاد کرد، این مساله به شکل دراماتیکی توانایی ترامپ را در انتشار اطلاعات نادرست و هدایت طرفدارانش تحلیل داد. این یک ضربه خردکننده برای رئیسجمهوریای بود که شدیدا به شبکههای اجتماعی اتکا داشت.
در همین راستا ترامپ شروع به پذیرش شبکههای تلویزیونی حاشیهای مثل «اوآیانان» و «نیوزمکس» کرد و حتی از کانال محبوبش فاکسنیوز فاصله گرفت. در این شرایط ترامپ میتواند به یک افق رسانهای نگاه کند؛ یک چشمانداز روشن از مخاطبان و راههای جدیدی برای برقراری ارتباط با دنیا. این موضوع میتواند شامل سازماندهی یک شبکه خبری متعلق به خودش باشد؛ احتمالا ابتدا یک پلتفرم آنلاین و در نهایت یک شبکه خبری تلویزیونی سنتی. چنین شبکهای برای ترامپ، خانوادهاش و شخصیتهای محبوبش و همچنین برای حامیان دوآتشهاش، صحنهای ایجاد میکند تا به بیان اظهاراتشان بپردازند.
همگام با شبکه تلویزیونی، رئیسجمهوری سابق میتواند یک پلتفرم شبکه اجتماعی سازماندهی کند تا به این واسطه به حامیانش اجازه دهد تا چیزهایی را که انتشار آنها بهوسیله فیسبوک و توئیتر ممنوع شده است، منتشر کنند؛ حمایت از نفرتپراکنی، اطلاعات گمراهکننده و نادرست، تهدیدات مرگبار، دسیسههای کیوانان [کیوانان یک تئوری توطئه است که مدعی است دولت پنهان آمریکا در حال دسیسه علیه ترامپ است]و دروغهای دیگر. البته برنامه او هم میتواند با چالشهای پلتفرمهای دیگر، مانند شبکه اجتماعی منسوخشده پارلر، مواجه شود. در هر حال چنین اقدامی به او اجازه خواهد داد تا یک خط مستقیم ارتباطی با ارتش حامیانش داشته باشد؛ همان کسانی که آمادهاند از لفاظیهایش استقبال کنند و به هر نوع سخنش اعتقاد داشته باشند.
در مقابل سناریوهای اشارهشده در بالا، ممکن است ترامپ مبارزه برای تسخیر قلب و روح حزب جمهوریخواه را از دست بدهد و به یک عنصر حداقلی در درون حزب تبدیل شود. در این سناریو جمهوریخواهان دیگر به او بهعنوان یک رئیسجمهوری سابق نگاه نمیکنند و در عوض او را به چشم یک آشنای قابل سرزنش که تا فلوریدا عقبنشینی کرده و از دور نعره تئوریهای توطئه سر میدهد، میبینند.
حامیانش نیز اگرچه هنوز او را مهربانانه بهخاطر میآورند، اما بهسوی یک کاندیدای جدید، درخشان و طعمهگذار نژادی مثل جاش هالی یا مارجری تیلرگرین حرکت خواهند کرد. ترامپ هم مثل سارا پالین و شان اسپایسر، مشاور مطبوعاتی سابقش، سعی میکند وجهه خود را از طریق حضور در برنامههای تلویزیونی همچون «نمایشهای واقعی» بالا ببرد؛ اما در نهایت ممکن است به موقعیت سابقش بهعنوان یک سرگرمکننده مردم و نه یک بازیگر سیاسی بازگردد.
حزب جمهوریخواه میتواند ترامپ را به فراموشی بسپارد، آن هم در حالیکه برای ترامپیسم آغوش میگشاید. اشخاصی مانند تد کروز و لیندسی گراهام این قابلیت را دارند که حامیان ترامپ را با پیامها و شعارهای مشابه متحد کنند؛ البته در وضعیتی که میکوشند تا صفحه رئیس سابق خود یعنی همان کسی را که حتی نتوانست از پس شکستدادن جوِ خوابآلود برآید، ورق بزنند.
برخی مسیرهایی که پیش روی ترامپ قرار دارد، خارج از کنترل اوست. همانطور که او به دومین محاکمه استیضاحش در طی ۱۳ ماه اخیر خیره مانده، محکومیت و محرومشدن او از مناصب رسمی هنوز بهعنوان گزینه کمتر محتمل نگریسته میشود، حتی در شرایطی که اطمینان وجود دارد که او رای محکومیت بیشتری در مقایسه با دفعه قبل کسب میکند.
در حالیکه اطلاعات درباره تاثیر عملکرد و سخنان رئیسجمهوری در کشاندن اوضاع بهسوی وقایع ۶ ژانویه و حوادث کنگره در آن روز، همچنان در حال استخراج است، سناریوی ضعیفتر این است که کوششهای ترامپ برای تبرئه شکست بخورد. این سناریوی ضعیف زمانی رنگ واقعیت خواهد یافت که حمایتی متفقالقول میان سناتورهای دموکرات و حداقل ۱۷ سناتور جمهوریخواه شکل گیرد. اما در این رابطه به نظر میرسد که جمهوریخواهان دچار سردرگمی هستند؛ چنانکه در یک رایگیری مخفی درباره اخراج لیز چنی از کادر رهبری حزب به سبب حمایتش از استیضاح ترامپ، او با اختلاف آرای ۱۴۵ به ۶۵ پیروزی مهمی کسب کرد.
از سوی دیگر جمهوریخواهان عضو مجلس نمایندگان آمریکا حاضر به تحریم مارجری تیلرگرین، بهدلیل جانبداریاش از سوءقصد به نانسی پلوسی و پخش تئوریهای توطئه راستافراطی نشدند، اما در مقابل و زمانی که تعداد آرای کمتری نیاز بود، ۱۱ جمهوریخواه در اخراج او از کمیسیون با دموکراتها همراه شدند. همانند مجلس نمایندگان، سنا هم در یک چهارراه سردرگمی قرار گرفته است.
از یکسو محکومیت ترامپ میتواند در درون حزب، نفاق ایجاد کند و از سوی دیگر نشانههای صریح و روشنی وجود دارد که تعداد مشخص و قابل ملاحظهای از جمهوریخواهان در محافل خصوصی میگویند که «جهان بدون ترامپ تنها راه پیش روی جمهوریخواهان است.» در نهایت آنچه نقش تاثیرگذاری در تعیین چهره ریاستجمهوری بعد از ترامپ ایفا میکند، این خواهد بود که ۱۷ سناتور جمهوریخواه یک چهره شجاعانه از خود به نمایش بگذارند و یا به ارائه یک چهره بزدلانه متوسل شوند.
یک گزینه دیگر هم وجود دارد که خارج از کنترل ترامپ است و به اتفاقاتی بستگی دارد که در وزارت دادگستری، اداره دادستانی کل نیویورک، دفتر دادستانی منطقهای منهتن و دیگر نهادهای حقوقی در اقصینقاط کشور رخ میدهد؛ نهادهایی که هماکنون درمورد دونالد ترامپ، فرزندانش، دوستانش و سازمان ترامپ تحقیق و بررسی میکنند. احتمال زیادی وجود دارد که ترامپ و کمپانیاش با مشکلات حقوقی روبهرو شوند، بهنحویکه فرصتها، توانایی مالی و حتی شاید آزادیشان تحلیل برود.
اگر ترامپ و اطرافیانش با اتهامات و اقامه دعاوی از همه جهت روبهرو شوند، تواناییشان در سازماندهی سیاسی و مالی برای ایفای نقش شاهساز در میان جمهوریخواهان بهطور قابلملاحظهای کاهش مییابد. همچنین این موضوع به اعتبار ترامپ خدشهای مهم و کاری وارد میکند، بهطوریکه بیشتر اعضای حزب را به فاصلهگرفتن از وی وادار میسازد. امکان تحقق این شرایط زمانی دوچندان خواهد شد که ترامپ بخواهد برای دستمزد دفاعیات حقوقی خود به جلب سرمایه از حزب جمهوریخواه روی آورد؛ بودجهای که میتواند به تلاشهای حزب برای به دست گرفتن دوباره کنترل کنگره در سال ۲۰۲۲ و کاخ سفید در سال ۲۰۲۴ اختصاص پیدا کند.
در نهایت باید گفت که اگرچه جمهوریخواهان اشتیاق ترامپ و تعهد حامیان او را بهعنوان عنصر حیاتی موفقیت مینگرند، اما اگر وی به هر نحوی سد راه جریان تزریق پول و سرمایه به حزب شود، این مساله میتواند همان ضربه نهایی تلقی شود.
با توجه به انباشت گرفتاریهای حقوقی و قانونی ترامپ، دوره زندان هم میتواند یک امکان واقعی در نظر گرفته شود. اتهامات فرار و فریب مالیاتی، پولشویی، مشارکت نادرست با نهادهای خارجی و مواردی از این قبیل، رئیسجمهوری سابق را در معرض نوعی مخاطره قانونی قرار داده که پیش از این هرگز با آن روبهرو نشده بود.
مشکلات قانونی ترامپ، وی را در برابر دادگاههای ایالتی و فدرال قرار خواهد داد؛ دادگاههایی که هیچیک تمایل ندارند نمایشدهنده ارجحیت شهرت و تواناییهای مالی بر دستورالعملهای قانونی باشند؛ بنابراین هرچند با امکانی ضعیف، ولی محتمل است رئیسجمهوری سابق، خود را در موقعیتی بیابد که هیچیک از اسلافش آن را تجربه نکردهاند؛ در یک لباس بلند نارنجی.
یک ترامپ زندانی، شرکت دوباره او را در رقابتهای ریاستجمهوری مشکل میکند و حتی گردش شهر به شهر او را برای حمایت از کاندیدای ارجحش دشوار میسازد. همچنین تواناییاش در جمعآوری کمک مالی نابود خواهد شد و از قابلیتهایش در برقراری ارتباط با هوادارانش بهشدت کاسته خواهد شد.
البته در بعد معکوس آن، این احتمال را نیز باید در نظر گرفت که تاییدیه او از پشت میلههای زندان ممکن است به شکلی عجیب و غریب به گنجی سیاسی برای طرفداران فتنه و حامیان «جنبش دوباره عظمت را به آمریکا بازگردانید»، تبدیل شود. در نهایت باید گفت که براساس چنین سناریویی ترامپ مدعی خواهد شد که یک زندانی سیاسی است، اما واقعیت این خواهد بود که سیاستمداران جمهوریخواه دیگر بیش از این زندانی او نخواهند بود.
اگر دونالد ترامپ بداند که اعلام جرم علیه او در ایالاتمتحده مسلم و قطعی است، ممکن است همان کاری را انجام دهد که بسیاری از افراد ثروتمند در واکنش به دستگیری انجام میدهند؛ فرار از کشور.
بدون شک در این هنگام همه دنیا برای پذیرش او آغوش نخواهد گشود (من مطمئن هستم امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان با خشنودی او را به کشورش مسترد میکنند یا اینکه اساسا از واردشدنش به کشورشان جلوگیری میکنند)؛ البته تعدادی پناهگاه برای او در خارج از آمریکا وجود دارد. در وهله اول چند کشور هستند که با رغبت او را پذیرش خواهند کرد. روسیه در صدر این فهرست قرار دارد. عربستان سعودی و رژیمصهیونیستی نیز ممکن است پیشنهاد مکان امنی به او بدهند.
در عین حال در تلاشش برای خروج از کشور با دردسر دیگری هم مواجه خواهد شد که تنها تعداد انگشتشماری در آمریکا با آن مواجهند؛ قرار گرفتن در سپر حفاظتی سرویس مخفی در باقیمانده عمرشان. در صورتیکه ترامپ کیفرخواستی در حال اجرا داشته باشد، احتمالا همان قانونی که برای محافظت از او است میتواند برای دستگیریاش نیز بهکار گرفته شود. اما در غیاب هرگونه تهدیدی برای آزادیاش در داخل ایالاتمتحده و با در نظر گرفتن تنزل اعتبارش در این کشور، ترامپ ممکن است کشورهایی را بهعنوان مقصد در پیش بگیرد که هنوز نامش در آنجا مهم و باارزش تلقی شود.
در این راستا احتمال احیای مجدد برج ترامپ در مسکو وجود دارد و هتل ترامپ در ریاض، ویلای شخصیاش در مانیل و زمین ملی گلف ترامپ در خارج از تلآویو مکانهای آینده احتمالی او تصور میشوند. در حالیکه رهبران و عامه مردم در برخی کشورها ترامپ را همچنان بهعنوان رئیسجمهوری سابق موفق، قدرتمند و ثروتمند ایالاتمتحده میبینند و در شرایطی که «کیوانان» (طرفداران نظریه توطئه) روزبهروز در جهان در حال افزایشند، خارج از ایالاتمتحده احتمالا میتواند بهترین مسیر بازگشت ترامپ به ثروت را رقم بزند.
در نهایت به نظر میرسد که همه روسای جمهوری سابق ایالات متحده کارهای مشابهی برای انجامدادن داشتهاند. آنها قراردادهای کلانی با ناشران معتبر برای نوشتن خاطراتشان میبندند، توجه خود را به جمعآوری کمکهای خیرخواهانه معطوف میکنند و با سفر در داخل و خارج از آمریکا برای انجام سخنرانی، مبالغ گزافی دریافت میکنند. اما در رابطه با ترامپ باید گفت همانطور که دوران ریاستجمهوریاش متفاوت از دورانهای قبل بود، دوران پساریاستجمهوریاش هم فارغ از این مسیر متفاوت رقم نخواهد خورد.