عبدالرحمن نجلرحیم مغزپژوه در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: پژوهشی جدید (می ۲۰۲۰) در ۱۴۷ کشور درگیر همهگیری ویروس کووید ۱۹ نشان میدهد که خصوصیسازی خدمات بهداشتی-درمانی با وجود منافع زودگذر، موجب تضعیف نظام سلامت، تشدید نابرابریها و بالاتررفتن معنادار مرگومیر در این کشورها شده است.
وینسنت ناوارو، استاد دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا، در مقاله جدید خود در مجله بینالمللی سلامت (۲۰۲۰)، به نقد نئولیبرالیسم در مقابله با همهگیری جاری (کرونا) در آمریکا و کشورهای اروپایی میپردازد و نشان میدهد که سیاست ریاضتی قطع بودجههای اجتماعی، شامل مراقبتهای پزشکی و خدمات بهداشتی و در ضمن خصوصیسازی این خدمات از طرف حکومتهای سرمایهداری فوق، چگونه بهشدت ظرفیت پاسخگویی به نیازهای ناشی از همهگیری کرونا را کاهش داده است.
نئولیبرالیسم، در بین سالهای ۱۹۷۰- ۱۹۸۰ در زمان زمامداری تاچر در انگلیس و ریگان در آمریکا آغاز شده است؛ اصلاحاتی در کشورهای بزرگ سرمایهداری که قرار بود بازار را از کنترل دولت آزاد کند و خصوصیسازی را در همه عرصههای اجتماعی افزایش دهد و از قدرت دولت بکاهد.
این اقدامات شامل بهداشت و درمان نیز شد. در سال ۱۹۷۱، روبرت ساد، جراح قلب در مجله نیو اینگلند نوشت: در این فصل جدید از سرمایهداری دیگر سلامت یک حق نیست؛ بلکه کالایی خدماتی است که بین فروشنده یا عرضهکننده (پزشک) و خریدار (مشتری) یعنی مریض، دادوستد میشود و در این میان نیز به منفعت معاملهگران، یعنی خریدار و فروشنده است که به طور آزاد به این کار بپردازند. البته بازار رقابت کیفیت محصول را بالاتر خواهد برد.
البته در کشور ما نیز هماکنون بههیچوجه نمیتوانیم مدعی باشیم که چنین اغتشاشی در مرز بین حرفه پزشکی و معامله کالایی وجود ندارد. بهویژه اینکه در بسیاری از زمینههای علم کار ما تقلید چشموگوشبستهای از بهاصطلاح توسعه از طریق خصوصیسازی است.
با وجودی که مطمئن هستم پزشکان ما کتابهای پزشکی آمریکایی را بهعنوان علمی خالص با جان و دل میخوانند و اغلب مطالب آنها را مانند کتاب مقدس حفظ میکنند؛ ولی کمتر به جنبههای انتقادی ـ اجتماعی حرفه تخصصی خود توجه دارند. بهعنوان مثال گمان نمیکنم تعداد زیادی از پزشکان ما باشند که کتاب معروف وینسنت ناوارو استاد دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا، «پزشکی تحت سرمایهداری» (۱۹۷۶) را خوانده باشند که در تحلیلی مارکسیستی به نقد پزشکی در جهان سرمایهداری و مضرات کالاییشدن خدمات پزشکی و بهداشتی میپردازد.
دلیل مدعای من این است که اغلب ما پزشکی را علمی منزه از مسائل اجتماعی ـ اقتصادی - سیاسی میدانیم؛ بنابراین تحلیل مارکسیستی علم پزشکی، اگر جزء گناهان کبیره نباشد، حداقل امری ناصواب و بلاموضوع است. اگر امروز من بهعنوان یک پزشک، این ناپرهیزی را مرتکب میشوم، ناشی از آموزههای مغزپژوهی اجتماعی است و اینکه هر عمل انسان خواهناخواه اجتماعی و سیاسی است. به همین علت برای من مهم است که تحلیل مارکسیستی در نقد سرمایهداری را هم از زبان متخصصان آمریکایی درگیر بشنوم.
کارل الیوت، استاد دانشگاه مینهسوتای آمریکا در مقاله دیگری به نام پزشکی بهمثابه کالا (۲۰۱۶)، به جمله معروف مارکس اشاره میکند و در جریان کالاییشدن پزشکی و به میانآمدن منافع و سود و رقابت کاپیتالیستی، پزشکان آمریکایی را نیز مانند کارگرانی میداند که از نتیجه کار و تولید خود بیگانه شدهاند. او به پژوهشی اشاره میکند که در سال ۲۰۰۸ روی ۱۲ هزار پزشک صورت گرفته که ۶۰ درصد آنها بهشدت از حرفه پزشکی ناراضی و پشیمان بودند و از کارشان لذت نمیبردند.
موضوع بیگانهماندن از خود به علت احساس تعلق نداشتن به نتیجه و محصول کار یکی از موضوعاتی است که باید در مغزپژوهی اجتماعی امروز دقیق بررسی شود که متأسفانه تاکنون امکانات چنین پژوهشهای وسیعی فراهم نشده است. واقعیت این است که کالاسالاری در پزشکی باعث میشود مرز بین حرفه پزشکی و کاسبی مخدوش شود. بهعنوان مثال، با وجود رونق اعمال وسیع جراحیهای زیبایی، کلینیکهای باروری و کاهش وزن، مرز بین بیمار و مشتری بیشتر از پیش نامعلوم و مبهم شده است.
با غلبه بازار بر همه عرصههای تحقیقاتی، چاپ مقالات، کنترل کیفیت مقالات، دقت و تکرارپذیری آزمایشها، تحلیل دادهها، کارآزمایی بالینی داروها از طرف تشکیلات پژوهشی چندملیتی پیمانی، خصوصیشدن انتشارات پزشکی، اعتماد حرفهای رو به کاهش گذاشته است.
موضوع دیگری که اغلب در محافل پزشکی ـ علمی، به طور جداگانه و انتزاعی مورد بحث و انتقاد قرار میگیرد، موضوع طب گیاهی - مکمل - جایگزین یا هر اسم دیگری است. به نظر من آنچه در این مجادلهها از آن غفلت میشود، توجه به ریشهداشتن این طب غیرعلمی در بازار دادوستد و کالایی نظام سرمایهداری حاکم است.
توجه داشته باشیم که بههیچوجه بازار این نوع طب در کشورهای آمریکایی و اروپایی کساد نیست و اینطور نیست که فقط در فرهنگ ما بازاری فراخ و مورد تأیید مقامات حکومتی داشته باشد. دهه گذشته در آمریکا بازار فروش داروهای گیاهی داغتر شده است و بیش از ۲۰ درصد مردم به این نوع درمانهای غیرعلمی رو آوردهاند.
سازمان بهداشت جهانی مجبور شده است برای طب سنتی تکمیلی و جایگزین، مدارک استراتژیک ۷۴صفحهای تهیه کند. مجموعه بیمارستانی عظیم سلطنتی لندن برای طب تکمیلی منسجم که از سال ۱۸۴۹ در بهترین نقاط شهر لندن تأسیس شده، ابتدا فقط به شیوه درمان هموپاتی اختصاص داشت. جالب اینکه این شیوه درمانی را در ابتدا حتی برای بیماری عفونی مانند وبا و بعدها سرطان نیز مورد استفاده قرار میدادهاند.
توجه داشته باشید که غیرعلمیبودن شیوه درمان هموپاتی مدتهاست اثبات شده؛ ولی همچنان محور فعالیت این مجموعه بیمارستانی عظیم است. حداقل دو بار میلیونها پوند برای گسترش و بازسازی بخشهایی از این مجموعه خرج شده است. سرپرستی این مرکز را شخص ملکه برعهده دارد.
در سال ۲۰۰۵ ولیعهد بریتانیا در نطقی برای بازگشایی بخش جدید آن گفت که من اشتباه میکردم که دو بخش طب مدرن و طب مکمل (جایگزین) با هم در حال جنگ هستند، خوشحالم که در صلح و صفا در کنار هم هستند؟! در سال ۱۹۷۷ طب سوزنی و در ۲۰۰۷ بخش درمانهای گیاهی به این مرکز بزرگ هموپاتی (همان درمانی که پژوهشهای دوسر کور کنترلشده، بر بیفایدهبودن آنها تأکید دارد)، برای درمان دردهای مزمن، آلرژی، سرطان، استرس، چاقی، بیماریهای رودهای اضافه شد.
حال حق داریم از خود بپرسیم که آیا وجود این پدیده غیرعلمی در قلب سرمایهداری دنیا که اکثر کشفیات علمی را در خود شاهد بوده، جز با دست نامرئی سرمایهداری ممکن بوده است؟ بنابراین اگر در کشور ما هم شاهد بازنهادهشدن دست شرکتهای خصولتی و بازار، در راستای توسعه مراکز پرسودی در زمینه طب سنتی، مکمل، گیاهی، جایگزین یا هر نام دیگری، بدون نیاز به مطالعات پیچیده دقیق علمی هستیم، حق داریم سؤال، انتقاد و اعتراض بکنیم؛ اما تعجب نکنیم.