عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: تقریبا گرایشی شدید نسبت به بازخوانی تاریخ چهار یا حتی شش دهه گذشته به وجود آمده است. بروز این گرایش بیدلیل نیست زیرا طی سالهای گذشته، همیشه یک نوع روایت رسمی از طریق آموزش و پرورش و کتاب و رسانههای رسمی منتشر میشده که لزوما منطبق با واقعیت تاریخی نبوده است و طبعا کسی هم قدرت بیان روایت متفاوت خود را نداشته است.
در حالی که اکنون و پس از حضور ماهواره و شبکههای مجازی، امکان عرضه روایتهای گوناگون از گذشته فراهم شده است. در نتیجه یک باره با فوران نگرشهای گوناگون نسبت به گذشته مواجه هستیم و طبیعی است که خیلی از این بازخوانیها نیز مثل روایت رسمی نادرست و نادقیق است. تا اینجا خیلی اتفاق عجیبی رخ نداده است. ولی هنگامی که میبینیم طرفداران روایتهای رسمی و متکی به ساختار قدرت نیز مشغول بازخوانی گذشته میشوند، قدری شک میکنیم که ماجرا چیست؟ چرا کسانی که باید از روایتهای رسمی گذشته دفاع کنند، خودشان در صف اول کسانی قرار گرفتهاند که در حال شخم زدن و نقد گذشته هستند.
امسال و در هفتههای اخیر نگاه به تاریخ جنگ و علل شکستها و پیروزیها و مقصریابیها بیش از سالهای گذشته بود. ولی بازخوانیهای رسمی از جنگ از همه جالبتر است. برخی جنگ را چنان توضیح داده و تعریف میکردند که برخی از فرماندهان و مسئولان اصلی آن مثل آقای هاشمی به کلی غایب شده بودند؟! احتمالا در موقعیت دیگری که بخواهند گذشته را رد کنند، نقش ایشان یا امثال آن را پررنگتر خواهند کرد ولی حالا که سفره جنگ را پهن کردهاند تا دور آن بنشینند، افراد اضافی و غیرخودی را حذف میکنند.
یکی از موارد بازخوانی، عملکرد بودجه اختصاصی دولت به جنگ بود. یکی از خبرگزاریهای نظامی در گفتگو و گزارشی به بسیج امکانات دولت برای جنگ پرداخته و ضمن مقایسه ایران و عراق، نتیجه گرفته است که سهم جنگ از بودجه دولت در طول سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷، فقط ۱۳ درصد و هزینه ارزی عراق در جنگ ۱۰ برابر ایران بوده است. در حقیقت میخواهند شکستهای نظامی را به عهده پشتیبانی ضعیف دولت بیندازند و طبعا پیروزیها را هم متوجه نظامیان کنند.
چنین تصویری از جنگ به غایت غلط است، چرا که در آن زمان فاصلهای میان دولت و رزمندگان نبود که بخواهند بودجه کمتری را به آنان بدهند. ولی استدلال مذکور از چند جهت دیگر نیز مخدوش است که به آن پرداخته میشود. اول اینکه مقایسه ایران و عراق نادرست است. آن رژیم به صورت نیابتی میجنگید و پول جنگیدنش را میگرفت. مگر قرار بود ایران چنین کند؟ آن زمان به این تفاوت افتخار میشد و اکنون آن را نقطه ضعف دولت معرفی میکنند.
دوم اینکه ارقام بودجه ایران ظاهری و غیرشفاف است. علت اصلی آن نبودن شفافیت در قیمت ارز است. زمانی که دلار در بازار ۱۰۰ تومان باشد ولی در بودجه ۷ تومان حساب شود، اختصاص یک دلار به جنگ، معادل ۱۰۰ تومان است و نه ۷ تومان. ولی در بودجه ۷ تومان قید میشود، در حالی که در واقعیت ۱۰۰ تومان است. بخش مهمی از بودجه نظامی و دفاعی ایران براساس ارز بود و در جداول بودجهای ایران ۷ تومان محاسبه میشد و اگر با آزاد محاسبه شود سهم بودجه دفاعی ممکن است تا ۲۵ درصد هم برسد. در حالی که بودجه آموزش و پرورش ریالی بود.
سومین دلیل در نقض این ادعا، پوششی بودن بودجههای غیر نظامی بود. برای اینکه گفته نشود مثلا ۵۰ درصد از بودجه و امکانات کشور صرف جنگ میشود، بخش مهمی از امکانات وزارتخانههای غیر نظامی در خدمت امور دفاعی و از این طریق در خدمت جنگ بودند.
دلیل چهارم که مهمتر است، فقدان مبنای منطقی برای اصل این ادعا است. اگر ۱۲ تا ۱۵ درصد کم است، چقدر باید میبود؟ ۱۰۰ درصد؟ خب کشوری که اقتصاد و فرهنگ و... نداشته باشد، چگونه میتواند جنگ کند؟ ملتی که آموزش و بهداشت و غذای آن تامین نشود، چگونه باید بجنگد و از چه چیزی باید دفاع کند؟ اگر سرمایهگذاری نشود، تولید رشد نکند، جنگ چگونه ادامه خواهد یافت؟ جز با شکست؟ این بازخوانی نادرست گذشته، نه تنها عملی غیراخلاقی و غیرمفید است، بلکه به زیان کشور نیز هست. نوعی جرزنی تاریخی است.
میخواهند بگویند ما خطا نداشتیم و علت شکست نبودیم. به جای آنکه در برابر ادعاهای رسانههای فرامرزی از خود دفاع کنند، به دیگر نیروهای سیاسی داخل حمله میکنند؛ نیروهایی که دستشان از داشتن رسانهای برای دفاع فعلا کوتاه است.
جهت استحضار 3 میلیارد دلار معادل یکی از اختلاس های دوران دولت مورد تایید این حضرات است که الان آن دولت دوران دفاع مقدس را زیر سوال می برند.(واضح بگم دولت مموتی)