عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت: در طول تاریخ شیعه و سنی فقه عهدهدار شفافسازی در مورد حلال و حرام و روشن ساختن نظام عبادات بر اساس کتاب و سنت بوده است. به همین دلیل فقه بیشتر از علوم دیگر از جمله اخلاق مورد توجه قرار گرفته، اما نباید اخلاق به بهانه فقه منزوی شود.
به گزارش ایکنا، قرآن کریم محورها و موضوعات متعددی درباره توحید، هستیشناسی، خداشناسی، انسانشناسی، انبیاشناسی، آیات فقهی، اخلاقی و ... دارد. در این میان سهم آیات اخلاقی قرآن به مراتب نسبت به آیات فقهی برجستهتر و بیشتر است، اما به نظر میرسد به رغم کثرت آیات اخلاقی، این آیات به حاشیه رفته و کمتر به آنها توجه میشود.
در همین رابطه، گفتوگویی با مجید معارف، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، داشتیم که متن آن را در ادامه میخوانید:
آیات اخلاقی قرآن بازگوکننده چه نوع زیست اخلاقی است و چه قرائتی از اخلاق را ارائه میدهد؟
تردیدی نیست که اخلاق، اعم از فردی و اجتماعی در قرآن کریم جایگاهی بسیار بزرگ و متعالی دارد و آیات اخلاقی به دو صورت آمده است، یک دسته آیاتی که به صورت صریح یک فضیلت یا حکم اخلاقی را بیان میکنند، مثل «.. وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا؛ و همه باید به عهد خود وفا کنید که البته (در قیامت) از عهد و پیمان سؤال خواهد شد». یا «.. وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ...؛ و باید با یکدیگر در نیکوکاری و تقوا کمک کنید، نه بر گناه و ستمکاری» و گاهی به شکل غیر صریح در میان آیات فقهی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی، به برخی از فضیلتهای اخلاقی و اجتناب از رذایل اخلاقی اشاره شده است. مثل اینکه وقتی مردی همسر خود را طلاق میدهد، دیگر حق آزار و اذیت او را ندارد و نمیتواند مانع ازدواج مجدد وی شود.
در این موارد، زمینه بحث مسائل فقهی است، ولی در باطن نکتههای اخلاقی زیادی وجود دارد؛ بنابراین از مجموع آیاتی که یا به صورت صریح متضمن بحث اخلاقاند یا غیر صریح به مسائل اخلاقی پرداختهاند، میتوان صدها آیه حاوی آموزههای اخلاقی در قرآن کریم را شمارش کرد.
از نظر قرآن کریم، ملاک خوبی و بدی یا فضیلت و رذیلت اخلاقی چیست؟
قرآن کریم برای اخلاق دو منبع را معرفی میکند؛ یکی مسئله فطرت و شناخت فطری انسان از خوبیها و بدیها که در لسان متکلمان از آن با عنوان حسن و قبح عقلی تعبیر میشود. مهمترین آیاتی که به منبع اخلاق یا تشخیص فضایل از رذایل اخلاقی در وجود ما اشاره میکند، آیات ۷ تا ۱۰ سوره مبارکه «والشمس» است، مخصوصاً آیه ۸ که میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ پس پلیدیها و پاکیهایش را به او الهام کرد». خداوند تبارک و تعالی انسان را با نفسی آفریده که تشخیص عوامل شقاوت و پاکی را به آن الهام کرده است و نفس انسان تحت تأثیر الهام الهی قرار دارد. در جای دیگر میفرماید: «وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ؛ و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم». این آیات زمینهساز این مطلب است که اخلاق پایهای در فطرت انسان دارد.
فطرتاً میدانم که راستگویی خوب است و فضیلت به شمار میرود و دروغگویی و خیانت بد است و رذیلت محسوب میشود و اگر مرتکب آن شوم، وجدانم مرا ملامت میکند. قرآن کریم از این وجدان ملامتگر به نفس لوامه تعبیر میکند و به آن سوگند میخورد: «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛ و به نفس ملامتگر قسم مىخورم (که شما پس از مرگ زنده خواهید شد)». اینکه اخلاق پایه فطری دارد، به این معناست که ساختمان روحی انسان به گونهای خلق شده که وی نسبت به خوب و بد یا خیر و شر در تشخیص و گرایش، بیتفاوت نیست.
پایه دوم اخلاق در قرآن کریم به تشریع الهی یا اوامر و نواهی اخلاقی برمیگردد. مثلاً قرآن از عدالت به عنوان یک ارزش ثابت اخلاقی نام میبرد، بعد از اینکه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ...؛ همانا خدا خلق را به عدل فرمان میدهد»، در مسیر اجرای عدالت میفرماید اختلافاتی که شما با یکدیگر پیدا میکنید نباید مانع اجرای عدالت شود، چون عدالت ارزشی ثابت است.
یا میفرماید عدالت را پیاده کنید، حتی اگر علیه شما یا برخلاف منافع پدران و مادرانتان باشد، یعنی اگر لازم باشد، شما باید فدای عدالت شوید نه اینکه آن را فدای خودتان کنید. این نشان میدهد که عدالت از نظر قرآن چقدر ثابت و مطلق است؛ بنابراین اخلاقیات هم تعیینی و تشریعی است، یعنی خداوند و به تبع او پیامبرش ما را با فضایل و رذایل آشنا میکنند که در اینجا، اخلاق پایهای در شرع پیدا میکند و هم وجودی و فطری است و این دو با هم هماهنگاند و معنای فطری بودن دین همین است. یعنی آموزههای دینی در موضوع اخلاق که از جانب خدا و پیامبر (ص) بیان شده است، با آن زمینهای که ما فطرتاً خوبیها و بدیها را درک میکنیم، کاملاً سازگاری دارد.
اگر نگاه جزئی و مصداقی به آیات اخلاقی قرآن داشته باشیم، مهمترین موضوعی که در این آیات مورد تأکید قرار گرفته است چیست؟
قرآن کریم کلیدواژه مهمی به نام ظلم دارد که نقطه مقابل عدل است. مهمترین کلیدواژه اخلاقی قرآن در حوزه فضایل، عدل محسوب میشود که به معنای توازن و قرار گرفتن هر چیز در جای خود است و به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم میشود. در روایات آمده است که «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ؛ آسمانها و زمین با عدالت، پا برجا مىمانند». یعنی عدل فقط مسئلهای انسانی و اجتماعی نیست. هرگونه خروج از عدل به معنای ظلم است. در ظلم فردی، اگر ساختار وجودی ما با راستگویی همراه باشد، دروغگویی، ظلم به حساب میآید.
قرآن کریم ما را از ظلم نهی میکند که این ظلم میتواند در حوزه فردی و اجتماعی اتفاق بیفتد. در ظلم اجتماعی، انسان نسبت به برادران و خواهران دینی و هموطن خود بدیها و خیانتهایی مرتکب میشود و از عدل اجتماعی فاصله میگیرد. همه فضایلی که قرآن کریم بیان میکند، به نوعی در متعادل کردن ساختمان روحی انسان به عنوان یک موضوع فردی یا سلامت اجتماعی جامعه تأثیرگذار است و تخطی از آن طبق قانون موجب بیعدالتی و ظلم اجتماعی میشود. وقتی آیات قرآن را درباره «عبادالرحمان» میخوانیم، لیستی از فضایل و رذایل اخلاقی را به دست میآوریم. مثلاً از آیه ۲۳ سوره اسراء به بعد، توصیههایی را درباره احترام به والدین، اموال اکتسابی، اجتناب از ربا، خیانتکاری، کمفروشی و روابط ناسالم جنسی ارائه میدهد که همه آنها برای رشد فضایل اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی است.
با توجه به اینکه آیات فقهی قرآن حدود ۵۰۰ آیه را شامل میشود، آیا این آیات بر چند هزار آیه اخلاقی قرآن غلبه نمیکند و وقتی در شئون مختلف به قرآن استناد شود، آیا آیات فقهی برجسته و پررنگ میشود و آیات اخلاقی به حاشیه میرود؟
بله، ولی به این آسیبشناسی میگویند. پرداختن به فقه حتماً نباید به معنای کم گذاشتن از عقاید و اخلاق باشد. دین سه رکن اصلی دارد. رکن اول آن، عقاید دینی مثل خداشناسی، پیامبرشناسی و معادشناسی است. رکن دوم به اخلاقیات و باید و نبایدهای اخلاقی مربوط میشود که پیامبر (ص) برای تقویت این رکن مبعوث شدند. رکن سوم دین، شرعیات یا عبادات فردی و اجتماعی است. آیاتالاحکام ۵۰۰ آیه را شامل میشود و با توجه به روایاتی که از پیامبر اکرم (ص) درباره تبیین همین آیات بیان شده و نظام عبادات را میسازد، به آن اصطلاحاً علم فقه میگویند.
در اینکه فقها در این زمینه تلاش کردند و کتابها و رسالههای زیادی نوشتهاند، شک و تردیدی وجود ندارد، اما این به معنای نفی کار دانشمندان در حوزه اخلاق نیست. به سبب پژوهشها و کتابی که در این باره نوشتهام، ثابت کردهام که از چند قرن گذشته، اخلاق یکی از محورهای مورد علاقه محققان است. مثل نراقیها که مرحوم سیدمهدی نراقی کتاب اخلاقی مفصلی دارد به نام «جامع السعادات» به زبان عربی و پسر او، ملا احمد نراقی کتاب «معراج السعاده» را به زبان فارسی نوشت. در حوزه اخلاق، تعداد زیادی از دانشمندان کتابهای جامع نوشتهاند.
البته در مقام مقایسه، این کتابها به لحاظ تعداد کمتر است، ولی کسی دیگری را از انجام این کار باز نداشته و نگفتهاند اخلاق را رها کن و به فقه بپرداز. امروز باید آسیبشناسی کنیم و اگر احساس میکنیم که جامعه ما گرفتار بحران اخلاقی ناشی از توجه محققان و دانشمندان به فقه و غفلت از اخلاق است، باید این کمبود را جبران کنیم.
چه عاملی باعث شده که بیشتر روی فقه تمرکز شود تا علوم دیگر؟
در فقه با دو مقوله مواجهیم؛ یکی حلال و حرام که مسئله بسیار مهمی محسوب میشود و در واقع، فقه متکفل حلال و حرام است. بحث حلال و حرام اهمیت فوقالعادهای دارد و برای دانشمندان بسیار مهم است که نظام حلال و حرام را شفاف کنند و مردم نیز همین را از آنها میخواستند و در واقع مقلد مجتهدین هستند. مثلاً به فقیه میگویند از کسی پولی گرفتهاند و حالا که قرار است پول را به او برگردانند، میخواهند مبلغی به آن اضافه کنند، آیا این کار اشکال دارد؟ در اینجا فقیه دقیق میشود که این مبلغ اضافه، هدیه است که حلال باشد، یا رشوه و ربا در قالب هدیه است که در این صورت حرام خواهد بود.
از طرف دیگر، هر مسلمانی میخواهد خدا را عبادت کند، نماز بخواند، روزه بگیرد و حج به جا بیاورد. اینها تکالیف فقهی است و هر مسلمانی باید مسائل مربوط به آنها را بداند. خودش که نمیتواند تحقیق کند، پس باید به تقلید از مجتهدی بپردازد. مجتهد نیز دائماً با استفتائاتی مواجه است و حوزه فقه، حوزه استفتاء محسوب میشود، یعنی لحظه به لحظه مسائلی برای مقلدین پیش میآید که جواب آن را از مجتهد میخواهند؛ بنابراین فقه هم باید نظام حلال و حرام را برای مردم شفاف کند و هم تکلیف عبادت صحیح را با استفاده از کتاب و سنت روشن سازد.
به نظر من تا اینجا فربه شدن فقه میتواند امری طبیعی باشد. البته فقه نیز باید ناظر به مسائل روز باشد که به آن مسائل مستحدثه میگویند و بعضی از مسائل که امروز دیگر موضوعیت ندارد، باید از صحنه فقه کنار برود و فقه بهروز شود. به نظر من توجه به فقه چیز بدی نبوده و در واقع پاسخ دادن به نیازهای مقلدان است. البته نباید به بهانه فقه که دلایل توجه به آن را ذکر کردم، از بخشهای دیگر اسلام مثل عقاید یا اخلاقیات کم گذاشته شود.
فقه معنایی در کتاب و سنت دارد و معنایی اصطلاحی نیز در علم فقه. در کتاب و سنت، تعبیر «تفقهوا فی الدین» فراوان آمده که به خصوص در روایات اسلامی به معنای دینشناسی جامع است. امام صادق (ع) میفرمایند: «در دین خود تفقه کنید، وگرنه حکم شما حکم بدویها است». دینشناسی جامع سه حوزه عقاید دینی، اخلاق دینی و اعمال و مناسک دینی را دربرمیگیرد.
در حال حاضر، فقهی که درباره آن صحبت میکنیم و میگوییم از اخلاق پیشی گرفته، فقه به معنای اصطلاحی آن است، یعنی در طول تاریخ شیعه و سنی تعداد فقها بیشتر از تعداد علمای اخلاق بوده که ممکن است تابع ضرورتهایی بوده باشد. نمیتوانم این ضرورتها را از نظر تاریخی تا حد زیادی نفی کنم و دو مورد آن را توضیح دادم. شاید علما به دلیل اینکه خودشان را با مردم مواجه میدیدند، باید جواب مسائل آنها را میدادند و این باعث شده که تا حدودی از اخلاق کم بگذارند.
فقه به معنای اصطلاحی پایه فطری ندارد و برخی ممکن است بگویند اخلاق که پایه فطری دارد، بنابراین اگر به نظام اخلاقی قرآن پرداخته نشود، مردم بر اساس آموزههای فطری خوب و بد را تشخیص میدهند؛ پس بهتر است به چیزی پرداخته شود که پایه فطری ندارد و از ابتدا تا انتهای آن را باید از کتاب و سنت استخراج کرد. به این دلایل است که به فقه بیشتر از اخلاق پرداخته میشود.