عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: این روزها مداحان توی بورس هستند. یکی از آنان حکایتی را تعریف میکند که به تصور خیلیها توهین به امام حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) بود هر چند گمان نمیکنم که توهین بود، ولی مشکل این بود که اگر کس دیگری جز خودشان شبیه آن را میگفتند فوری با چنان برخوردی مواجه میشدند که نگو و نپرس. همچنان که اگر خودشان امام زمان را مستمسک هر کاری قرار دهند کسی حق اعتراض به آنان ندارد، ولی کافی است که دیگران خارج از حلقه این گروه ادعای ارتباطی کنند، فوری با اتهام کلاهبرداری مواجه میشوند.
مداح دیگر مسایل فلسفی و ردیه علیه مدرنیته را با نوای روضهخوانی به خورد مخاطبان قرار میدهد. پیشتر نیز برای اولین بار در انتخابات لیست دادند و بطور آشکاری وارد میدان سیاست شدند. خلاصه در عرصه دین و مذهب، دور، دورِ مداحان است. پرسشی که میتواند مطرح شود این است که چه عاملی موجب چنین تحولی شده است؟
پیش از انقلاب و در دهه اول آن چنین وضعی نبود و پیام دین از طریق علما و سخنرانان منتقل میشد و در چارچوب یک مجموعه از گزارههای منطقی و کلامی و فلسفی و یا نصایح اخلاقی به معرفی دین میپرداختند و در برخی از موارد نیز در پایان برنامه ذکر مصیبتی میکردند و روضهای میخواندند که معمولاً چند دقیقه بیشتر طول نمیکشید. در بیشتر موارد نیز شخص سخنران این وظیفه را عهدهدار بود و به ندرت به مداحان اجازه چنین کاری را میدادند. مداحان بیشتر در جلسات روضهخوانی محدود محلی و بانوان فعالیت میکردند.
پس چه عواملی موجب این تحول شده است؟ عوامل گوناگونی وجود دارد. پایین آمدن سطح خطبا و ناکارآمدی سخنرانان در پاسخ به پرسشهای روز و حل مسایل جاری کشور که حکومت به نام دین عهدهدار آن است، زمینه را برای پرداختن به وجه مناسکی دین و پررنگ شدن مداحان فراهم کرده است. با این وجود به نظر من مهمترین عامل موثر بر این تحول، رسانه است.
چرا رسانه نقش اصلی را در این تحول دارد؟ دهه اول انقلاب عموم برنامههای دینی تلویزیون مبتنی بر سخنرانی و یا آموزشهای دینی بود. عموماً یک روحانی بالای منبر یا در بیشتر موارد در استودیو مینشست و موضوعی را مورد بحث قرار میداد. همان زمان گفته میشد که این نوع برنامهها تطبیقی با الزامات رسانه تلویزیون ندارد. در بهترین حالت هم برنامه آقای قرائتی بود که کمتر عمق محتوایی داشت، بیشتر میکوشید از طریق تمثیل و داستان و برخی مفاهیم اخلاقی، منظور خود را منتقل کند.
تا هنگامی که رسانه رسمی به طور کامل انحصاری بود و حتی درون صداوسیما نیز رقابت نبود و یکی دو شبکه بود، میشد این برنامهها را منتشر کرد ولی از هنگامی که در مرحله اول رقابتی میان شبکههای صداوسیما صورت گرفت و سپس رسانههای خارج از این میدان وارد بازار شدند، نیاز به تولید برنامههایی که با الزامات رسانه تصویری هماهنگ باشد، بیشتر شد.
از این رو برنامههای مذهبی به سوی مناسک که ماهیت تصویری و نمایشی دارند گرایش پیدا کردند. برنامههایی که زوایای غیرگفتاری آن برجستهتر است. از جمله مشارکت و واکنشهای حاضران، موسیقی، آواز، هیجانات و تمامی مولفههای تصویری در آن وجود دارد و مطلوب مخاطب و بیننده است. تصاویری که میتواند آهنگین و جذاب باشند. چه سینهزنی بسیار جذاب هیئت مشهور یزدیها باشد و چه برنامههای روضهخوانی مداحان مشهور تهرانی.
جالبترین بخش این تحول در نزدیکی سبک موسیقیایی تعدادی از مداحیها بود که تا حدودی به سبکهای موسیقی برخی خوانندگان پاپ و... نزدیک شد، و مداحی را از سبک سنتی آن خارج کرد و شیوه جدیدی را عرضه کرد.
کارکرد مناسک در الگوی دینداری سالهای اخیر، جانشین وعظ و کلام و... شد ولی مهمترین نکته این تحول، تغییر موضوعات تبلیغ دینی متناسب با این تحول است. در گذشته موضوعات انتزاعی و عملی از جمله توحید و عدالت و اخلاق و موارد مهم و مشابه محور تبلیغ و معرفی دین بود، ولی با مناسکی شدن دین موضوعات دیگری مثل عاشورا و غیبت اهمیت بیشتری یافتند.
البته این موضوعات در گذشته هم بودند، ولی جزییات آنها تغییر کرد. در گذشته بیشتر فلسفه عاشورا و غیبت مسأله دین و تبلیغ دینی بود. ولی در ساختار جدید مناسکی، آنچه که به الزامات نگاه تصویری نزدیک است در اولویت قرار گرفت ولی مهمترین تفاوت، مخدوش شدن حقیقت و مجاز در این ماجرا بود. در این شیوه و روش تبلیغ، حقیقت به خودی خود مسأله نبود، باید صحنهآرایی و تصویرپردازی جذاب شود چه با حقیقت و چه با مجاز.
لذا خواب و حکایتهای عوامانه و داستانهای ساختگی با حقیقت، مخدوش شد و سره از ناسره ناشناخته ماند و این وضعی است که جامعه ما در حال حاضر با تبلیغ دینی مواجه است.