حسین صفارهرندی در مقالهای در روزنامه کیهان با تحلیل حوادث پس از انتخابات به موسوی و کروبی حمله کرد.
اين جمله از نوشته يك وبلاگ نويس جوان- كه از قضا نسبت نزديكي هم با بنده دارد!- خيلي به دل مي نشيند؛ او روز 21بهمن ماه نوشت: «فردا دقيقا هشت ماه مي شود كه ما در كوچه و خيابان هاي تهران بر سر آينده جهان با هم سر وكله مي زنيم! دانسته يا نادانسته...»
صاحب اين قلم، سالهاست بر حقيقتي اصرار مي ورزد كه اكنون و به مناسبت وقايع ماههاي پس از انتخابات اخير، در مكتوب وبلاگر جوان ما به زيبايي تصوير شده است. بيش از سي سال است كه علمداران و سربازان انقلاب خميني، در كارزاري همه جانبه به مصاف كساني رفته اند كه ظاهرا يا چشم ديدن ايران آزاد و مستقل را نداشته اند و يا با اسلام سر ناسازگاري داشته اند.
در نگاه اول مگر جز اين است كه خروج ايران از گردونه اقمار وابسته به آمريكا و غرب، دشمني كاخ سفيد و پايتخت هاي اروپايي را عليه انقلاب اسلامي برانگيخت؟ مگر نه اينكه از دست دادن يكي از منابع تامين نفت ارزان، كمپاني هاي بزرگ سرمايه داري را نگران ساخت و آنان را به تكاپو براي جبران فرصت از كف رفته به هر قيمت - حتي جنگ- واداشت؟
آيا مي توان انكار كرد كه بخشي از دلايل لشكركشي رژيم بعثي عراق عليه ايران، طمع جاهلانه آدم هاي جاه طلبي همچون صدام بود كه خيال خام توسعه جغرافياي كشورش را در تكه پاره كردن سرزمين پارسيان مي پرورد؟ نه، بي ترديد موارد برشمرده را بايد جزو عوامل موثر در كينه ورزي ها عليه ملت ايران در سه دهه گذشته به حساب آورد اما مگر بار اول بود كه چنين اتفاقي در جهان مي افتاد؟ در طول يكصد سال اخير، دنيا بارها شاهد سقوط دولت هاي وابسته به استعمار و نظام سلطه بوده است. تاريخ معاصر جهان، دهها فقره انقلاب و دگرگوني حكومت ها بر اثر قيام مردمي يا كودتاهاي نظامي را ثبت كرده كه در نتيجه آن، كشور وابسته اي از مدار تعلق به ابرقدرتهاي غربي يا شرقي خارج شده اما پس از دوره كوتاهي روابط اين كشور با ابرقدرت مربوطه به حال عادي بازگشته است.
قاعدتا بايد بپذيريم كه مسئله انقلاب ما چيزي فراتر از يك انقلاب متعارف و جابه جايي يك حكومت و جايگزيني نظامي جديد به جاي رژيم پيشين است. شايد تعبيري كه موشه دايان در همان بدو تاسيس جمهوري اسلامي در ايران داشت، همچنان، گوياترين عبارت در توصيف عمق انقلاب اسلامي در سال 57 باشد: زلزله اي در مناسبات حاكم بر جهان! اگر حاصل تحولات پديدار شده پس از انقلاب ما صرفا سياسي يا اقتصادي و احيانا استراتژيك بود، اين تعبير را مي شد نوعي گزافه گويي تلقي كرد، اما به تعبير ميشل فوكو، در اين انقلاب، مردم ايران علاوه بر اين تغييرات آمده بودند تغيير بزرگتري را رقم زنند؛ «ايرانيان آمدند تا خودشان را تغيير دهند» اين يعني تغيير فلسفه زندگي، تحول در نگرش به جهان هستي و به چالش كشيدن فلسفه حاكم بر حيات بشري كه طي دويست سال گذشته، محكوم جهان بيني و ايدئولوژي غربي بوده است، همان فلسفه زندگي كه خدا را به خيال خود از حكومت بر سرنوشت انسان خلع كرده و آدمي را به مرتبه الوهيت نشانده است. انقلاب اسلامي، بيش از هر چيز به جنگ اومانيسم- به مثابه ريشه فلسفي حكومت هاي ليبرال دموكرات و سوسيال دموكرات- برخاست و اين تجري خطرناك، به مثابه بازي كردن با شيشه حيات ديو غول آساي عصر جديد بود.
وقتي ملت ها، اعتماد به نفس مردم و رهبري حكيم ايران را در دست و پنجه نرم كردن با ديو و بازي با حيات او ديدند، بيش از هر چيز در پي رازگشايي از اين اتفاق شگرف برآمدند و دريافتند كه راز بزرگ در اين عبارت نهفته است: «انقلاب به نام خدا».
ايران عصر خميني به دنيا ثابت كرد كه به رغم ادعا و تكاپوي دويست ساله غرب و شرق، «خدا هرگز نمرده است» اوست كه مي تواند ملتي را به نام خجسته و نامي خود، بسيج كند و آنان را با دست خالي بر خدايگان دست نشانده شيطان چيره گرداند، رگ حيات اقتصاد سرمايه داري خون آشام را قطع كند، پرندگان آهني غول نظامي جهان را با لشكرياني از جنس توفان و شن، تار و مار سازد و سرنوشت انسان ها را از چنگ او خارج و شكست و عقب نشيني از نقاط كليدي و حساس عالم را براي شيطان، تقدير كند.
همه تقلاي 31ساله ايالات متحده آمريكا و متحدان ريز و درشت و نوچه هاي بي مقدار و ايراني نماي كاخ سفيد براي برهم زدن بدعتي است كه با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و جهان رقم خورد؛ جنگ، محاصره اقتصادي، تحريم، ايجاد شورش و اغتشاش در مناطق مرزي، دامن زدن به اختلافات قومي و مذهبي، ترور شخصيت ها و مردم كوچه و بازار و تصويرپردازي واژگونه از ايران و اسلام و... همه بضاعت غرب براي به زيركشيدن علم «انقلاب به نام خدا» و ايمان، مقاومت، ايثار و فداكاري، توكل، تدبير، مجاهدت و تكاپوي انقلابي هم، تمامي سرمايه ملت و پيشواي الهي آنها در اين مصاف سرنوشت بود.
31 سال است كه ايران با همه ايمان و فداكاري ملتش مي جنگد تا پرچمي كه به نام خدا برافراشته شد و اميد بسياري را در دل مسلمانان و آزادگان دنيا برانگيخت، همچنان در اهتزاز بماند و دويست سال حاكميت انديشه پليد ستيز با خدا و بهره كشي ظالمانه از خلق خدا را به چالش بكشد. اين نبرد مقدس و باشكوه و نتايج مبارك آن، چنان غرورانگيز است كه فداشدن سيصد هزار جان شيفته حق و تقديم يك ميليون جانباز و به اسارت رفتن هزاران تن و بي خانمان شدن خيل كثيري از بهترين بندگان خدا، بهاي ناچيزي در ازاي دستاورد عظيم آن جلوه مي كند.
هركس دستي در آتش اين نبرد 31ساله براي به زيركشيدن پرچم شيطان داشته، سرمستي و خلسه اين توفيق بزرگ، گوارايش باد! اما بدا به حال آنان كه در هر مرحله از اين جدال سرنوشت، با دشمنان خدا هم اردو و هم كاسه شدند. سلاح آنها را تيز كردند و زير بغل دشمن عليل، عصا گذاشتند و كوشيدند با تنفس مصنوعي، اين خصم نيمه جان را از مرگ نهايي برهانند.
آنچه اصحاب و سران فتنه، از آشوب و اغتشاش و بالاتر از آن، ترديد و حيرت افكني در ذهن و دل جماعتي از مردم طي ماههاي اخير مرتكب شدند، آيا جز تلاشي مذبوحانه براي پيشگيري از «تغيير» مبارك سرنوشت جهان در عصري است كه با بهمن 57، آغازي اميدبخش داشته است؟
امثال آقاي موسوي و كروبي و كساني از اين دست، چه بخواهند و چه نخواهند در چنين نقش رسوايي ظاهر شدند؛ بي آنكه خود و مخدوم خويش را نفعي برسانند. اما در كارنامه ايشان، ننگ ابدي هم پياله شدن با نوچه هاي شكست خورده غرب، امثال منافقين، سلطنت طلبان، هرزه هاي لس آنجلسي و جانياني همچون عبدالمالك ريگي به ثبت رسيد.
هشت ماه نفسگير را پشت سر گذاشتيم. وقتي كشتي انقلاب از تلاطم توفان هاي سهمگين ايام رست و در ساحل نجات 22بهمن آرام گرفت، آنجا ناله تغييرطلبي نوچه هاي غرب در برابر فرياد تغييرخواهي ملت ايران و آزادگان جهان بيش از پيش رنگ باخت و اين اميد در دل ها زبانه كشيد كه آينده جهان بر روال پيشين و بر مدار طي شده در دويست سال گذشته رقم نخواهد خورد. ان شاءالله.