bato-adv
کد خبر: ۴۱۴۱۲۶

آیا آینده از آن چین است؟

آیا آینده از آن چین است؟
از سال ۲۰۰۰ اقتصاد چین از کشورهایی، چون ایتالیا، فرانسه، بریتانیا، آلمان و ژاپن پیشی گرفته و به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شد و حالا در تولید، قدرت برتر جهان به‌شمار می‌رود.
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۷ - ۱۶ مهر ۱۳۹۸

 پکن اکنون تقریبا کل دریای جنوبی چین را متعلق به خود می‌داند، در حالی که این دریا بین ۶ کشور تقسیم شده است.

با سقوط دولت ملی‌گرای چیانگ کای شک (رهبر سیاسی و نظامی چین که پس از فوت سون یات سن در ۱۹۲۵ مدعی رهبری کومینتانگ شد و این رهبری را دراختیار گرفت)، شکست ارتش او و عقب‌نشینی به منطقه فرمِز (تایوان کنونی) در سال ۱۹۴۹ این سوال در ذهن همگان به وجود آمد که «چه کسی چین را از دست داد؟» و جان اف کندی که در آن زمان یکی از اعضای ضدکمونیسم کنگره امریکا بود، مصرانه سعی داشت جواب این سوال را پیدا کند. او در مورد این موضوع عنوان کرد: «سهم روزولت و جرج مارشال در این ماجرا هر قدر بوده باشد، درنهایت منافع حیاتی ایالات‌متحده در حفظ یکپارچگی و استقلال چین قربانی شده و پایه و اساس وضع اسفبار فعلی در خاور دور به وجود آمده است.» شرایط واقعا غم‌انگیز بود.

پرجمعیت‌ترین کشور دنیا که زمانی امریکا به خاطر آن وارد جنگ با پادشاهی ژاپن شده بود، حالا تحت سلطه امپراتوری استالین قرار داشت. یک سال پس از اینکه پکن به دست مائوتسه تونگ افتاد، ارتش چین به کره حمله کرد تا با بیرون راندن امریکایی‌ها از رودخانه یالو و مدار ۳۸ درجه شمالی، آن‌ها را به اخراج از شبه جزیره تهدید کند. در ۷ دهه گذشته، از اکتبر ۱۹۴۹ تاکنون، برنامه‌های ایدئولوژیکی مانند «یک گام بزرگ به جلو» که در دهه ۵۰ میلادی اجرا شد و «انقلاب فرهنگی چین» که طی آن ریچارد نیکسون، رییس‌جمهور وقت امریکا به چین سفر کرد، موجب مرگ میلیون‌ها نفر از مردم چین شده است.

البته از نظر قدرت ملی و حکومتی در این ۷۰ سال چین جدیدی به وجود آمد، علی‌الخصوص در ۳۰ سال اخیر که امریکا بازار‌های خود را به روی اجناس چینی گشوده و پکن حجم تجارت خود را با ایالات‌متحده از ۴ تریلیون دلار به ۵ تریلیون افزایش داده است. دولت شی جین پینگ صاحب موشک‌های زمین به هوا، موشک‌های پرتاب‌شونده از روی زیردریایی و بمب‌افکن‌های پیشرفته است و از آن‌ها به عنوان نوعی بازدارنده راهبردی علیه ایالات‌متحده استفاده می‌کند. نیرو‌های نظامی پکن در خشکی، دریا و هوا و فضا توانایی رقابت با هر نیروی نظامی‌ای در جهان را دارند.

از سال ۲۰۰۰ اقتصاد این کشور از کشورهایی، چون ایتالیا، فرانسه، بریتانیا، آلمان و ژاپن پیشی گرفته و به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شده است. اکنون چین در تولید، قدرت برتر جهان به‌شمار می‌رود. با این حال در دوره حکومت شی جین پینگ، نقاب از چهره این غول خفته برداشته شده و چهره تهدیدآمیز چین در قرن بیست و یکم برای مردم این کشور، همسایگان و جهان قابل رویت شده است. اویغور‌های غرب چین را به اجبار برای پاکسازی ذهن‌شان از اعتقادات قومی، ملی و اسلامی به اردوگاه‌های آموزش مجدد می‌برند. مسیحیان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. تبتی‌ها از سوی قوم هان از وطن خود بیرون رانده و مجبور به کوچ اجباری شده‌اند.

نقش و حکومت حزب کمونیست به عنوان منبع ایدئولوژیک، سیاسی و اخلاقی به مردم تحمیل شده و روز به روز نیز گسترش می‌یابد. چینی‌ها هنوز زمین‌هایی را که ۵۰ سال پیش به زور از هند گرفته‌اند، دراختیار دارند. پکن اکنون تقریبا کل دریای جنوبی چین را متعلق به خود می‌داند، در حالی که این دریا بین ۶ کشور تقسیم شده است. چین روی صخره‌ها و تپه‌های دریایی متعلق به مانیل، پایتخت فیلیپین، اقدام به ساخت پایگاه‌های هوایی، دریایی و نظامی کرده است. دولت چین به کشتی‌های جنگی خارجی هشدار داده است که از تنگه تایوان دور بمانند و قوای نظامی خود را در مقابل این جزیره مستقر کرده است تا به تایوان هشدار دهد اعلام استقلال به معنای اعلان جنگ خواهد بود.

چین حتی مدعی مالکیت مجمع‌الجزایر سن کاکو است؛ در حالی که این جزایر متعلق به ژاپن هستند. در پروژه «راه ابریشم جدید» نیز این کشور به منظور اتصال چین به آسیای مرکزی، جنوبی و اروپا میلیارد‌ها دلار صرف اعطای وام برای ساخت بنادر کرده است تا در صورت عدم بازپرداخت وام‌ها بتواند امکانات این کشور‌ها را تصاحب کند. اما در هفتادمین سالروز تاسیس رژیم کمونیستی چین همه چیز خوب پیش نمی‌رود. مردم هنگ‌کنگ که مطمئنا از سوی بسیاری از ساکنان چین تشویق می‌شوند، ماه‌هاست که با برپایی تظاهرات اعتراض‌آمیز، خواستار آزادی و استقلال خود هستند. اما مردم چین نیز که تازه به نان و نوایی رسیده‌اند، به این سادگی‌ها گول نمی‌خورند. آن‌ها از قدرت فزاینده کشورشان و همچنین اعتباری که چین در جهان برای خود پیدا کرده است لذت می‌برند، اما می‌دانند که موفقیت خود را مدیون نظام سرمایه‌داری هستند و نه مارکس، لنین یا مائو. آن‌ها نمی‌توانند شاهد این باشند که آزادی‌ها و منافعی که از آن برخوردارند در جنگ تجاری با امریکایی‌ها و سرکوب‌های جدید رژیم پکن، از بین برود.

از میان اشتباهات تاریخی که امریکا از زمان جنگ سرد مرتکب شده است، سه مورد دارای اهمیت است؛ اولین مورد ورود فاجعه‌آمیز امریکا به خاورمیانه بود برای تشکیل رژیم‌هایی که متمایل به سیاست‌های غرب باشند. دومین اشتباه گسترش نیرو‌های ناتو تا حیاط خلوت روسیه بود که باعث شد بزرگ‌ترین کشور جهان و یکی از نیرومندترین قدرت‌های هسته‌ای به آغوش چین برود. سومین مورد نیز گشودن بازار‌های امریکا به روی اجناس چینی بود که باعث غنی‌تر شدن و قدرت گرفتن رژیمی شد که تهدید‌های درازمدت آن علیه منافع و ارزش‌های امریکا به بزرگی تهدید‌های شوروی در جنگ سرد است.

سوالی که ذهن دولتمردان امریکایی را درگیر خود کرده این است که چگونه می‌توان در حالی که ضمن اجتناب از جنگ دو کشور که فاجعه‌ای برای بشریت خواهد بود، با چالش بزرگ چین کنار آمد؟ صبر، احتیاط و استقامت بهترین راه‌حل است، اما اولین نیاز کنار گذاشتن نظریه لیبرالیسم ایدئولوژیک است که می‌گوید، دیدگاه متعصبانه «تجارت آزاد» دیوید ریکاردو نسخه‌ای است که برای همه ملت‌ها و در همه اعصار قابل اجراست و اینکه نظریات جان لاک نیز می‌تواند در همه فرهنگ‌ها و کشور‌ها اجرا شود.

منبع: ریل کلیر پالیتیک

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین