۲۲ فروردین سال ۵۸ بود که ۱۱ نفر از مسئولان رژیم پهلوی در زندان قصر تهران تیرباران شدند. روزنامه کیهان درباره اعدامشدگان در همان روز نوشت: «سحرگاه امروز بهدنبال محاکمه گروهی از عناصر سرسپرده رژیم منفور پهلوی، ۱۱ نفر از محکومان دادگاه عدل اسلامی، در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند. محاکمه عناصر حلقه بهگوش رژیم منفور پهلوی که همگی از مهرههای اصلی رژیم بودند، از صبح روز گذشته آغاز شد و تا ساعت ۱۲ شب ادامه داشت. از نخستین ساعات صبح روز گذشته چند شعبه دادگاه عدل اسلامی، با تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و با حضور خبرنگاران و عکاسان کار محاکمه ۱۱نفر از مجرمین را آغاز کردند». کیهان در گزارش خود پس از ذکر نام و عناوین اعدامشدگان نوشته بود: «دادگاه پس از محاکمه، این گروه را به اتهام فساد در زمین و خیانت به ملت به اعدام محکوم کرد و ساعت دو بامداد این ۱۱ نفر پس از قرائت حکم اعدام در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند».
ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک
اما آن ۱۱ نفر چه کسانی بودند؟ شاید مهمترین نام در میان اعدامشدگان آن روز سپهبد ناصر مقدم باشد؛ آخرین رئیس ساواک که پس از نعمتالله نصیری روی کار آمد. او تنها چند وقت یعنی از اواسط خرداد ۵۷ تا بهمن همان سال این پست را در اختیار داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و اعدام شد. سیدرضا زوارهای، دادستان انقلاب وقت، در خاطراتش گفته است: «مهندس بازرگان نامهای خطاب به من نوشته بود و مرا قسم جلاله داده بود که هر زمان خواستند سپهبد مقدم، رئیس ساواک را بازجویی و محاکمه کنند، به ایشان خبر دهم تا بیایند و شهادت بدهند که مقدم چه خدماتی به مملکت کرده است». فارغ از آنکه این خاطره زوارهای تا چه حد صحت دارد؛ اما حکایت از یک اصل مسلم دارد که بازرگان در طول اعدامهای انقلابی اوایل انقلاب به شکل و شیوه دادرسیها انتقاد داشت؛ به نحوی که اختلافهای او با صادق خلخالی بر هیچکس پوشیده نیست.
پاکروان، دومین رئیس ساواک
حسن پاکروان، دومین رئیس ساواک، بین سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۳ بود. پاکروان در سال ۳۵ معاون عملیاتی ساواک شد. چهار سال بعد که تیمور بختیار، رئیس ساواک، قدرت زیادی پیدا کرد و شاه را به وحشت انداخت و نیز با رویکارآمدن دموکراتها در آمریکا با ریاستجمهوری جان اف کندی و فشار آن کشور برای ایجاد تغییرات سیاسی- اجتماعی در ایران، باعث شد شاه در ۲۴ اسفند ۳۹ سرتیپ حسن پاکروان را به ریاست ساواک بگمارد. در زمان ریاست پاکروان بر ساواک پنج نخستوزیر (جعفر شریفامامی، علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا) روی کار آمدند. پس از ترور منصور و رویکارآمدن دولت هویدا، پاکروان از ریاست ساواک برکنار و به وزارت اطلاعات منصوب شد. او این سمت را تا سال ۴۵ حفظ کرد و از سال ۴۵ تا ۴۸ در پاکستان و از سال ۴۸ تا ۵۲ در فرانسه سفیر ایران بود. همچنین او از سال ۵۲ تا ۵۶ به بازرسی شاهنشاهی منصوب شد و از ۱۳۵۶ تا بهمن ۵۷ مشاور و سرپرست امور مالی وزارت دربار بود. صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود آورده است که او به تمام کارهای خود با شهامت و شجاعت اعتراف کرد، فکر میکرد شاید به سبب این رکگوییها از حکم نهایی رهانیده شود. سرانجام پاکروان به اتهام خیانت و افساد فیالارض اعدام شد. پس از اعدام او آمریکا به تصمیم دادگاه انقلاب ایران اعتراض کرد.
خلعتبری، وزیر امور خارجه
عباسعلی خلعتبری از شهریور۱۳۵۰ تا مرداد ۱۳۵۶ وزیر امور خارجه دولت امیرعباس هویدا و از مرداد ۵۶ تا شهریور ۵۷ وزیر امور خارجه در دولت جمشید آموزگار بود. او قبل از عهدهدارشدن وزارت تا سال ۱۳۴۱ سفیرکبیر ایران در ورشو بود و سپس دبیر کل سنتو شد. موارد اتهام خلتعبری افساد فیالارض، قیام علیه حاکمیت ملی، عضویت در هیئت حاکمه ضد ملت، وزیر خارجه و عضو ارشد آن و استخدام عناصر ساواک و سیا در وزارت خارجه بود. همچنین گفته میشود از عناوین اتهامی دیگر او امضای پیمان الجزایر و نقش وی در امضای قرارداد احداث نیروگاه اتمی بوشهر بوده است.
نیکپی، شهردار تهران
نیکپی در سال ۴۷ توانست به وزارت آبادانی و مسکن در کابینه هویدا دست یابد، اما بهدلیل درگیری فیزیکی با عطاالله خسروانی، وزیر کشور وقت، از این سمت برکنار شد. او سپس با کمک هویدا توسط انجمن شهر به سمت شهرداری تهران منصوب شد. در بخشی از کیفرخواست او آمده بود: «با توجه به پنج حلقه نوار بازجویی و صدها مدارک خیانت از غلامرضا نیکپی، شهردار سابق تهران و در سمتهای دیگر، نامبرده سالها از مزدوران سرسپرده استعمار و استبداد و فئودالهای شهری و دلالان غارتگر و زمینخواران بیوطن بوده تا در تأمین حرص و آز بیشرمانه و بیحساب آنها، منابع ملی یا وجوه بیتالمال ما را که باید در راه تأمین حقوق حقه و رفاه اکثریت جامعه مسلمان ایرانی به مصرف برساند و قسمت اعظم این وجوه ناشی از عوارض و مالیات ظالمانه وصولی از همین اکثریت بوده است، بینجامد و سیاست ضد مردمی و ضد ملی و خرابکارانه شهری خود را در جهت منافع استعمار بهنحوی اجرا کند که حتی ساعتها نیروی انسانی هر فرد مسلمان ایرانی در روز، از جمله در مسیر رفتوآمد شهری یا در پشت میزهای اداری فاقد تولید ملی گردد. مضافا در گیرودار این تباهی ساعات نیروی ملی، فریاد بیدادرس صدها هزار مسافر شهری با تصادمات خونین و با اعصاب نفاقافکنانه فیمابین برادران و خواهران ایرانی هر روز از نهاد آنها بیرون آید، تا نیروی انسانی بیگانه که اکثرا جاسوسان به آخوربسته در طویلهها بودند، بهاصطلاح کمبود نیروی انسانی ما را مرتفع کنند. تا شهر ما یا شهرهای دیگر به پیروی از سیاست شهری پایتخت شاهنشاهی توقفگاه ماشینهای نقلیه استعمار یا کارخانجات مونتاژ آنها شود که سود بیحساب این کارخانجات نیز با ایجاد بازار پررونق مصنوعی، به جیب اربابان او سرازیر شود و به این ترتیب، بورژوازی ملی متوقف و به قهقرا برگردد تا شهر ما ویرانه شود و موجب خفت ملی و موجب تفاخر بیگانگان با ادعای وصول حق توحش شود تا بازار و درآمدهای عظیم ملی ما دربست در اختیار استعمار قرار گیرد که با کمال تأسف باید سالها کوشش کرد تا آثار شوم این پدیدههای استعمارگرانه از بین برود؛ بنابراین نامبرده به عنوان مفسدفیالارض معرفی میشود و تقاضای مجازات وی میشود». او نیز مانند ۱۰ نفر دیگر از مسئولان نظام شاه در ۲۲ فروردین ۵۸ تیرباران شد.
محمدتقی مجیدی، رئیس دادگاه فداییان اسلام
اسدالله صفا، از مبارزان قبل از انقلاب، میگوید: «یادم هست که در زندان قصر بودم که یک روز جوانی با کتوشلوار سرمهای آمد دم زندان و گفت که با آقاصفا کار دارم. من رفتم و پرسیدم چهکار دارد، گفت: فردی به اسم محمدتقی مجیدی هست که هر چه گشتیم او را پیدا نکردیم و دکتر خورشیدی در مسجد لرزاده، مرا به اینجا فرستاده، من داماد او هستم و دنبالش میگردم. شوهرخواهر من، ناصر زرباف، از فدائیان اسلام بود. خواهرم به من گفت که چند وقت است که آقای زرباف دنبال تو میگردد تا بهت بگه که مجیدی زندانی توئه و مواظب باش فرار نکند. من رفتم و پرسوجو کردم و دیدم عاقل مردی است و خود اوست. به سراغ آقای خلخالی رفتم و گفتم: آقا! چه نشستید که قاتل مرحوم نواب رو گرفتهاند. مرحوم خلخالی گفت که برو سریع زمینه محاکمه او را فراهم کن. تیمسار مجیدی را آوردیم و او اظهار کرد که خسته است و حالش خوب نیست و محاکمه به فردا افتاد. من فدائیان اسلام قدیمی را خبر کردم و بعضیها آمدند، از جمله برادرزن آقای عبدالحسین واحدی به نام احمد عباسیتهرانی که با نواب محاکمه شد و ۱۰ سال حبس کشید. در دادگاه، مرحوم خلخالی از مجیدی پرسید که شما از قضاوت چه اطلاعی داشتید که حکم اعدام آنها را دادید؟ مجیدی گفت که من قضاوت نمیدانستم، ولی میدانستم که نواب و یارانش همه کافر هستند. مرحوم خلخالی پرسید دلیلی هم برای کافربودن آنها داری؟ گفت: بله. آیتالله بروجردی که من مقلد او بودم، از آنها دفاع نمیکرد. مرحوم آذریقمی که در دادگاه حضور داشت و بسیار مورد احترام امام و زندانیکشیدهها و تبعیدکشیدههای رژیم بود، اشک در چشمش جمع شد و گفت که والله موقعی که حکم اعدام نواب رو دادید، آقای بروجردی مرا خواست و نامهای نوشت برای سیدالعراقین که با دربار در تماس بود. پیرمردی به نام قائممقام رفیع در تهران بود که چشم چپ و راست اعلیحضرت بود و به خانه آیتالله هم میآمد. آقای بروجردی در نامه نوشته بودند که دستت را به خون این بچهسیدها آلوده نکن و نامه را دادند به سیدالعراقین که بدهد به او. ظاهرا شاه و خانوادهاش برای اسکی به آبعلی رفته بودند و نامه به دست او نمیرسد و فدائیان اسلام به شهادت میرسند». سرانجام صفا در همان روز ۲۲ فروردین به اتهام دادگاهی و صدور حکم اعدام برای اعضای فداییان اسلام تیرباران شد.
نشاط، فرمانده گارد جاویدان
علی نشاط آخرین فرمانده گارد جاویدان شاهنشاهی در نظام پهلوی بود که پس از انقلاب به اعدام محکوم شد. گارد جاویدان شاهنشاهی مسئولیت حفاظت از خاندان سلطنتی و کاخها و ابنیه سلطنتی را برعهده داشت. همچنین علی نشاط از جمله فرماندهانی بود که هنگام بازگشت امام به ایران، فرودگاه مهرآباد را روی او بست. او پس از انقلاب اسلامی محکوم به اعدام شد.
ریاضی، رئیس مجلس شورای ملی
عبدالله ریاضی در سال ۴۲ برای دوره ۲۱ مجلس شورای ملی کاندیدای نمایندگی مجلس شد که عصبانیت دانشجویان را برانگیخت زیرا ریاضی هیچگاه فعالیت سیاسی دانشجویان را برنمیتافت و حتی دانشجویی را به دلیل فعالیت سیاسی تهدید به اخراج کرده بود. به همین دلیل پس از آنکه به مجلس راه یافت، از سوی دانشجویان مضروب شد. به اعتقاد محمود فاضلی، تصویب لایحه جدایی بحرین از ایران و لایحه کاپیتولاسیون از اقدامات جنجالی دوران ریاست وی بر مجلس است. وی در دورههای ۲۱ تا میانهدوره ۲۴ به مدت ۱۵ سال رئیس مجلس شورای ملی بود و در سال ۱۳۵۷ با اوجگرفتن اعتراضات در کشور از ریاست مجلس برکنار و برای مدتی برای معالجه راهی اروپا شد و بعد از مدتی به ایران بازگشت. سرانجام او نیز در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.
بیات، نماینده مجلس
حسینعلی بیات آخرین نماینده زنجان در مجلس شورای ملی بود که به اتهامات سرکوبکردن عشایر خوزستان، عامل کشتار مردم کردستان در سالهای ۴۶ تا ۴۷ در ۲۲ فروردین ۵۸ تیرباران شد.
وحیدی، سناتور مجلس
محمدعلی وحیدی معروف به علامه وحیدی در دوره هجدهم نمایندگی مجلس شورای ملی، با کمک و مساعدت سپهبد زاهدی از کرمانشاه به نمایندگی رسید و بهتدریج به دربار راه یافت. در دورههای نوزدهم و بیستم هم وکیل کرمانشاه در مجلس شورای ملی شد و در سال ۱۳۴۲ سناتور انتصابی مجلس سنا شد. در سال ۱۳۴۴ به نیابت تولیت مسجد سپهسالار (مدرسه و مسجد شهید مطهری فعلی) منصوب و مدتی استاد دانشکده الهیات شد. ریاست کل تحقیق اداره اوقاف از مشاغل دیگر او بود. در مجلس سنا مدافع دولتها و مدیحهگوی آنها بود. پس از قتل حسنعلی منصور در مجلس سنا سخنرانی ایراد کرد که به کفرگویی بیشباهت نبود و در تملق از فرح پهلوی مطالبی عنوان کرد که باعث رنجش شدید مردم متدین شد. وحیدی سرانجام تیرباران شد.
حجتکاشانی، رئیس سازمان تربیت بدنی
علی حجتکاشانی، سپهبد ارتش شاهنشاهی ایران و از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ معاون نخستوزیر و تا ۲۷ مرداد ۱۳۵۵ رئیس سازمان تربیت بدنی بود. در دوران ریاست حجتکاشانی بر سازمان تربیت بدنی، ورزش ایران توانست در بازیهای آسیایی تهران صاحب ۶۴ مدال از جمله ۳۰ مدال طلا شود. خانواده حجتکاشانی در دادگاه انقلاب محاکمه شد. وی به حکم صادق خلخالی محارب و مهدورالدم تشخیص داده شد و در زندان قصر تیرباران شد. در بخشی از کیفرخواست او آمده بود: «با برگزاری برنامههای نمایشی المپیکها و ... و ... جوانان را به منجلاب فساد میکشاندید».
روحانی قزوینی، وزیر برق و کشاورزی
منصور روحانی قزوینی از سال ۴۲ تا ۵۶ هدایت دو وزارتخانه آب و برق و کشاورزی و منابع طبیعی را بر عهده داشت. روحانی را بهعنوان پایهگذار شبکه سراسری برق ایران میشناسند. او نیز در ۲۲ فروردین سال ۵۸ در زندان قصر با حکم صادق خلخالی اعدام شد.