سرمقاله اکونومیست اعتقاد دارد پس از سه دهه سوسیالیسم به شکل یک مد و دکترین جدید بازگشته است اما این دکترین هم قادر به پاسخگویی مسائل کاپیتالیسم نیست.
سوسیالیسم پس از سه دهه دوباره سربرآورده است. این خبری است که نشریه انگلیسی اکونومیست در سرمقاله این هفته خود به آن پرداخته است. طرح روی جلد این نشریه هم به طغیان دوباره تحرکات سوسیالیستی بهویژه در بین جوانان سوسیالیست در آمریکا و انگلستان اشاره دارد. جوانان سوسیالیست بر این باورند نابرابری چنان افزایش یافته که از کنترل خارج شده است و اقتصاد به نفع عده خاصی هدایت شده است. آنها از دولتهایشان میخواهند که این فضا را جدی بگیرند و جامعه و اقتصاد را «دموکراتیزه» کنند.
به گزارش دنیای اقتصاد»، اکونومیست با اشاره به اینکه نوع خاصی از دکترین جناح چپ درحال ظهور است که البته قادر به پاسخگویی به مسائل کاپیتالیسم نیست، نوشت:
پس از فروپاشی اتحادجماهیرشوروی در سال ۱۹۹۱، بهنظر میرسید که عمر ایدئولوژی قرن بیستمی آن به سر رسیده است. کاپیتالیسم به پیروزی رسید و سوسیالیسم به درس عبرتی از شکستهای اقتصادی و سرکوب سیاسی بدل شد. امروز اما با گذشت ۳۰ سال از آن دوران، سوسیالیسم به شکل یک مد بازگشته است. در آمریکا، الکساندریا اوکازیو-کورتز، یک زن نماینده کنگره که خود را یک سوسیالیست دموکرات میخواند حتی با وجود اینکه تعداد روزافزونی از نامزدهای دموکرات انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ به چپ گرایش پیدا کردهاند، به محبوبیت زیادی رسیده است. در بریتانیا، جرمی کوربین، رهبر تندروی حزب کارگر در آستانه دستیافتن به کلید درب شماره ۱۰ داونینگ استریت است.
سوسیالیسم به این دلیل بازگشتی توفانی دارد که انتقاداتی قاطعانه از آنچه در جوامع غربی پیش آمده، مطرح ساخته است. درحالیکه سیاستمداران جناح راست همگی از جنگ بر سر ایدهها دست کشیدهاند و به سمت شووینیسم (میهنپرستی افراطی) و نوستالژی بازگشتهاند، چپگرایان بر نابرابری، محیطزیست و چگونگی تحویل قدرت به شهروندان به جای خواص تمرکز کردهاند. البته گر چه زایش مجدد چپ میتواند برخی از مسائل را اصلاح کند، بدبینی آن نسبت به دنیای مدرن بیش از حد است. سیاستهای آن از سادهلوحی در زمینههایی همچون بودجهها، بوروکراسیها و کسبوکارها رنج میبرد.
حیات مجدد سوسیالیسم اما قابل توجه است. در دهه ۱۹۹۰ احزاب چپگرا به سمت میانهروی گرویدند. چون رهبران انگلستان و آمریکا، تونی بلر و بیل کلینتون مدعی شدند که یک «راه سوم» یافتهاند: توافق بین دولت و بازار. تونی بلر در سال ۱۹۹۴ همزمان با فرونشاندن تلاش حزب کارگر در مورد مالکیت دولتی شرکتها اعلام کرد: «این سوسیالیسم من است.» هیچکس فریب داده نشد بهویژه سوسیالیستها.
جناح چپ اما امروز «راه سوم» را بهعنوان یک بنبست تلقی میکند. بسیاری از سوسیالیستهای جدید، جوانها هستند. براساس نظرسنجی گالوپ، حدود ۵۱ درصد آمریکاییهای ۱۸ تا ۲۹ ساله دیدگاه مثبتی نسبت به سوسیالیسم دارند. در انتخابات مقدماتی سال ۲۰۱۶ جوانان بیش از آنکه در مجموع به هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ رای داده باشند، به برنی سندرز رای داده بودند. حدود یک سوم رایدهندگان فرانسوی زیر ۲۴ ساله در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۷ به نامزد چپگرای افراطی رای دادند. البته همه سوسیالیستها هم جوان نیستند. بسیاری از طرفداران دو آتشه کوربین همسن و سال خود او هستند.
بسیاری از اهداف سوسیالیستها بسیار افراطیاند. سوسیالیستها بر این باورند که نابرابری از کنترل خارج شده است و اقتصاد در خدمت منافع قشری خاص قرار گرفته است. بنابراین منافع درآمد و قدرت باید توسط دولت توزیع شود تا جامعه به تعادل برسد. آنها میگویند لابیگری و فقدان دوراندیشی باعث شده که دولتها احتمال روزافزون وقوع فجایع طبیعی را نادیده بگیرند. آنها بر این اعتقادند که سلسلهمراتب حاکم بر جامعه و اقتصاد- قانونگذاران، بوروکراسیها و شرکتها- دیگر در خدمت مردم عادی نیستند و باید «دموکراتیزه» شوند. در برخی از این موارد شکی نیست که از جمله آنها میتوان به لابی گری و نادیده گرفتن مسائل زیستمحیطی اشاره کرد. طی ۴۰ سال گذشته، نابرابری در غرب افزایش یافته است. در آمریکا میانگین درآمد یک درصد پردرآمد جامعه تا ۲۴۲ درصد افزایش یافته است. این در حدود ۶ برابر بیشتر از درآمد قشر متوسط است. چپگرایان جدید و نوپا اما در بخش مهمی از آسیبشناسیشان دچار اشتباه شدهاند و نسخههایی که میپیچند هم به همین مشکل دچار است.
این اشتباه است که فکر کنیم نابرابری غیر قابل کنترل و لجام گسیخته شده است. نابرابری درآمدی در آمریکا بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ کاهش یافت و این پس از اصلاح مالیاتها و نقلوانتقالات بود. میانگین درآمد واقعی خانوارها طی ۳ سال منتهی به ۲۰۱۷ تا ۱۰ درصد افزایش یافت. نظر عموم بر این است که وضعیت اشتغال بد است اما در سال ۲۰۱۷ به ازای هر ۱۰۰ نفر آمریکایی ۲۵ تا ۵۴ ساله ۹۷ نفر در مشاغل تمام وقت مشغول بودند. این عدد در سال ۲۰۰۵ تنها ۸۹ نفر بوده است. بزرگترین دلیل نگرانی نه فقدان مشاغل باثبات بلکه ریسک اقتصادی یک رکود دیگر است. واقعیت اما این است که کاهش پویایی برعکس آن چیزی است که برای احیای فرصتهای اقتصادی مورد نیاز است. دولتها باید بهجای محافظت از مشاغل و شرکتها اطمینان حاصل کنند که بازارها کارآمد هستند و کارکنان نه مشتغل در مرکز سیاستها قرار دارند. آموزش و رقابت باید بهبود یابد. میتوان در برابر تغییرات جوی با تلفیقی از ابزارهای بازار و سرمایهگذاری دولتها مبارزه کرد. سوسیالیستهای جدید با اشتیاق میخواهند شرایط را تغییر دهند. اما همانند سوسیالیسم قدیم از فقدان یک اقدام جمعی و تردید نسبت به تواناییهای فردی رنج میبرند. لیبرالها باید با آن مقابله کنند.