یکشنبه (۲۱ بهمن ماه) و با نمایش فیلم سینمایی «ماجری نیمروز ۲ - رد خون» و پس از اکران ۳۹ فیلم بلند، کوتاه، انیمیشن و مستند جشنواره فیلم فجر به کار خود پایان میدهد تا هیجان اهدای سیمرغها به اوج خود برسد.
به گزارش ایرنا، پیش از برگزاری آخرین روز جشنواره و داغ شدن تب سیمرغها با معرفی نامزدهای هر بخش، خوب است نگاهی بیندازیم به ۹ روز نمایش فیلم در پردیس سینمایی ملت، کاخ رسانهای جشنواره که حاشیههای ریز و دُرشت کم نداشت.
مثلا نخستین حاشیهها از نمایش فیلمهای کِسلکننده آغاز میشد آنجا که به قول همان منتقد معروف، «فیلم درنیامده» و همه نیز معتقد بودند که درنیامده غیر از خود فیلمساز و، اما احتمالا اگر در نشست رسانهای به خستهکننده بودن فیلم اعتراضی میشد، باز هم دیوار کوتاه خبرنگاران نشانه میرفت که چه و چه و چه ...
بعضیها به سوالهای خبرنگاران ایراد گرفتند و معتقد بودند که باید سوالهای فنی پرسیده میشد، حال آنکه اگر خود آن فیلمساز جای ما خبرنگار بود و ۱۰ روز آن هم روزی، چهار فیلم از مستند یا کوتاهِ تکراری گرفته تا فیلم بلند داستانی که احتمالا از سه تا دو تای آن از غم و قصه برایمان لقمه گرفته بود، یا مجریان که با کمترین تخصص سوالها را گلچین میکردند و یا باز هم برخورد تند فیلمسازان با سوالات انتقادی، حوصلهای برای پرسیدن سوال فنی میماند؟
و یا اینکه اساساً پنج دقیقه بعد از تماشای فیلم در فضای هیجانی جشنواره، آیا واقعاً جای پرسیدن سوال خیلی جدی و فنی است؟ و یا اینکه اگر واقعاً نشستهای رسانهای جشنواره اهمیت دارد چرا از مجریان که بیشتر به درد برگزاری شو میخورند تا اجرای برنامه جدی نقد و بررسی، استفاده شده است. (البته بعضی مجریان که سابقه کار نقد یا خبرنگاری را ندارند.)
از دیوار کوتاه خبرنگاران که بگذریم، فیلمهای غمگین و پُر از قتل و قصاص هم در جشنواره غوغا میکرد. آنقدر بود که باید احتمالا «فلوکستین» (داروی ضد افسردگی) برای اهالی رسانه تجویز میشد تا این روزهای آخر سالی دچار افسردگی مزمن نشوند، که البته نشد.
به جز فیلمهای نخست جشنواره که آن هم حاشیههایی دارد و در ادامه به آن خواهیم پرداخت، فیلمهای داستانی بلند در جشنواره فجر تا توانستند به عمد یا سهو، آدم کُشتند و بعد خانواده مقتول به دنبال خانواده قاتل برای رضایت و این داستان تکراری، مدام تکرار شد در هر روز جشنواره؛ مثلا فیلمی با عروسی و شادترین نوع موسیقی آنور آبی آغاز شد. اما خیلی زود یکی را کُشتند و ... بعد دوباره فردای جشنواره، فیلمی با جشن تولد در یک کافه شروع شد. با خاطرهگویی و خندههای بلند چند دوست. اما فردا معلوم شد خانم قبل از جشن تولد، یکی را کُشته و خودش هم خبر ندارد و بعد دوباره ماجرای قصاص و رضایت؛ و این داستان تا روز آخر جشنواره تکرار شد ...
فیلمهای نخست جشنواره هم به مستندها اختصاص داشت که بدون استثنا همه کارگردانان این آثار به ما خبرنگاران انتقاد داشتند که چرا از مستندها استقبال نمیکنید. حالا هم ما میدانیم و هم مستندسازان که این آثار تکراری همین چند ماه پیش در جشنواره سینما حقیقت با برگزاری نشست خبری مفصل برای ما نمایش داده شده بود بنابراین چرا باید دوباره بنشینیم و ببینیم. این هم از آن داستانهاست.
اما امسال جشنواره، دو آقازاده سینمایی هم داشت که در نخستین تجربه فیلمسازی خود، ما را که ناامید کردند. پدرانشان را نمیدانیم؟ کیمیایی «معکوس» کشید که تقریباً استقبالی نشد. صدرعاملی هم «سونامی» آورد که آن هم ایضاً. حالا تازه یکی از آن آقازادههای سینمایی وسط روزهای داغ جشنواره یک مرتبه، نامهای فدایتان شوم و میخواهم بروم نوشت. بعد فردا هم پشیمان شد. نمیدانم شاید تاثیر ساخت فیلم معکوس بود که خیلی زود از تصمیم خود نیز معکوس کشید و نرفت.
حالا همین طور جشنواره آرام و بیصدا داشت آثارش را نمایش میداد که رسیدیم به چهارشنبه. هشتمین روز جشنواره و نمایش دومین تجربه فیلمسازی سعید روستایی. «متری شیش و نیم» که در سانس نخست باید نمایش داده میشد. غلغلهای شد در خیابان آیتالله هاشمی رفسنجانی که رسید به ولیعصر. پارکینگها پُر شده بود و ماشینها بوق میزدند. آنجا که ما خواهش کردیم، آقای پارکینگی در را باز نکرد، داد زد، بعد یک خانمی ماشین را وسط خیابان خاموش کرد و رفت و باقی قضایا که، چون فرهنگی نیست از نگارش آن معذوریم. خلاصه دعا کردیم که الحمدالله جشنواره، فیلم خوب نداشت یا کم داشت، که اگر زیاد داشت چه بلایی سر خیابانهای اطراف ملت میآمد و احتمالا قتل و قصاص پایش به خیابانهای نزدیک جشنواره هم باز میشد.
فاطمه معتمدآریا که امسال اول در جشنواره نکوداشت برایش گرفتند و بعد هم در روزهای برگزاری جشنواره دو فیلم از او نمایش داده شد و حالا یکی از گزینههای دریافت سیمرغ بازیگر زن هم است بعد از افتتاحیه اصلا در جشنواره آفتابی نشد. تا روز هشتم و نمایش فیلم «جاندار» که پیامی صوتی داد و گفت که نمیداند جای او پیش جشنواره خالی است یا جای ما پیش او. ما که نفهمیدیم کجاست تا بگویم جای کی پیش کی خالی است؟ اما با فیلمهایی که در جشنواره دیدهایم...
پول کثیف و پول مشکوک هم پای ثابت نشستهای خبری بود. وقتی زمزمههای این موضوع در میان اهالی رسانه مطرح شد، حالا جشنواره زمان خوبی بود تا خبرنگاران شفافسازی کنند. ما، یعنی خبرنگاران آنقدر پرسیدیم و تهیهکنندگان هم آنقدر جواب دادند که روزهای آخر تهیهکنندگان خودجوش پرده از هزینههای مالی خود بر میداشتند. یک بار هم علی مصفا که در مقام تهیهکننده پاسخگو بود بعد که دوباره در مقام بازیگر به نشست خبری آمد گفت: خوشحال است که قرار نیست این بار پاسخگوی ممیزیهای خبرنگاران درباره منابع مالی باشد. یک بار دیگر هم دعوا شد. وقتی خبرنگاری خطاب به حامد بهداد گفت: تو که بازیگر مردمی هستی چرا در فیلمی که با پول مشکوک ساخته شده بازی کردی؟ بهداد گفت: از منابع مالی خبر ندارد. آقای تهیهکننده هم گفت که آقای خبرنگار اگر ثابت نکنی پول تهیه این فیلم، کثیف بوده حتما از تو شکایت میکنم. بحث بالا گرفت حسابی.
جشنواره سیوهفتم، اما صداهای عجیب و غریب هم داشت؛ مثلا تقریبا در تمامی نشستهای خبری فیلمها به دلیل استاندارد نبودن پایههای میکروفن دائم میکروفنها میافتاد و صدایش خوابزدهها را بیدار میکرد. روزهای آخر هم خدماتیها آنقدر خسته شده بودند که چند نمکدان به علاوه دو قندان را شکستند. بعد هم یک سری بشقاب ۳۰ تایی را یکجا شکستند. این آخری البته صدای مهیبش کلی در جشنواره پیچید، بعضیها هم نکات طنزآمیزی برایش درآوردند. بعضی هم بشقابهای شکسته را سیاسی کردند. همین مانده بود که شکستن بشقاب در جشنواره، سیاسی شود که شد.
جشنواره حاشیههای دیگر هم داشت. از بوی سیگاری که تا روز آخر جشنواره در محل جایگاه خبرنگاران میآمد تا آب معدنی که در روزهای اول به وفور بود و هر روز که میگذشت کم و کمتر شد. در این یکی دو روز پایانی هم که اصلاً خبری از آب نبود. برعکس دبیر جشنواره که روزهای اول هیچ خبری از او نبود، اما هر چه به روزهای پایانی نزدیک شدیم، بیشتر دیده شد، البته مصاحبه نکرد. فقط آمد.
جشنواره میهمان هم، هر چند کم، اما داشت. مثلا دو وزیر مستعفی آمدند. یکی سیدحسن قاضیزاده هاشمی وزیر سابق بهداشت و دیگری عباس آخوندی وزیر سابق راه و شهرسازی. از شهرداری و مجلس هم به جشنواره آمدند. مصطفی کواکبیان، محمود صادقی، سعید اوحدی، محمدرضا باهنر و عماد افروغ، حجت الله ایوبی و محمدمهدی حیدریان دو رئیس سابق سازمان سینمایی هم آمدند.
دکتر روحانی؛ هم روزهای میانی جشنواره پیام داد و گفته بود که در چهلسالگی انقلاب شکوهمند اسلامی، سینمای ایران به همت سینماگران و فعالان این عرصه، به درخت ریشهدار و پرشاخ و برگی تبدیل شده که از اعتباری جهانی برخوردار است. رئیس جمهوری چیزهای دیگری هم در پیام خود نوشت.
حالا جشنواره سیوهفتم که قرار بود با «غلامرضا تختی» آغاز شود، اما «معکوس» شد شروعش، با «رد خون» هم کارش را تمام میکند. در آن روزهای میانی هم از «مسخره باز» گرفته تا «زهر مار»، «طلا» و «حمال طلا» هم نمایش داده شد.
فیلمسازان کُلی آدم کُشتند تا قتل و قصاص شد سوژه اصلی. شاید برای نخستین بار هم بود که جشنواره تقریبا بدون نمایش هیچ فیلم کمدی به کار خود پایان داد. البته مثلا «زهر مار» و «پالتو شتری» قرار بود طنز باشد که چه عرض کنم، همه چیز داشتند جز کمدی.