داریوش شهبازی میرعبدالرزاق جوان پر شور و تندرو و گمنام دوران مشروطه که دارالصناعه وطنیه را ساخت تا برای خود و وطن قدمی بردارد جانش فدای جاهطلبی و جنگ قدرت سیاستمدارانی نظیر تقیزاده و آیتالله بهبهانی و ... شد.
به گزارش دنیای اقتصاد، پدربزرگ مادری عبدالرزاق، حاجسیدمحمود صدیق الاشراف فرزند کوچک میرعلینقی لسانالملک از منشیان فتحعلیشاه قاجار بود. پدر وی میرعلیاکبر لاجوردی مردی ادیب و فاضل بود. او فرزند آقاسیدحسین لاجوردی از سادات قریه برزک کاشان بود. خاندانش بعد از قحطی سال ۱۲۸۸ قمری به سنندج هجرت کردند. آنجا میرعلیاکبر کسب علم و کمال کرد. بعدها میرعلیاکبر با عیالش و عبدالرزاق دو ماهه از سنندج به همدان کوچ کرد. میرعلیاکبر که حرفه عکاسی را در فرنگ آموخته بود، به پسرش عبدالرزاق هم آموزش داد. در نتیجه اولین شغل عبدالرزاق بعد از مرگ پدر عکاسی بود.
در حدود سال ۱۳۱۸ قمری عبدالرزاق همراه پسران صدیقالاشراف به تهران آمد. عبدالرزاق با مشارکت دوستش میرزا یعقوبخان، گویا برای اولین بار دستگاههای ساخت کلیشه و مهر ژلاتینی و گراورسازی وارد کشور کرد، در خیابان لالهزار تهران، دارالصناعه وطنیه را با مساعدت صدیقالاشراف در نزدیکی مطبعه فاروس دایر کرد و با حروف سربی اعلامیهای برای معرفی کارگاهش چاپ کرد:
و همیشه اوقات از صبح تا سه از شب گذشته برای سفارشات حاضر است. عبدالرزاق الحسینی»
پس از مدتها عاقبت مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را صادر کرد، مشروطهخواهان به نشانه قدردانی از وی، عبارت عدل مظفر را که جمع ابجد آن ماده تاریخ ۱۳۲۴ قمری، سال صدور فرمان است، برای سر در مجلس برگزیدند و ساخت پلاک فلزی عدل مظفر را به عبدالرزاق سپردند و او بهخوبی از عهده بر آمد و لوح را ساخت و روی آن را آب طلا داد (گویا به خط مرحوم محمدرضا کلهر است.) آن لوح در روز ۲۳ شوال ۱۳۲۴، بر سردر مجلس در عمارت بهارستان نصب شد.
با برآشفتن محمدعلی شاه، لیاخوف مجلس را به توپ بست و ویران کرد، اما لوح عدل مظفر آسیبی ندید و بر فراز سردر مجلس باقی ماند. عبدالرزاق از جوانان پرشور وطن دوست در این روز فعالانه با قوای قزاق جنگید. یحیی دولتآبادی سیدعبدالرزاق حکاک را یکی از مدافعین مجلس بر میشمرد.
احمد کسروی درباره وی در کتاب تاریخ مشروطه میگوید: «سیدعبدالرزاق که یکی از آزادی خواهان خونگرم تهران بود در روز بمباران در جنگ پا در میان داشت و سپس به استانبول رفت.» در بحبوحه جنگ مجلسیان و قزاقها، دارودسته معینالسلطان و برادرش مجدالدوله کارگاه مهرسازی و گراورسازی «دارالصناعه وطنیه» میرعبدالرزاق را تاراج کردند که او سالیانی چند برای برقراری آن خوندلها خورده بود.
در این یورش، وی تمام داراییاش را از دست داد و به خاک سیاه نشست و درحالی که تازه ازدواج کرده بود، ناچار تنها فرزندش هما و همسرش را کنار خانواده گذاشت و ترک دیار کرد. با تهاجم محمدعلی شاه به مشروطهخواهان، دستگیری و اعدام فعالان مشروطه در باغشاه آغاز شد.
عبدالرزاق به سفارت انگلیس پناه برد و ۲۶ روز بعد در تاریخ ۱۹ جمادی الثانی ۱۳۲۶/ ۲۸ تیرماه ۱۲۸۷ پنهانی با درشکه چاپاری پست انگلیس از ایران گریخت. بعد توسط آقا میرزا یعقوبخان بخشی از اموال او پیدا شد و قرار شد، منگنه را به ۱۵۰ تومان بفروشد به مطبعه فاروس و وجهاش را قدری به عیال میرعبدالرزاق و باقی را جهت ایشان به هر محلی که رسید حواله کند.
پس از خروج از ایران عبدالرزاق از استانبول سر درآورد و به جمع مهاجران تبعیدی ایرانی پیوست. در این سفر با تقیزاده آشنا شد و به حزب دموکرات گرایش یافت. آقا میرجواد برادر تقیزاده در نامهای به تاریخ ۲۲ شوال ۱۳۲۶ به برادرش از احوال مهاجرین استانبول نوشت: «مهاجرین استانبول همهشان در فلاکت هستند.
سیدعبدالرزاق هم در پیش حاجی محمداسماعیل کاشی مشغول جوراب بافی است و با جوراب بافی امرار معاش میکند.» او در این دوره میرزا علیمحمدخان تربیت، خواهرزاده تقیزاده را نیز شناخت که به دوستی ایشان منجر شد. در کتاب اوراق تازه یاب مشروطیت درباره عبدالرزاق آمده است: میرعبدالرزاق پس از یک سال در استانبول نهایتا با علی محمدخان تربیت و مجاهدان گیلانی که برای فتح تهران میآیند همراه میشود و پس از فتح تهران در روز ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ و فرار محمدعلی شاه، با داییاش مترجم نظام، دیدار میکند و به یادگار این پیروزی دو قطعه عکس با هم برمی دارند. مترجم نظام در بالای عکس یادگاریشان نوشته است: این عکس یگانه قهرمان آزادی مرحوم سیدعبدالرزاق خان است که در روز فتح تهران و ورود مجاهدان به همراه این فدایی عالم اسلام سیدحسین مدنی مترجم نظام برداشته شد. غرض نقشی است کز ما یادگار است.
یک سال پس از فتح تهران میرعبدالرزاق در خدمت حزب دموکرات بود و چاپ تعدادی کارت پستال از سران و شهدای مشروطه و تصویر مجلس شورا باید از فعالیتهای این دوره او باشد. این جوان تندرو به همراه علی محمدخان تربیت به حزب دموکرات پیوسته، فعالانه در این حزب حضور داشتند. در عرصه سیاست دو حزب اعتدال و دموکرات رقابت شدید داشتند که این رقابت به جنگ قدرت و متاسفانه به ترور و آدمکشی انجامید.
آیتالله سیدعبدالله بهبهانی از رهبران حزب اعتدال، را حزب دموکرات ترور کرد و چند روز بعد در تاریخ ۲۵ رجب ۱۳۲۸ قمری / ۹ مرداد ۱۲۸۹ شمسی ایادی حزب اعتدال میرعبدالرزاق و علی محمدخان تربیت را به تلافی ترور بهبهانی، در خیابان لالهزار ترور کردند. روزنامه اخبار مشروطیت نوشت: ۲۱ رجب دو سه نفر مجاهد که از دسته مجاهدینی که با سردار ملی و ... بودهاند، میرزا محمدعلی و سیدعبدالرزاق را در خیابان لالهزار میکشند...
یحیی دولتآبادی آورده است: «به بهانه قتل آقا سیدعبدالله و قتل امینالملک... قتل ناگهانی میرزا علی محمدخان و میرزاعبدالرزاق خان همدانی... به دست مجاهدین سردار محیی به تلافی قتل آقا سیدعبدالله که به انقلابیون نسبت داده میشود.» تقیزاده از ترور خواهرزادهاش و عبدالرزاق برآشفت و نامهای به شیخ ابراهیم نوشت و استدعا کرد، در مجازات قاتلین آن دو جوان شهید بذل توجه و مساعی شود. قاتلان میرزاعلی محمدخان تربیت و سیدعبدالرزاقخان بلافاصله به پارک اتابک رفته و از ستارخان امان خواستند. ستارخان در پاسخ آنها گفت: بمانید، ولی اگر دولت شما را خواست تحویل میدهم. مهدی بامداد نوشته است: «سیدعبدالرزاق خان در روز بمباران مجلس از مدافعان مجلس بود.
پس از فتح تهران به پایتخت برگشت و در اینجا بود تا آنکه حسین نوروزاف قفقازی که از اشرار و آدمکشان بود به تحریک اعتدالیون وی را درحالیکه همراه میرزاعلی محمدخان تربیت برادر محمدعلیخان تربیت در خیابان لالهزار میرفت در رجب سال ۱۳۲۸ قمری هر دو را به قتل رساند. نوروزاف به پارک اتابک رفته در آنجا مخفی میشود.»
اگر قاتلین شهیدین مسعودین میرزاعلی محمد خان و سیدعبدالرزاق بیقصاص نمیماندند، یگانه وطن پرست با ناموس صنیعالدوله وزیر مالیه کشته نمیشد. اگر جانیان میدیدند که خون ایرانی هدر نیست هرگز جرات قتل و جرح معاون و حاکم اصفهان را نمینمودند.»